#حجاب همان ماسک و دستکش است...
اما نه برای جلوگیری از ویروس #کرونا
بلکه برای جلوگیری از ویروسی
به نام کالا شمردن زن! ...
کالا شمردن ریحانه ی خلقت
@Modafeaneharaam
دو توصیهی شهید خوشلفظ
بعد از ملاقاتش با آقا و برگزاری مراسم تقریظ، رزق ما هم شد تا ببینیمش. یکی دو ساعتی در جمع ما بود. موقع رفتن بهش گفتیم توصیهای به ما کن. بیدرنگ گفت:
«اول اینکه حواستان به #حق_الناس باشد، یکی از دوستان که #شهید شده بود، به خواب رفیقش آمده و گفته بود به من اجازهی ورود به #بهشت نمیدهند، چون حقالناس گردنم هست، لطفا برو از طرف من آن را ادا کن. یعنی حتی اگر شهید هم بشوید اما حق الناس گردنتان باشد، اهل بهشت نخواهید شد. دوم هم اینکه #نماز_شب بخوانید. بدون نماز شب به جایی نخواهید رسید.»
📝محمد پورغلامی
@Modafeaneharaam
💢ترکشهای بیقرار
در افغانستان بودیم که خبر شهادتش را به ما دادند و گفتند حسن پشت خودرو سوار بوده که خمپارهای کنار ماشین اصابت میکند و ترکشهای آن به حسن اصابت میکند. پسرم از ناحیه چشم، پهلو، پشت سر و گردن آسیب دیده و در سومین روز دی ۱۳۹۴ در حلب سوریه آسمانی شد.
گفتوگوی «روزنامه جوان» با پدر شهید مدافع حرم فاطمیون حسن رحیمی که در سوم دی ۱۳۹۴ به شهادت رسید/ چاپ امروز
📥 لینک فایل PDF
👈🏼 مطالعه در سایت
@Modafeaneharaam
5.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️🎥 روایت شهید مطهری از عدهای که در قیامت کور محشور میشوند؛ و به خدا میگویند: خدایا من در دنیا بینا بودم، چرا حالا کور هستم
⚠️کسانی که با دستان خودشان، خود را کور میکنند!
@Modafeaneharaam
Ali Faniزیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
زمان:
حجم:
28.44M
قرائت زیارت عاشورا با صدای علی فانی
#چله_زیارت_عاشورا🌹
تقدیم به محضر آقا صاحب الزمان (عج) و شهید حاج قاسم سلیمانی و جمیع شهدای مدافع حرم🕊
9 روز مانده💔
تا سالگرد شهادت#حاج_قاسم🕊
پیشنهاد ویژه👌
#چله_شب_سی_و_دو
@Modafeaneharaam
⭕️ بار اول که این تصویر رو دیدم فکر کردم یه صحنه از بازی کالاف دیوتیـه :)
#حاج_قاسم
👤 مِــــــــهْدی🚩
@Modafeaneharaam
💥بسم الله قاصم الجبارین
🏴 وعده ما در دسته عزاداری
دختران حاج قاسم
🚩همزمان با شهادت حضرت زهرا(س) و سپهبد حاج قاسم سلیمانی
🕑زمان:پنجشنبه ۱۶ دی ماه از ساعت ۱۴
⏪مکان:حرکت از چهارراه حضرت ولیعصر(عج)
🌹با حضور خانواده های معظم شهیدان:
ابراهیم هادی،قربانخانی،حدادیان،
احمدی روشن،الله کرم،متوسلیان
،خلیلی،شیرودی،جهان آرا،خالقی پور،
وصالی،صیاد شیرازی،پلارک
،ذوالفقاری،مرتضی کریمی،نیری،
احمدوند،شهبازی،عالی،امینی
،سید جعفر حسینی،علی خلیلی و....
#دختران_حاج_قاسم
#دسته_عزاداری
@Modafeaneharaam
ختم #صلوات به نیت🔰
#حضرت_حمیده🌹
#مادر_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام❤️
هدیه به حضرت فاطمه زهرا سیدة النساءالعالمین (سلام الله علیها) و مولى الموحدین امیر المومنین علی ( علیه السلام ) و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان و حاجت قلب نازنینشون (عجل الله تعالی فرجه الشریف)❤️
مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱
تعداد صلواتهای خود را به پی وی بفرستید
@Ahmad_mashlab1115
7.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پویش «به نیت حاج قاسم»
🔹شما به نیت شهید سلیمانی چه کار میکنید؟
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌿🌺🌿 🌺🌿 🌿 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌺بدون تو هرگز🌺✅ 💠قسمت پنجاه و پنجم: من یک دختر مسلمانم سکو
🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌿🌺🌿
🌺🌿
🌿
⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌺بدون تو هرگز🌺✅
💠قسمت پنجاه و هفت : تقصیر پدرم بود
این رو گفتم و از جا بلند شدم ... با صدای بلند خندید ...
