ازمهدیبگو...🍂🌼
🖇📚خاطرهای از فائزه کوچولو فال فروش بهشت زهرا که شهید مهدی ذاکرحسینی به او کمک می کرد.
برایم خیلی دفتر 📚خریده بود همه دفترها جلد رنگی و قشنگی داشت☺️ چون مامانم مریض بود نمیتوانست برای دفتر و لوازم تحریر قشنگ بگیرد 😔
عمو مهدی همه را برایم خریده بود و گفت از این ها مراقبت کن که اسراف نشود.☝️
گفتم اسراف چیه؟!🤔 گفت اسراف:یعنی اینکه الان من باید برم سر کار و تو اینجا مخ منو کار گرفتی😂😂
خندیدم😅 دستی به روی سرم کشید و گفت زودتر برو منم باید برم.👋
گفتم عمو مهدی کی برمیگردید
گفت هر وقت کارنامه ات را بگیری برمیگردم.
من هنوز منتظرم تا عمو مهدی بیاد
ده تا کارنامه گرفتم ولی هنوز نیومده.😭💔
@Modafeaneharaam
✍سردار شهید قاسم سلیمانی: امروز که وضعیت فرهنگی را میبینیم میفھمم؛
🔹چرا رهبـری با علامت
(چفیه روے دوش) به ما تذکر
مےدهند این چفیـه "عَلَــــم" است...
@Modafeaneharaam
تو یک مادری!
با پسر جوانت منتظر اذان هستید تا افطار کنید صدای زنگ میاد پسرت درو باز میکنه و صدای چند شلیک؛ میدوی به سمت در؛ پسرت غرق خونه....
بغلش میکنی و همزمان چند نفر وارد خونه میشن اونجا رو آتیش میزنن و موقع رفتن تیر خلاصو به گلوی پسرت میزنن
ماجرای شهادت سعید نوری تاجر بدست گروهک رجوی
😔😭
#مرگ_بر_منافق
#سلام_بر_شهیدان 🕊🌷
#مرگ_بر_منافقین 👊👊👊
@Modafeaneharaam
16.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💭 بدیهایت را با خدا درمیان بگذار!
👈🏻خدا به ما قول جبران و استجابت داده ...
#تصویری #خودآگاهی
@Modafeaneharaam
#زندگیبهسبڪشهـــدا
#شهیدابراهیمهادے🥀
دیده بود که در جبهه، چند جوان روستایی
ساده دل هستند که نماز نمی خوانند.
ابراهیم برایشان خرج کرد، با آنها رفیق شد و... مدتی بعد به آنها گفت: چرا نمی آیید برا نماز؟
می دونید چقدر نماز اول وقت اهمیت داره؟
گفتند راستش رو بخواهی نماز بلد نيستيم.
ابراهیم با کمک یکی از دوستان، برای آنها آموزش نماز را شروع کرد. وقت گذاشت تا نمازخوان شدند.
امر به معروف های ابراهیم اینگونه ساده و دقیق بود.
✨... الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ✨
🍃آمران به معروف، نهی کنندگان از منکر و حافظان حدود (و مرزهای) الهی (مومنان
حقیقی اند) و بشارت بده به (اینچنین)
مومنان! ( توبه، ١١٢)
📚کتاب خدای خوب ابراهیم
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸
@Modafeaneharaam
تصویر رهبر انقلاب در کنار مردی که اسرائیل از او وحشت داشت
مشرق : تصاویر رهبر انقلاب با شهید فخریزاده برای اولین بار منتشر شد.
مهدی فضائلی، رئیس دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری در توییتر نوشت:
هراس صهیونیزم و آمریکا از پروژههای علمی و کارگشای دکتر فخری زاده، او را مستحق ردای فاخر شهادت کرد.
حضرت آقا به ارتباط با دانشمندان عرصه های مختلف علمی و حمایت از آنها همواره اهتمام داشته اند.
به مناسبت افتتاح کارخانه واکسن سازی فخرا، برای اولین بار منتشر می شود.
@Modafeaneharaam
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📡شما اگر روایت نکنید، دشمن روایت میکند؛ هر جور دلش میخواهد؛ توجیه میکند، دروغ میگوید [آن هم]۱۸۰ درجه خلاف واقع؛ جای ظالم و مظلوم را عوض میکند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی ۱۴۰۰/۹/۲۱
چاپ دوم کتاب «جهاد تبیین» در اندیشهی رهبر انقلاب منتشر شد.
