eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
31.5هزار دنبال‌کننده
33.9هزار عکس
15.1هزار ویدیو
323 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافعان حرم 🇮🇷
🌷مارا مدافعان حرم آفریده اند... #شهیدمدافع‌حرم #شهیدشاهرخ‌دایی‌پور
💞معرفی شهید 💞 💥پیشکسوت‌جوانمردی‌و‌پهلوانِ‌کشتی💥 🌷شهید سردار حاج شاهرخ دایی پور متولدسال 1340 در شهر کرمانشاه در مبارزات حق‌طلبانه مردم ایران علیه رژیم ستم شاهی فعالانه مشارکت جست و با شروع تجاوز دشمن بعثی به میهن عزیزمان به صورت بسیج نیروی مردمی در دفاع مقدس حضور پیدا نمود . 🌺شهید شاهرخ دایی پور در طی 85 ماه حضور در جبهه‌ها به افتخار جانبازی نائل آمد و در مسئولیت‌های مختلف از جمله فرماندهی یگان‌های توپخانه، ادوات و ضد زره لشکر نبی اکرم(ص) و قرارگاه نجف خدمت نمود و نیروهای زیادی را در این دسته‌ها تربیت نمود. 💥شجاعت و دلاوری‌های نامبرده در عملیات‌های مختلف جنگ زبان زد همرزمان و مسئولین دفاع مقدس شد بطوری که بارها مورد تقدیر و تشویق فرماندهان سپاه قرار گرفت. بعد از پایان جنگ با استفاده از تجربیات خود در دفاع مقدس به آموزش دانشجویان دانشکده دافوس سپاه پرداخت و در تربیت شاگردان بسیاری در مدیریت‌ها و مسئولیت‌های مختلف مشارکت بسیار موثری ایفا نمود. همچنین در طی این دوره موفقیت‌های زیادی در کسب قهرمانی رشته های کشتی و غواصی در سطح نیروهای مسلح کشور داشت و شاگردان بسیاری نیز تربیت نمود. ✅ این شهید والامقام جسارت به حرم حضرت زینب(س) توسط عوامل استکبار جهانی و صهیونیزم بین‌الملل را بر نتافت و داوطلبانه به دفاع از حرم مطهر اهل بیت(ع) شتافت و مدت‌های مدیدی با مسئولیت‌های مختلف مستشاری در جبهه مقاومت خدمت نمود و نهایتا یکم تیر ماه 1397 در سوریه به آرزوی دیرینه ی خود نائل آمد و به یاران و دوستان شهیدش پیوست. 💫🕊سالروزشهادت 🕊💫 🌺یادشهداباصلوات 🌺 🌱🕊 💫🌷 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نمی‌دانم چرا به دلم افتاده که از این سفر سالم برنمی‌گردم و دلم برای حرم حضرت رقیه(سلام‌الله‌علیها) و حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) خیلی تنگ است. بیشتر از آن دلتنگ حرم اربابم ولی الان دیوانه حرمین شریف دمشق شده‌ام. به این سفر می‌روم چون نیاز است الان در آنجا باشم به خاطر آرامش دل حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) و امیرالمومنین(علیه‌السلام) و امام حسین(علیه‌السلام) و امام حسن(علیه‌السلام) و حضرت عباس (علیه‌السلام) به سوریه رفتم تا به حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) ثابت کنم که «کلنا عباسک یا زینب» 💬شهید علی امرایی @Modafeaneharaam
یه جایی تو فیلم #چ شهید چمران به اصغر وصالی میگه: خوشبحال خمینی که سربازهایی‌ مثل تو داره..✔️ @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولادت امام هادی علیه‌السلام‌ ❤️❤️❤️❤️ ماه شهر سامرایی تو آیینه ی خدایی عشق حضرت جواد نوه‌ی امام رضایی میلاد با سعادت امام هادی علیه‌السلام مبارک‌باد @Modafeaneharaam
3.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیدار حمید نوری با خانواده شهید امیرعبداللهیان 🔹حمیدنوری که پس از ۵ سال اسارت در زندان‌های سوئد هفته گذشته به کشور بازگشت، در دیدار با خانواده شهید امیرعبداللهیان آزادی خود را مدیون دیپلماسی عزتمندانه این شهید دانست. 🔹همسر شهید امیرعبداللهیان هم در این دیدار از استقامت آقای نوری قدردانی کرد. @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻🔻 🖌رأی ندادن، رأی به دهه۹۰ خواهد بود! 👌شما چه تصمیمی خواهید گرفت؟ @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣 ویژه انتخابات ریاست جمهوری ✏️ رهبر انقلاب: هر رأی در انتخابات، رأی به جمهوری اسلامی است ✏️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: نشان دهنده‌ى اعتماد مردم به نظام است... هر یک رأی، در واقع رأی به نظام جمهوری اسلامی است. ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ @Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
به نام خدا #بدون_تو_هرگز قسمت 0⃣1⃣ 💫دستپخت معرکه چند لحظه مکث کرد ... زل زد توی چشم هام ...
به نام خدا قسمت 1⃣1⃣ 💫 فرزند کوچک من هر روز که می گذشت علاقه ام بهش بیشتر می شد ... لقم اسب سرکش بود ... و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود ... چشمم به دهنش بود ... تمام تلاشم رو می کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم ... من که به لحاظ مادی، همیشه توی ناز و نعمت بودم ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام ... علی یه طلبه ساده بود ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته ... چیزی بخوام که شرمنده من بشه ... هر چند، اون هم برام کم نمی گذاشت ... مطمئن بودم هر کاری برام می کنه یا چیزی برام می خره ... تمام توانش همین قدره ... علی الخصوص زمانی که فهمید باردارم ... اونقدر خوشحال شده بود که اشک توی چشم هاش جمع شد ... دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم ... این رفتارهاش حرص پدرم رو در می آورد ... مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی ... نباید به زن رو داد ... اگر رو بدی سوارت میشه ... اما علی گوشش بدهکار نبود ... منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده ... با اون خستگی، نخواد کارهای خونه رو بکنه ... فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم ... و دائم الوضو باشم ... منم که مطیع محضش شده بودم ... باورش داشتم ... 9 ماه گذشت ... 9 ماهی که برای من، تمامش شادی بود ... اما با شادی تموم نشد ... وقتی علی خونه نبود، بچه به دنیا اومد ... مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده ... اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت ... لابد به خاطر دختر دخترزات ... مژدگانی هم می خوای؟ ... و تلفن رو قطع کرد ... مادرم پای تلفن خشکش زده بود ... و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد ... ... @Modafeaneharaam