- دزد؟ ... از نظر شما رئیس دانشگاه دزده؟ ...
- کسی که با فریفتن یه نفر، اون رو از ملتش جدا می کنه ... چه اسمی میشه روش گذاشت؟ ... هر چند توی نگهداشتن چندان مهارت ندارن ... بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی کنم ...
از جاش بلند شد ...
- تا الان با شخصی به استقامت شما برخورد نداشتن ... هر چند ... فکر نمی کنم کسی، شما رو برای اومدن به اینجا محبور کرده باشه ...
نفس عمیقی کشیدم ...
- چرا، من به اجبار اومدم ... به اجبار پدرم ...
و از اتاق خارج شدم ...
برگشتم خونه ... خسته تر از همیشه ... دل تنگ مادر و خانواده ... دل شکسته از شرایط و فشارها ...
از ترس اینکه مادرم بفهمه این مدت چقدر بهم سخت گذشته ... هر بار با یه بهانه ای تماس ها رو رد می کردم ... سعی می کردم بهانه هام دروغ نباشه ... اما بعد باز هم عذاب وجدان می گرفتم ... به خاطر بهانه آوردن ها از خدا حجالت می کشیدم ... از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه ...
حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم ... رفتم بالا توی اتاق ... و روی تخت ولا شدم ...
- بابا ... می دونی که من از تلاش کردن و مسیر سخت نمی ترسم ... اما ... من، یه نفره و تنها ... بی یار و یاور ... وسط این همه مکر و حیله و فشار ... می ترسم از پس این همه آزمون سخت برنیام ... کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم ... توی مسیر حق باشم ... بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم ...
همون طور که دراز کشیده بودم ... با پدرم حرف می زدم ... و بی اختیار، قطرات اشک از چشمم سرازیر می شد ...
🔷🔷🔷
💠قسمت پنجاه و هشتم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: حس دوم
درخواست تحویل مدارکم رو به دانشگاه دادم … باورشون نمی شد می خوام برگردم ایران …
هر چند، حق داشتن … نمی تونم بگم وسوسه شیطان و اون دنیای فوق العاده ای که برام ترتیب داده بودن … گاهی اوقات، ازم دلبری نمی کرد … اونقدر قوی که ته دلم می لرزید …
زنگ زدم ایران و به زبان بی زبانی به مادرم گفتم می خوام برگردم … اول که فکر کرد برای دیدار میام … خیلی خوشحال شد … اما وقتی فهمید برای همیشه است … حالت صداش تغییر کرد … توضیح برام سخت بود …
– چرا مادر؟ … اتفاقی افتاده؟ …
– اتفاق که نمیشه گفت … اما شرایط برای من مناسب نیست … منم تصمیم گرفتم برگردم … خدا برای من، شیرین تر از خرماست …
– اما علی که گفت …
پریدم وسط حرفش … بغض گلوم رو گرفت …
– من نمی دونم چرا بابا گفت بیام … فقط می دونم این مدت امتحان های خیلی سختی رو پس دادم … بارها نزدیک بود کل ایمانم رو به باد بدم … گریه ام گرفت … مامان نمی دونی چی کشیدم … من، تک و تنها … له شدم …
توی اون لحظات به حدی حالم خراب بود که فراموش کردم … دارم با دل یه مادر که دور از بچه اش، اون سر دنیاست … چه می کنم … و چه افکار دردآوری رو توی ذهنش وارد می کنم…
چند ساعت بعد، خیلی از خودم خجالت کشیدم …
– چطور تونستی بگی تک و تنها … اگر کمک خدا نبود الان چی از ایمانت مونده بود؟ … فکر کردی هنر کردی زینب خانم؟ …
غرق در افکار مختلف … داشتم وسایلم رو می بستم که تلفن زنگ زد … دکتر دایسون … رئیس تیم جراحی عمومی بود … خودش شخصا تماس گرفته بود تا بگه … دانشگاه با تمام شرایط و درخواست های من موافقت کرده …
برای چند لحظه حس پیروزی عجیبی بهم دست داد … اما یه چیزی ته دلم می گفت … اینقدر خوشحال نباش … همه چیز به این راحتی تموم نمیشه …
و حق، با حس دوم بود …
⬅️ادامه دارد....
@Modafeaneharaam