@Modafeaneharaam
⭕️ خنده ی کودک کردی که تو صف زنده به گور شدن توسط منافقینه و نمیدونه چه بلایی قراره سرش بیاد💔
#مرگ_بر_منافق
@Modafeaneharaam
همسرم بسیار ساده زیست بودند، به مسائل مادی و دنیوی خیلی اهمیت نمیداد، وقتی به بازار میرفتیم میگفت چیزهایی که واجب و ضروری است را بخریم، همیشه توصیه میکرد از تجمل و اسراف دوری کنیم🌹، یک گوشی تلفن همراه خیلی ساده و قدیمی داشت، من همیشه به سید فاضل میگفتم یک گوشی جدید بگیر، صفحه این گوشی شکسته و به درد نمیخورد؛ اما ایشان میگفت این گوشی هنوز کار میکند چرا اسراف کنم⁉️
لباسهایش همیشه تمیز اما خیلی ساده بود، من بعضی وقتها اصرار میکردم که برای خودش کت و شلوار بخرد؛ اما قبول نمیکرد. میگفت اگر خدا به من پسر بدهد دوست دارم که مثل خودم باشد، تابستانها او را سر کار میگذارم، نه به خاطر پول و دستمزد، فقط به خاطر اینکه دوست دارم مرد باشد و قدر پولی که به دست میآورد را بداند، من میگفتم بچه کوچک گناه دارد که سر کار برود😢؛ اما سید فاضل عقیده داشت از بچگی باید به بچهها مسئولیت داد تا مسئولیتپذیر بار بیایند.
سید فاضل بسیار خانواده دوست، مهربان و خوش اخلاق بود و رفتار محترمانهای داشت، در خانه به من کمک میکرد و به بچهها میرسید. 😊
شهید سید فاضل موسوی امین🌹
#سالروز_شهادت🕊
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹 🌹 💠#قسمت_سوم داستان جذاب و واقعی ✅🌹 #قیمت_خدا 🌹✅ : خدایی که می شنود. مسلمانان
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
💠#قسمت_چهارم داستان جذاب و واقعی ✅🌹 #قیمت_خدا 🌹✅ : عهدی که شکست
چند ماه گذشت ... زمان مرگم رسیده بود اما هنوز زنده بودم... درد و سرگیجه هم از بین رفته بود ...
رفتم بیمارستان تا از وضعیت سرم با خبر بشم ... آزمایش های جدید واقعا خیره کننده بود ... دیگه توی سرم هیچ توموری نبود ... من خوب شده بودم ... من سالم بودم ...
اونقدر خوشحال شده بودم که همه چیز رو فراموش کردم ... علی الخصوص قولی رو که داده بودم ... برگشتم دانشگاه ... و زندگی روزمره ام رو شروع کردم ... چندین هفته گذشت تا قولم رو به یاد آوردم ...
با به یاد آوردن قولم، افکار مختلف هم سراغم اومد ...
- چه دلیلی وجود داشت که دعای اون زن مسلمان مستجاب شده باشه؟ ... شاید دعای من در کلیسا بود و همون زمان تومور داشت ذره ذره ناپدید می شد و من فقط عجله کرده بودم ... شاید ... شاید ...
چند روز درگیر این افکار بودم ... و در نهایت ... چه نیازی به عوض کردن دینم بود؟ ... من که به هر حال به خدا ایمان داشتم ...
تا اینکه اون روز از راه رسید ... روی پلکان برقی، درد شدیدی توی سرم پیچید ... سرم به شدت تیر کشید ... از شدت درد، از خود بی خود شدم ... سرم رو توی دست هام گرفتم و گوله شدم ... چشم هام سیاهی می رفت ... تعادلم رو از دست دادم ... دیگه پاهام نگهم نمی داشت ... نزدیک بود از بالای پله ها به پایین پرت بشم که یه نفر از پشت من رو گرفت و محکم کشید سمت خودش ... و زیر بغلم رو گرفت... به بالای پله ها که رسیدیم افتادم روی زمین ...
صدای همهمه مردم توی سرم می پیچید ... از شدت درد نمی تونستم نفس بکشم ... همین طور که مچاله شده بودم یه لحظه به یاد قولی که داده بودم؛ افتادم ...
- خدایا! غلط کردم ... من رو ببخش ... یه فرصت دیگه بهم بده ... خواهش می کنم ... خواهش می کنم ... خواهش می کنم...
⬅️ادامه دارد...
@Modafeaneharaam
🌹
🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
✨🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