#خاطرات_شهید ❤️
●حسیـن ایرلو بچه تهران بود از آن داش مشتی هــا...😊
شده بود فرمانده تحریب لشکر المهدی(عج)...
●می گفت دوست دارم جوری شهید بشم که یک وجـبم از من هم نمـونه... گلوله مستقیم تانک خورد به سینه اش، تکه تکه شد....😔
●بعد از حسیــن، کاکا علے شـد فرمانده تخریـب...
دیدم همیشــه یک لباس منـدرس و کهنه به تن دارد.🤔
گفتـم کاکا علے این چـیه پوشیدے زشتـه!
گفـت: لباس شهیـد ایرلوِ!
گفتم: حسین هیکلش دو برابر تو بود؟
گفت:دادم خیاط بـرام اندازش کـرده.✅
روی آسـتین جاے یک پارگے بود.
گفـتم: این چـیه، چرا این را ندوختـی؟
گفت: جاےترکـشیه که به بازوے ایرلو رفته.
هر وقت خسـته میشـم. دلم مےگـیره سرم رو مےگذارم رو این پارگےآروم میشم!💔
📎پ ن : #شهید_علی_ناظمپور(کاکاعلی) 🌹
سمت: فرمانده گردان تخریب لشکر 33 المهدی(ﻋﺞ)🌷
@Modafeaneharaam
❤️ #در_محضر_بزرگان
🔔 باز شدن گره زندگی
✅ آیت الله انصاریان:
قرآن میفرماید خودت را تغییر بده تا گره زندگیات باز شود.
مثلا حسادت را کنار بگذار؛😊
مثلا به جای اینکه در برابر نعمت برای دیگران ناراحت شوی، شما هم از طرف آن فرد خدا را شکر کن.✅
@Modafeaneharaam
▪️لعن بر مخالفین و دشمنان آل محمد (عليهمالسلام) ،
طوفان حوادث زندگي را آرام میکند.
▪️▪️▪️
✳️ امام صادق (علیهالسلام) فرمودند ؛
هنگامیکه حضرت نوح سوار کشتی شد، سرزمينهاي مختلف را سیر نمود،
اما چون به کربلا رسید، طوفان شدت عجيبي يافت، و کشتی حضرت نوح به تلاطم افتاد، و او از غرق شدن ترسید،
پس به پروردگار خود عرض کرد؛
خدایا! همه دنیا را گشتم، چنین حالتی مثل این زمین به من دست نداد، در اين سرزمين چه خبر است؟
✳️ پس جبرئیل نازل شد، و فرمود؛
ای نوح! در این محل حضرت حسین (علیهالسلام) فرزند حضرت محمد خاتم انبیاء (صلياللهعليهوآله)، و فرزند حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) خاتم اوصیاء کشته میشود.
🔹پس حضرت نوح پرسید : ای جبرئیل، قاتل او کیست ؟
✳️ پاسخ داد: قاتل او ملعون هفت آسمان و زمین میباشد.
پس حضرت نوح چهار مرتبه او را لعنت کرد،
«سپس به بركت آن چهار لعن، طوفان آرام شد»،
و کشتی سیر نمود، تا به کوه جودی رسید، و در آنجا مستقر شد.
📗بحار الأنوار - علامه محمد باقرمجلسي - ج ٤٤ - الصفحة 243
🔹💠🔵💠🔹
🔹سيد بن طاوس عرض میکند :
هرگاه در زندگي راه را گم كردهايد، و دچار سرگرداني و حيران مادي و معنوي شديد،
بر دشمنان اهل بيت (عليهمالسلام) لعن و نفرين كنيد، كه إكسير اعظم است، و به بركت لعن، حتما راه را پيدا خواهيد كرد، و از درماندگي نجات پيدا ميكنید...
Modafeaneharaam
26.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥منحصر به فرد ترین نماهنگ ۱۴۰۰
🛑نماهنگ دهه هشتادیا بالاخره منتشر شد
.
✔️با حضور عبدالرضا هلالی،
محمدحسین پویانفر و علی رام نورایی
🔊👌🏻
پیشنهاد مشاهده
ببینید و دلتون و راهی کربلا کنید
#سرباز_حسینم
#نسل_به_نسل_در_پناهت_هستیم
#دهه_هشتادی_نسل_امام_حسینی
@Modafeaneharaam
4.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صاحب الزمان(ع) فرمودند: در شدائد و گرفتاریها اینگونه مارا بخوانید..:)♥️
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
@Modafeaneharaam
13.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کشف پیکر مطهر شهید در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی با پاهای بسته شده 😭
⏰شنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۰
📍فکه عراق
@Modafeaneharaam
✅#ڪلام_شهید
من از این دنیـا ...
با همه زیباییهایش میروم
و همه آرزوهایم را رها میکنم اما
به ولایت وحقانیت علیابنابیطالب(؏)
و خداوندی خدا یقهتان را میگیرم
اگر امام خامنهای را تنها بگذارید ☝️
خواهش آخر من این است که
سلام مرا به امام خامنهای برسانید
و بگویید اگر دوباره زنده شوم
از تکهتکه شدن در راه تو ابایی ندارم.💔
#جاویدالاثر_محمدامین_کریمیان🌹
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
❤️(هوالعشق)❤️ #رمان_تنها_میان_داعش 🌹#قِسمَت_چِهِل_و_نُهُم🌺 سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از
❤️(هوالعشق)❤️
#رمان_تنها_میان_داعش
🌹#قِسمَت_پَنجاه🌺
گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفس رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم:«دیدم دستش زخمی شده!» و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد:«الان که برگشت یه راکت خورد تو خاکریز.»😞 از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر خونی به رگهایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از نفس افتادم. دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد. رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، علقمه عباس من شده است.😭 زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.😭 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به قدری خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم باور نگاهم نمیشد.😔 دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشمهای به خون نشسته ساعتی پیش نگران جان ما نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم:«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»😭😔
#اِدامه_دارَد...🌸
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
❤️(هوالعشق)❤️ #رمان_تنها_میان_داعش 🌹#قِسمَت_پَنجاه🌺 گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفس رفته را برگر
❤️(هوالعشق)❤️
#رمان_تنها_میان_داعش
🌹#قِسمَت_پَنجاه_و_یِکُم🌺
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم:«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم!عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»😭 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.😩 حیایم اجازه نمیداد نغمه نالههایم را نامحرم بشنود که سرم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بیصدا ضجه میزدم.😭 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی قلب دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد. نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پارهپاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت. بیش از دو ماه درد غیرت و مراقبت از ناموس در برابر داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و شهادت عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.😔 هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت درد کشیدن جان داد.😭😔 یک نگاهم به قامت غرق خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر میزد که اگر اینجا بود، دست دلم را میگرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود. جهت مقام امام مجتبی(علیهالسلام) را پیدا نمیکردم، نفسی برای دعا نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس میکردم به فریادمان برسد.😭😞میدانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، باچه دلی میشد به خانه برگردم؟
#اِدامه_دارَد...🌸
@Modafeaneharaam
7.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز، سالگرد پیروزی ارتش سوریه و مقاومت بر داعش و شکست محاصره دیرالزور
@Modafeaneharaam
1.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 کلیپ | حاج قاسم سلیمانی: اگر فکر مدیر و رفتار مدیر یک رفتاری بود که به اون اصولی که بیان می کند، اعتقاد عملی داشت، این اثرگذاره! من اگر آمدم در جمع شما صحبتی را بیان کردم اما در خلوت خودم خلاف این عمل کردم، من نمی تونم اثرگذار باشم.
@Modafeaneharaam