eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
30.9هزار دنبال‌کننده
34.7هزار عکس
15.8هزار ویدیو
330 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
ایران خامنه‌ای یک روزی بود ما سال ۶۵ حتی زورمان به صدام هم نمی‌رسید و فرمانده ارشد جنگ اینگونه مستأصل با خدا نجوا می‌کرد. ولی حالا با دو ابرقدرت اتمی جهان که کل تمدن غرب برایشان بسیج شده و در خدمتشان هستند پنجه در پنجه شدیم و سربلند بیرون آمدیم. @Modafeaneharaam
4.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای حضور شهید سیدهاشم صفی‌الدین در ایران و دفاع مقدس @Modafeaneharaam
16.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‏🇺🇸🕸💥 🛡🇮🇷✌️🏻نقشه‌ای که نقش بر آب شد ✅ شیخ علی الاسدی رییس شورای سیاسی جنبش نُجَباء: ▫️ دشمنان بیش از یک سال برای سقوط نظام ایران و تغییر کامل حاکمیت برنامه‌ریزی کرده بودند و حتی دولت جایگزین را نیز آماده داشتند. ▫️ شوک بزرگ زمانی بود که با رهبری هوشمندانه، انسجام ملی و وحدت مردم ایران غافلگیر شدند؛ وحدتی که حتی مخالفان داخلی را نیز در صف دفاع از کشور قرار داد. 🏷 @Modafeaneharaam
♦️از شکنجه ساواک تا شکستن تحریم دارو و گمنامی در جبهه‌ها 🔹شهید دکتر از مبارزان انقلابی بود که بارها زیر شکنجه‌های ساواک قرار گرفت اما هیچ‌گاه تسلیم نشد. 🔹پس از انقلاب، به‌عنوان یکی از نخستین داروسازان کشور نقش مهمی در شکستن تحریم‌های دارویی و خودکفایی ایفا کرد و نذر داشت اگر در این مسیر موفق شود راهی جبهه گردد. 🔹او پس از تحقق این آرمان، بی‌نام و نشان در خط مقدم حاضر شد، زخم رزمندگان را مرهم گذاشت و حتی کفش‌های خود را برای یاری رزمنده‌ای دیگر بخشید؛ زندگی‌ای سرشار از ایستادگی، علم و ایثار. @Modafeaneharaam @Modafeaneharaam
☑️عکسی که برای اولین بار از دو شهید والامقام، سید هاشم صفی الدین و حاج محمد (حاج رمضان) منتشر شده است. به مناسبت اولین سالگرد شهادت دبیرکل حزب الله، شهید سید هاشم صفی الدین (رحمه الله) منتشر شده است. 🌹 @Modafeaneharaam @Modafeaneharaam
2.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 «نگذار کسی بفهمد او اینجا دفن است!» 🔹روایت نخستین دیدار دختر شهید «سید حسن نصرالله» با پدر، به همراه رازهایی که برای اولین بار بیان می شود @Modafeaneharaam
♦️شهید سید حسن نصرالله: اگر همه دنیا جمع می‌شدند و همه شمشیرشان را می‌کشیدند، ما باز هم شعار حسین خود را تکرار می‌کردیم. @Modafeaneharaam @Modafeaneharaam
4.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽لحظه به اسارت درآوردن تروریست تکفیری توسط شهید مدافع‌حرم «» ♨️ @Modafeaneharaam
بنای ازدواجم با مصطفی عشق او به ولایت بود... دوست داشتم دستم را بگیرد و از این ظلمات و روزمرگی بیرون بیاورد. همین مبانی بود که مهریه ام را با بقیه مهرها متفاوت کرده بود. مهریه ام قرآن کریم بود و تعهد از داماد که مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام هدایت کند. اولین عقد در شهر صور بود که عروس چنین مهریه ای داشت یعنی در واقع هیچ وجهی در مهریه اش نداشت. به روایت همسر شهید مصطفی چمران🌷 @Modafeaneharaam @Modafeaneharaam
15.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕯🕊هر شهید قصیده‌ای‌ست از شجاعت در دفتر افتخار ایران به یاد شهدای 1404 فراجا 🏴🖤🕊 @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدافعان حرم 🇮🇷
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 #قرار_بی‌قرار 🌹 خاطرات شهید مدافع حرم #مصطفی_صدرزاده قسمت 5
🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 🌹 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 6⃣1⃣1⃣ همه ما فرزندان سپاهی‌ها بودیم و همه‌ی خانواده هایمان به آقا مصطفی اطمینان داشتند. خانواده های ما کاملا آقامصطفی را آزاد گذاشته بودند. یادم است یک بار قرار بود بچه ها را به اردوی جاجرود ببرد. من و یکی دیگر از بچه ها خیلی شلوغ کرده بودیم. آقا مصطفی گفت: « شما دو تا شلوغ کاری کردید و به حرفم گوش نکردید، پس از اردو محرومید! » صبح که بچه ها می خواستند سوار اتوبوس بشوند پدرم او را دید و پرسید: « پسر من جزو اردو نیست؟ » آقامصطفی هم قضیه شلوغ کاری و محرومیت را برای پدرم شرح داد. پدرم هم گفته بود: « خوب کاری کردی حقشه. » کمی که گذشت برای بچه ها کلاس، آموزش مقدماتی بسیج گذاشت. با بچه ها همفکری کردیم که چطور می‌توانیم مربی مان را که قرار بود به ما درس بدهد، اذیت کنیم. یکی از بچه ها پیشنهاد داد بیایید روی صندلیش سوزن بذاریم. روی صندلی‌اش سنگ و سوزن گذاشتیم. بعد داخل تکیه گاه هم یک سوزن دیگر گذاشتیم. بنده خدا آمد و سنگ و سوزن روی صندلی را برداشت اما به محض تکیه دادن سوزن در کمرش فرورفت. کاری کردیم که آخرسر همه مان را از کلاس اخراج کرد. بعد هم گفت: «کارت تون رو پانچ می‌کنم و پرونده بسیج تون رو پاره می‌کنم! » ما هم که کبوتر جلد بودیم گفتیم: « اشکال نداره ما بازم می آییم! » بنده خدا را خیلی اذیت می‌کردیم. یادم است یک بار همه ما را به استخر کارگران خزانه برد. بعد از استخر هم رفتیم یک پارک که همان نزدیکی بود. وسط پارک یک هواپیما بود که دورش را حصار کشیده بودند تا کسی سوارش نشود. ⬅️ ادامه دارد.... @Modafeaneharaam