eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
31.6هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
15.1هزار ویدیو
323 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
مدافعان حرم 🇮🇷
به نام خدا #بدون_تو_هرگز قسمت 2⃣2⃣ 💫 علی زنده است ثانیه ها به اندازه یک روز ... و روزها به ا
به نام خدا قسمت 3⃣2⃣ 💫 آمدی جانم به قربانت ... شلوغی ها به شدت به دانشگاه ها کشیده شده بود ... اونقدر اوضاع به هم ریخته بود که نفهمیدن یه زندانی سیاسی برگشته دانشگاه ... منم از فرصت استفاده کردم... با قدرت و تمام توان درس می خوندم ... ترم آخرم و تموم شدن درسم ... با فرار شاه و آزادی تمام زندانی های سیاسی همزمان شد ... التهاب مبارزه اون روزها ... شیرینی فرار شاه ... با آزادی علی همراه شده بود ... صدای زنگ در بلند شد ... در رو که باز کردم ... علی بود ... علی 26 ساله من ... مثل یه مرد چهل ساله شده بود ... چهره شکسته ... بدن پوست به استخوان چسبیده ... با موهایی که می شد تارهای سفید رو بین شون دید ... و پایی که می لنگید ... زینب یک سال و نیمه بود که علی رو بردن ... و مریم هرگز پدرش رو ندیده بود ... حالا زینبم داشت وارد هفت سال می شد و سن مدرسه رفتنش شده بود ... و مریم به شدت با علی غریبی می کرد ... می ترسید به پدرش نزدیک بشه و پشت زینب قایم شده بود ... من اصلا توی حال و هوای خودم نبودم ... نمی فهمیدم باید چه کار کنم ... به زحمت خودم رو کنترل می کردم ... دست مریم و زینب رو گرفتم و آوردم جلو ... - بچه ها بیاید ... یادتونه از بابا براتون تعریف می کردم ... ببینید ... بابا اومده ... بابایی برگشته خونه ... علی با چشم های سرخ، تا یه ساعت پیش حتی نمی دونست بچه دوم مون دختره ... خیلی آروم دستش رو آورد سمت مریم ... مریم خودش رو جمع کرد و دستش رو از توی دست علی کشید ... چرخیدم سمت مریم ... - مریم مامان ... بابایی اومده ... علی با سر بهم اشاره کرد ولش کنم ... چشم ها و لب هاش می لرزید ... دیگه نمی تونستم اون صحنه رو ببینم ... چشم هام آتش گرفته بود و قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ... صورتم رو چرخوندم و بلند شدم ... - میرم برات شربت بیارم علی جان ... چند قدم دور نشده بودم ... که یهو بغض زینبم شکست و خودش رو پرت کرد توی بغل علی ... بغض علی هم شکست ... محکم زینب رو بغل کرده بود و بی امان گریه می کرد ... من پای در آشپزخونه ... زینب توی بغل علی ... و مریم غریبی کنان ... شادترین لحظات اون سال هام ... به سخت ترین شکل می گذشت ... بدترین لحظه، زمانی بود که صدای در دوباره بلند شد ... پدر و مادر علی، سریع خودشون رو رسونده بودن ... مادرش با اشتیاق و شتاب ... علی گویان ... دوید. تا چشمش به علی افتاد از هوش رفت... علی من پیر شده بود. ... @Modafeaneharaam
20.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویدیویی که در فضای مجازی پربازدید شد 💔 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️مژده▪️ مژده▪️ تور کربلا ماه 🏴 برای زائران اباعبدالله الحسین(ع) ۵ شب در خاک عراق🇮🇶 ۲ شب کربلا🖤 ۲ شب نجف🖤 ۱ شب کاظمین و سامرا🖤 زیارت حضرت شریفه وسیدمحمد🖤 خدمات درجه الف (یک)👌🏼 ✈️رفت هوایی(با تحویل ارز به دفتر) و برگشت قطار🚊 اعزام: اول مرداد ماه ⚫️ هزینه پرداخت 8/500💵 ظرفیت محدود📣 مهلت ثبت نام فقط تا 21 تیر🔴 جهت ثبت‌نام عکس پاسپورت بفرستید👇 @Modafeaneharaam_ad التماس دعا🤲🏼
🏴‍ ‍ خدایا محرم آمد و مولایم نیامد مولاي غريبم ⬛️ به همراهیتان مشکی میپوشیم به همدردیتان اشک میریزیم و عاشورا ميخوانیم ... به رسم وفا و بندگی 🤲 فقط سلامتي و ظهورتان را میخواهیم و تنها دعاي فرج شما را ميخوانیم 🕯 عزاداریمان نذر ظهور شما آجرک الله یا صاحب الزمان🖤 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج •┈••✾🍃🌹🍃✾••┈• @Modafeaneharaam
💔💔 💠 پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): «گناهی که زودتر از همه گناهان عقوبتش دامان انسان را می گیرد، کفران نعمت است 📚 بحار، ج۶۶، ص ۷۰ @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اولین منویات رهبری که به رئیس جمهور منتخب جناب پزشکیان ابلاغ شد @Modafeaneharaam
✨آن شب، منصورِ کوچک، بعد از چند شب بی‌تابی توانست بخوابد و صبح که بیدار شد دیگر اثری از بیماری در او ندیدیم، همان موقع پدربزرگ گفت: این بچه را حضرت ابوالفضل(ع) شفا داد." 28 سال بعد، زمانی که خبر شهادت منصور را آوردند، پدر یاد آن شب سخت افتاد و گفت: حضرت ابوالفضل(ع) او را شفا داد تا در چنین روزهایی برای اسلام بجنگد و شهید شود. **** ساعت 8 صبح بود که خبر شهادت منصور را شنیدم. آن روز پدر شهید برای عید دیدنی رفته بود و آخرین کسی بود که از شهادت منصور با خبر می‌شد. وقتی حاج‌آقا وارد خانه شد تقریباً همه نزدیکان آمده بودند، اما کسی نتوانست موضوع را به او بگوید،من پشت پنجره اتاق ایستاده بودم، با رسیدن حاج آقا دیگر طاقت نیاوردم و دویدم داخل حیاط و گفتم: حاج آقا منصور شهید شد"، پدر منصور چند لحظه‌ای سکوت کرد و گفت: "الحمدالله"... .💔 شهید دفاع مقدس منصور جلالی🌹 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مجالس روضه امام حسین (علیه‌السلام) مستحب نیست، واجب است! @Modafeaneharaam
✨همسر شهید سعید سیاح طاهری می‌گوید: بعد از شهادت حاج سعید، دیدم همان دوستی که دیدار با حضرت آقا را برایمان فراهم کرده بود با اشک و ناله می‌گوید حاجی اگر می‌دانستم چه چیزی را از حضرت آقا می‌طلبید هیچ‌وقت این دیدار را برای شما هماهنگ نمی‌کردم، پرسیدم مگر چه چیزی از حضرت آقا خواستند، شهید طاهری به آقا گفته بود دعا کنید شهید بشوم💔 شهید مدافع حرم سعید سیاح طاهری🌹 @Modafeaneharaam