شهید 👈 بلباسی🌷
شهید 👈 رادمهر🌷
میشناسیشون؟!
نه؟!
این دو شهید شما رو به کانال تاریخ شهادت دعوت میکنند.
حتما یه #حکمتی داشته که این دعوتنامه رو دیدی. پس دعوت این #شهدا رو قبول کن. با عضویت در کانال زیر، قدم روی چشمهای ما میزارید. 🌹
https://eitaa.com/joinchat/1145372814Cbc85986954
8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببین چی آوردم😌!!!
کلی استوری خفن و با کیفیت😻 "
استوری⇩
[#اهلبیتی]○[#شهدا]○[#دلنوشته]
[#مناجاتالهی]○[#مناسبتی]
کلیاستوریجذاب#رایگان✋🏻!!
https://eitaa.com/joinchat/1300103286C9cd25a53a1
کپیازاستوریهاشآزاده😍🌿!!
•••کلیاستوریایامفاطمیه☝️🏼
#ازدستشنده🤩''.
┊ ┊ ┊ 🦋
┊ ┊ 🦋
┊ 🦋
🦋
#تلنگر
تو مترو نشستی رو صندلی....
یه خانم یا آقایی میاد روبه روی شما می ایسته...
شما بلند میشی و جاتو میدی بهش...
از این کار میتونی اهداف مختلفی داشته باشی ..
حالا یا مبارزه باهوای نفس
یا خدمت به خلق الله ..
خادمی عباد الله..
خانم یا آقایی که جاتو دادی بهش از این لطف شما احساس شرمندگی میکنن ...
شرمنده میشن وقتی میبینن شما ایستادی و اون جای شما نشسته ...
خودشو به شما مدیون میدونه و هی تشکر میکنه...
#رفقا....
خیییلی وقته.....
#شهدا #جاشونو دادن که
#مابشینیم ....
نه . . . " جاشونو" ندادن ما بشینیم"
" #جونشونو" دادن ما " بایستیم"
ماچیکارمیکنیم؟
مگه خدا نگفته "ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا" ؟!
#حواسمون_هست؟!
داریم جلوی چشم کسانی که #جونشونو بخاطر ما دادن #گناه میکنیم ...
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🌹👆امروز سالگرد شهادت این شهید عزیزه
کسی رو تو دنیا نداره👈یه فاتحه براش بفرستید .ان شاءالله که شفیع ما باشن..
غواصی که کسی را نداشت و برای آب نامه می نوشت..
🌷نامه برای آب...
همرزم یوسف میگوید هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هر روز. یک روز گفتم یوسف نامهات را پست نمیکنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم کسی را ندارم که !!!!
🌷نقاشی
یکی از کارهای مورد علاقه شهید یوسف قربانی نقاشی کردن و نوشتن بود. به هر چادری که قدم می گذاشت بر روی دیوارهای آن اشکال گوناگون را رسم می کرد. این کارش بچه ها را واقعا ذلّه کرده بود. مدام می گفتند: یوسف! بابا این چه کاریه که می کنی؟ چادرها را خراب نکن.
