پنجشنبه است.. به رسم کهن، یاد میکنیم از آنها که وقتشان و مکانشان از ما جداست.. یاد میکنیم از آنها که دلتنگشان میشویم... یاد میکنیم از آنها که هنوز دوستشان داریم... دلمان گرم به خاطره پدرهایی که نیستند، مادرهایی که رفته اند... دلمان گرم به یاد خواهرها و پدرهائیکه رفتند و دل ما پیش برادر بود وبرادرهایی که سفر کردند... به یاد آن عشق های بار بسته.. . فاتحه ای ره توشه میکنیم.. . باشد که پروردگار بیامرزدشان و بیامرزدمان...
دو دعای زیبا
✨بعضی دعا ها عجیب به دل میشینه ؛
✨خداوندا✨
نه آنقدر پاکم که مرا کمک کنی و نه آنقدر بدم که رهایم کنی! میان این دو گم شده ام، هم خودم و هم تو را آزار می دهم!
هر چه تلاش کردم نتوانستم آنی شوم که تو می خواهی و هرگز دوست ندارم آنی شوم که تو رهایم کنی!
✨خدایا✨
دستم به آسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن.
✨آمین یا رب العالمین✨
مینویسم “کانال”… هر کس یاد چیزی می افتد …
گرمایی ها : یاد کولر میافتند،
دیپلماتها : یاد سوئز،
سیاستمداران : یاد رسانههای ارتباط جمعی!
...
اما آنها که با تشنگی و عطش آشنایی دارند، کانال برایشان واژه درد آوریست…
کانال برایشان تداعی کنندهی کانال “کمیل” و گردان “حنظله” است…
خدا را شکر رهبرم می فهمد زبان مرا…
مطلب زیر قصه نیست. یه واقعیته. بخوانید و ببینید ما کجای این عالمیم ببینید ایثار و از خود گذشتگی چگونه معنا پیدا می کند؟ چقدر گرفتار مادیات شده ایم....؟ کجا می رویم...؟
سلام مامان قهرمانم :
میدونی ....!
حالا که روز تولدته من و آبجی می خواستیم قشنگ ترین هدیه رو برات بخریم ولی نمی دونستیم چی بخریم.
دختر خاله می گفت برات یه دست کامل لوازم آرایش بخریم.
می گفت اگه مامانت آرایش کنه زخم های روی صورتش کمتر معلوم می شه...
می گفت :
زشته یه معلم با سرو صورت زخمی سر کلاس بره
می گفت:
شاگردهاش می فهمند شوهرش...
میدونم تو هیچ وقت برای خودت از این چیزها نمی خری
آخه همش رو می دی پول دارو و بیمارستان بابا...
بابا هم که تو رو کتک میزنه...
فحش می ده...
حرف هایی می زنه که ما نمی فهمیم
فقط می بینیم و گریـــــه می کنیم.
من و آبجی خوب می فهمیم که وقتی بابا موجی می شه تو دستای مارو می گیری و می بری تو اتاق دیگه...
بعد می ری تا بابا کتکت بزنه
و موهای قشنگتو بکشه...
من و اون خوب می دونیم چرا این کارو می کنه .
آخه اگه تو نری جلوی بابا اون خودشو می زنه
فقط تو رو خدا این دفعه بذار بابا ما رو جای تو کتک بزنه ...
دست خودش نیست...
تو هم چون بابا رو خیلی دوست داری نمی خواهی بابا خودشو بزنه ...
به قول خودت یه ذره از سهمت و فداکاری هاش رو میدی
از ترکش های توی بدنش
از موجی شدنش
از...
ما می فهمیم که وقتی بابا آروم می شه سرش رو می گیره و چقدر گریه می کنه
وقتی می فهمه چیکار کرده ناراحت می شه
دستت رو می بوسه...تو هم گریه می کنی ...
من و آبجی صدای گریه تو و بابا رو می شنویم.
مامان جون!
مامان خوب و قهرمانم!
پس سهم ما چی می شه؟
ما هم می خوایم مثل تو و بابا قهرمان باشیم
می خوایم روز تولدت پول هامون رو بدیم به تو تا برای بابا دوا بخری
فقط تو رو خدا این دفعه بذار بابا ما رو جای تو کتک بزنه ...
مامان جون، تولدتـــــــــ مبارکـــــــــــــــــ
از عشق تو گفتیم و نمک گیر شدیم
تا ساحل چشمان توتکثیر شدیم
گفتند غروب جمعه خواهى آمد
آنقدر نیامدى که ما پیر شدیم
اللهم عجل لولیک الفرج
حسین فریاد می زند: هل من ناصر ینصرنی؟
و من درحالی که نمازم قضا شده است می گویم:
لبیک یاحسین! لبیک...
