#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_چهل_ویکم
🌷🍂 گوشی محسن که زنگ می خورد، با دیدن شماره حرم خوشحال می شد.
اکثر تلاوت هایش هدیه به امام هشتم علیه السلام بود.
تلاوت و اذان صبح های چهارشنبه حرم مال محسن بود.
🌾🍀 خودش این روز و ساعت را انتخاب کرده بود و به خودش می بالید که روز زیارتی امام، خادم حضرت شده.
🌼 سه شنبه شب ها ساعت یک می رسید خانه. آن روز ها سربازیش، دانشگاهش، تلاوت ها و تدریس هایش حسابی رمق محسن را می گرفت.
✨⭐️ سه شنبه شب ها اما نشاط و نیروی دیگری می گرفت.
مامان تا آن وقت شب بیدار می ماند. تا محسن را نمی دید چشمش روی هم نمی رفت.
🐝 همان طور که بساط شام را پهن می کرد بهش می گفت :
_ تو مگه انسان نیستی؟! از ساعت شش صبح می دوی تا ساعت یک نصفه شب! ساعت دو ونیم هم که می ری حرم!
🔶🔸 آخه تو خواب و استراحت لازم نداری؟؟! اقلا تلاوت صبح چهارشنبه رو بنداز ظهر چهارشنبه!
محسن با خنده می گفت :
❤️😍 _ نمی دونید مامان! یه روز بلند شین سحر من بیاین حرم تا بدونید!
یک لذتی داره سحر از خیابون طوسی بندازی بری حرم!
چهارشنبه روز آقاست! من این توفیق رو با هیچی عوض نمی کنم!
📢🔊 چند دقیقه به اذان صبح، صدای تلاوت محسن از بلندگو های حرم راه خودش را می گرفت.
از راسته خیابان طبرسی می گذشت و می پیچید توی کوچه جوادیه.
😍🌟💫 مامان می رفت توی حیاط می نشست.
چشمش به ستاره های درست سحر بود و گوشش به صدای محسن ...
ادامه دارد...
@Modafeaneharaam
4_186917766995902925.mp3
زمان:
حجم:
16.95M
🌿تلاوت کامل سوره مبارکه حشر از شهید محسن حاجی حسنی🌸
مکان: دارالقرآن #حرم_امام_رضا
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
ختم #صلوات به نیت:⏬ شهید مدافع حرم حاج محسن فرامرزی🌹 #سالروز_شهادت🕊 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله ع
جمع کل صلوات:
🌹11,842🌹
انشاءالله همگی حاجت روا بشین❤
التماس دعا✨
مدافعان حرم 🇮🇷
اگر حسین #شهید نمیشد جای تعجب بود‼️
با لبخند مادرانه میگفت بچهی چهارم بود و بهش کوپن ندادن. بهش گفتم ببین حسییین من با هزینه آزاد بزرگت کردم😊
پسر آرومی بود
همه اذیت کردنش این بود که میگفت میخواد بره سوریه😢
تا مخالفت و اشکم رو میدید سریع میرفت بستنی میخرید تا از دلم در بیاره🍦
از کارهای اردوی جهادیش خبر نداشتم، دستاشو که میدیدم میگفتم، مامان میری کاربنایی میکنی؟؟
بعد از شهادتش لباسای خاکی و اردو جهادیش رو توی یه پلاستیک مشکی زیر تختش دیدم😞
شبی که قرار بود بره سپاه خواب راحتی داشت رفتم بالای سرش توی دلم قربون صدقش میرفتم❤️
این خواب راحت رو بعد از شهادتش دیدم، توی دیدار آخر،
حس میکردم پلکای حسینم دارن تکون میخورن
و ای کاش...
روزهای چهارشنبه تسبیح به دست📿 منتظر شنیدن صدای قفل در بودم
(نگاهم به در بود ینی همین موقعها... چشمای خیس مادر)
حسینم حتی یک لحظه از جلوی چشمام حتی کمی اونورتر نمیره😔
برام کتاب مادران شهدا رو خریده بود که بخونم که راضی بشم بره سوریه😊 ولی من توان خوندنش رو نداشتم.
خواب دیدم
خوابی که قرار بود منو برای شهادت پسرم آماده کنه🕊
پسر بزرگم گفت مامان برو به اون خانم برای شهادت پسرش روحیه بده‼️
نمیدونم چهرشو ندیدم، حس کردم، خودمم بهش گفتم خدابهتون صبر زینبی بده نگاهم بهش بود ولی ندیدم که کیه...
حسینم رو نزاشتم بره سوریه که شهید بشه خبر نداشتم که شهادت خودش دنبال پسرم میاد😭
پ ن: تو خوب باش شهادت خودش میاد سراغت✨
#شهید_حسین_ولایتی_فر🌹
#شهید_ترور_رژه_اهواز
@Modafeaneharaam
2.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم هتل چند ستارهی #مدافعان_حرم‼️
@Modafeaneharaam
توی سپاه کار میکرد کله و جگر میاورد برای خونه
یه روز یه پیرمرد میبینه که میگه ما آرزوی کلہ وجگر داریم😔 همه رو دادم بهش وگفتم پدر اینها رو بگیر وبرو برای خانواده....
گفت :نه نمی خوام لااقل یکی رو بهم بده!
گفته:نه دوتاش رو بردار برو ...
ودوتاش رو بهش داده بود...
واومد ...🚶
ما پنیر وخربزه داشتیم گفت: مامان شاید اونها همین پنیر وخربزه روهم نداشته باشن😔 وهمه رو داده بود به او...
لباس هایش رابه نیازمندان می داد
کفش هایش رابه کسی می داد🍃 ومی آمد خانہ... وازاین کارهامی کرد...
یک روز حقوق گرفته بود و همه پولش رابه یک نفرداده بود ویک کرایه برداشته بود و به خانه آمده بود ‼️
#ﺷﻬﻴﺪﻋﻠﻲ_ﭘﻴﺮﻭﻱ🌷
شادی روحشون صلوات
@Modafeaneharaam