4_6012855859648922531.mp3
زمان:
حجم:
2.74M
🎤سید رضا نریمانی
🍃اونی که باورمه حسینه ، پادشاه کرمه حسینه
🌺میلاد #امام_حسین علیه السلام
❤️سرود بسیار زیبا😍
@Modafeaneharaam
💫به نماز سید كه نگاه میكردم،
ملائك را میدیدم كه در صفوف زیبای خویش او را به نظاره نشستهاند. ✨
رو به قبله ایستادم. اما دلم هنوز در پی تعلقات بود.
گفتم: «نمیدانم, چرا من همیشه هنگام اقامه نماز حواسم پرت است.»😞
به چشمانم خیره شد.
«مواظب باش! كسی كه سرنماز حواسش جمع نباشد، در زندگی نیز حواسش اصلاً جمع نخواهد شد.»☝️
گفت و رفت...
اما من مدتها در فكر ارتباط میان نماز و زندگی بودم.
«نماز مهمترین چیز است، نمازت را با توجه بخوان»
بار دیگر خواندم, اما نماز سید مرتضی چیز دیگری بود.🍃
شهید سید مرتضی آوینی🌹
#سالروزشهادت🕊
@Modafeaneharaam
مهدی عاشق شهادت بود❤️. هر وقت به سوریه میرفت، میگفت دعا کنید شهید بشوم. به او میگفتم مهدی اینقدر دعا نکن زود شهید شوی، بگذار کمی سنت بالاتر برود تا ما اعضای خانواده تو را خوب دیده باشیم😒 و بعد شهید بشوی. آخر سر هم براتش را از امام رضا(ع) گرفت. مشهد به زیارت امام رضا(ع) رفت و دیگر نیامد تا ما ببینیمش😔. رفت به سوریه و خبر شهادتش آمد.
هیچکس نمیدانست که او #مدافع_حرم است همه حالا که شهید شده به او میگویند بسیجی. حتی اعضای فامیل از ما پرسیدند مگر مهدی مدافع حرم بوده که در سوریه شهید شده؟😳 کسی نمیدانست که او مدتها بود که به سوریه رفت و آمد داشت...
آرزویش شهادت به دست #اسرائیل بود . . . !
سرانجام در حمله موشکی اسرائیل به پایگاهی در سوریه به شهادت رسید🍃
شهید مهدی لطفی نیاسر🌺
#سالروزشهادت🕊
@Modafeaneharaam
4.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ لحظه باز کردن درب حرم آقا امام حسین(ع) 😍
هرچه دلت میخواهد نیت کن🍃 حتما دعا برای ظهور و سلامتی آقا امام عصر یادتون نره 💔
@Modafeaneharaam
همسرم خيلي مهربان و دلسوز بود. ما عاشقانه در كنار هم زندگي كرديم❤️. من واقعاً نميدانم حجت چطور توانست دخترش را بگذارد و برود. ميدانم كه زيبايي كارشان در همين گذر از تعلقات دنيايي است اما باز هم ميگويم همت ميخواهد كه همسرم به لطف خدا☝️ چنين همتي داشت. النا يك ماهه بود، وقتي گريه ميكرد و من او را روي سينه پدرش ميگذاشتم، آرام ميشد.😔 حجتالله ارادت خاصي به اهل بيت داشت و همين ايمان و اراده او را به ميدان جنگ كشاند. عشق به بيبي و حضرت رقيه (س) و حضرت زينب (س) او را رزمنده كرد✌️. در اعزام آخر وقتي خواهرش از حجتالله پرسيد ميگويند به شما پول ميدهند، گفت نه آبجي ما فقط براي دفاع از حرم ميرويم🙂. حجت ارادت خاصي به ولايت فقيه داشت.🌹
راوی:همسرشهیدمدافعحرم حجتالله نوچمنی🌹
#سالروزشهادت🕊
@Modafeaneharaam
❤️ساعت عـاشقـی❤️
همـه رو به حـرم آقـا برای عرض ارادت✋
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ.🌹
@Modafeaneharaam
برشی از کتاب همسایه آقا📗
در را که باز کردم از لب پاشنه ورودی روی پنجه قد کشیدم ،چند دقیقه ای طول کشید تا از پله ها بالا آمد یک نگاه به لباس هاش کردم😕 و گفتم پس چرا لباس فرم تنت نیست ؟ لبخندی زد و گفت سلام مامان جان☺️، قرار نیست اهل شهر خبر دار بشن که من امروز سر دوشی گرفتم🙂 زیر لب گفتم آخه من خیلی دوست داشتم تو این لباس ببینمت و به بهانه آوردن یک شربت خنک رفتم توی آشپزخانه همین طور که داشتم بین شربت آلبالو🍒 و آب یخ را با چرخش قاشق نقش می انداختم تا وسط حال آمدم ،دیدم رفته توی اتاق و در را بسته یکم دلم گرفت اما به روی خودم نیاوردم و صداش کردم علی شربت برات آوردم🙂 هنوز سرخی شربت با آب دست رفاقت نداده بود که علی میان قاب در اتاقش ایستاد دستش را تا کنار خط ابروش بالا برد و به لبه کلاهش نزدیک کرد،پا کوبید و گفت افسر وظیفه علی آقا عبداللهی در خدمت هستم😂😕 برای لحظه ای نمی توانستم چشم از قد و قامتش بر دارم علی من توی لباس زیتونی رنگ سپاه علی اکبری شده بود که در قامت مجاهد بیشتر ازم دل می برد💔 جلوی سرخ شدن چشمهام را گرفتم،لبخند رو روی تمام صورتم مهمان کردم و زیر لب براش لا حول ولا قوه الا بالله خوندم چقدر شیرین بود حظ این لحظه که پسرم لباس سپاه به تن کرده بود🙂❤️
راوی:مادرشهید
جاویدالاثر مدافعحرم
#شهید_علی_آقاعبداللهی🌹
@Modafeaneharaam