حسین نگاه می کند لبخندی می زند و به سمت دشمن تاخت می کند...
و من باز می گویم: لبیک یاحسین!
حسین شمشیر می خورد من سر پدرم داد می زنم و می گویم:
لبیک یا حسین!
حسین سنگ می خورد، من در مجلس غیبت می گویم:لبیک یا حسین! لبیک...
حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می آید و من در پس خنده های مستانه ام فریاد میزنم: لبیک...
حسین رمق ندارد باز فریاد میزند: هل من ناصر ینصرنی؟
من به دوستم دروغ میگویم و باز فریاد می زنم: لبیک...
حسین سینه اش سنگین شده است، کسی روی سینه است، حسین به من نگاه می کند می گوید: تنهایم یاریم کن...
من گناه می کنم و باز فریاد می زنم: لبیک...
خورشید غروب کرده است...
من لبخندی می زنم و می گویم:
اللهم عجل لولیک الفرج...
حسین به مهدی نگاه می کند و می گوید:
"مهدی من کسی را نداشتم که بگوید سرباز توئم من کسی نبود یاریم کند و ادعا کننده ای هم نبود تو از من مظلوم تری..."
به چشمان مهدی خیره می شوم و می گویم:
"دوستت دارم تنهایت نمی گذارم..."مهدی به محراب می رود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند...
مدافعان حرم 🇮🇷
لطفا عمل کنید !!!
توانا بود هر که عامل بود!!
من نمی توانم
من اراده ندارم
من تحمل ندارم
من شرایط ندارم
خواهش میکنم اینا رو بزارید کنار...
چرا اگه بخای میتونی همه چی رو درست کنی
انسان قادر حتی غیر ممکن ها رو ممکن کنه...
درست مثل حرفي که معلم به دانش آموز ميزند دانش آموز ميگويد: من ديشب
مهمان داشتم نتوانستم درس بخوانم! معلم ميگويد: بغل دستي ات هم ظاهرا
مهمان داشت چطور درس خواند؟ نتوانستي يا نميخواستي؟!
همه چيز به ارادهي ما برميگردد. بايد بخواهيم تا بتوانيم..و البته مراقبتمان را بايد
بيشتر کنيم.خدا وعدهي کمک داده و بنده اش را تنها نميگذارد...
برای ترک گناه محدوديت زماني داشته باشيم!!!
✔️ يک قدم برو جلو يک محدوديتي براي خودت بگذار.
این چت با نامحرم ریشه روح و روانتو میریزه به هم...
بعد که وابستگی کاذب بوجود اومد چند تا ابراز محبت ظاهری دیدی و شنیدی اون
وقته که اسیر رابطه شیطان میشی و عقلت از کار میفته...
‼️دين يعني محدوديت عاقلانه‼️ يعني برنامه ريزي!
⚠️گام دوم محدوديت در نگاه است. همه چيز را نگاه نکن کنجکاوی نکن! قدرت داشته
باش. يک محدوديت بگذار براي نگاهت ورفتارت.
اگه وابستگی به نامحرم بوجود اومده هر چه زودتر اونو رها کنید
نزارید...
1ـ وضع بدتر بشه
2ـ وشرایط رهایی سختر

ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻭ ﭘﺎﮎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ، ﺗﻘﻮﺍﯼ ﺩﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ، ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﯾﮏ ﻻﯾﮏ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ...
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ ، ﻓﻀﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻫﻢ
" ﻣﺤﻀﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ ..."
ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺣﺴﺎﺏ ، ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ، ﮔﻮﺍﻫﯽ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﺑﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ...
ﻧﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ...
ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﻏﻔﻠﺖ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺧﺪﺍ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ !...
ﮔﺎﻫﯽ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻧﯿﺘﻮﺭ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧﯿﻢ :
"ﻭﺭﻭﺩ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﻣﻤﻨﻮﻉ "
ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﮐﻠﯿﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ،
ﭼﺸﻤﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ،
ﻭ ﮔﻮﺷﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻨﻮﺩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ...
ﻭ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﻧﻼﻳﻦ ﺍﺳﺖ:)
قبل از این که اینو بخونی
امام زمان(عج) تو مناجاتت با خدا هست؟
از بهجت می پرسن:
حاج آقا...میشه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) قبل از این که دنیا
پر از زشتی بشه ظهـــور کنه؟؟
درجواب میگن:
معلومه...
به یه شرط!
مؤمنـــان برای فرج ایشون مضطرّانه دعا کنن!
خدا تو قرآن میگه:
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ
مضطرّ شدی صدا بزنی من جواب ندم؟؟
آهای مومنین!!
چقدر تو نمازامون غیر از حاجت های دنیوی مون ظهور امام زمان
(عج) رو خواستیم؟