ولی او گوشش به این حرفها بدهکار نبود و کار خودش را می کرد. یادم هست یک روز به چادر یعقوبعلی محمدی رفته بود که ذوق هنری اش گل می کند و شکل همه افراد چادر را به گونه ای روی دیوارهای چادر نقاشی می کند به نحوی که همه جای چادر پر از نقش و نگار می شود اصلا او از کار نوشتن و کار رسم خوشش می آمد و این کارش هم گاهی برایش درد سرآفرین هم می شد. به عنوان مثال یک روز که در مقر آموزش لشگر عاشورا بوده است، کچ را برداشته و آیه زیر را بر روی تخته سیاه می نوسید: " فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما"
با توجه به این که آیه به اصطلاح در آرم سازمان (مجاهدین خلق) وجود دارد حساسیت حفاظت اطاعات لشگر را برانگیخته بود و لذا می آیند و می پرسند که چه کسی این آیه را بر روی تخته سیاه نوشته است؟ و شهید یوسف قربانی می گوید من نوشته ام. حفاظت اطلاعات به او مظنون شده و به گمان اینکه او یک منافق نفوذی است او را بازداشت می کنند. از طرف دیگر برای اینکه بتوانند به طور غیر مستقیم از زیر زبان او حرف بکشند، یکی از بچه های گردان خودشان را همراه او می کنند تا پیش او از امام و انقلاب بدگویی و انتقاد کند از عملکرد امام که: بله! امام در مورد جنگ تحلیل درستی ندارد و دارد اشتباه می کند. اصلا ما جنگ می کنیم که چه؟ و... شهید قربانی با شنیدن این حرفها حسابی از کوره در رفته و با او گلاویز می شود. آن بنده خدا بعد از خوردن یک کتک مفصل داد و قال راه می اندازد که: ای بابا به دادم برسید این مرا کشت. بالاخره چند نفری می آیند و او را از دست شهید قربانی می گیرند هنگامی که از یوسف می پرسند: تو که طرفدار امام و انقلاب هستی پس چرا این آیه را روی تخته سیاه نوشتی؟
او می گوید: مگه کار بدی کردم؟ این یک آیه قرآنه! مگه نوشتن قرآن هم گناهه؟ حالا اگه دیگران از آن سوء استفاده می کنند و به بیراهه می روند گناه من چیه؟!
🌷پیش از عملیات کربلای 5 بود. ما در موقعیت شهید اوجاقلو ـ در کنار رود کارون ـ دوره آموزش غواصی را می گذراندیم. یکی از روزها به دلیلی از من خواسته شد تا به گروهان دیگری منتقل شوم، ولی من نپذیرفتم، کلی هم ناراحت و عصبانی شدم. هرگز فراموش نمی کنم که او پیش من آمد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: ـ چته پسر؟ این همه اخم و تخم می کنی که چی؟ آسمان که به زمین نیومده! اصلا بگو ببینم تو برا چی به جبهه اومدی؟ ها؟ برا تفریح؟ یا برا مهمونی؟ آدم که نبومده با این حرفا دلخور بشه؟ من نمی دونم اگه تو به جای من بودی چکار می کردی؟ فکر نمی کنم در این دنیای بی در و پیکر به اندازه من رنج و تنهایی کشیده باشی؟ از اول زندگیم همزاد غم و غصه بودم و همراه درد و رنج بزرگ شدم. در آسمان بلند زندگی ام یک ستاره آشنا هم برایم سوسو نمی زند! او راست می گفت. در دنیای به این بزرگی، هیچ کس و کاری نداشت. وقتی که به مرخصی می آمد، اکثرا در پایگاه بسیج بود. گاهی هم بچه ها او را به خانه خود دعوت می کردند. اما هرگز از خود ضعف و ناتوانی نشان نمی داد و جزع و فزع نمی کرد. همیشه سرزنده و شاداب بود.
کتاب زندگی به سبک شهدا، ناصر کاوه
برگرفته از کتاب زندگینامه غواصان دریادل زنجان🥀😢
« #شهدا رو یاد کنیم با ذکر یک صلوات»
@Modafeaneharaam
🔺الگو برداری از شهداء 📣
روايتى از شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى شهیدی که دواعش دست و پا و سرش را از هم جدا کردند در روز تاسوعای حسینی94😔
🔴«مراقبه و محاسبه نفس»
🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷
🔻سيد اهل #مراقبه و #محاسبه بود. از #اعمال خود مراقبت مىكرد و از خودش #حساب مىكشيد. اما اين مسائل در #ظاهر زندگى او هيچ نمودى نداشت. يعنى در مقابل ديگران و در كنار دوستان، بسيار #عادى و #ساده ظاهر مىشد. مىگفت، شوخى مىكرد، مىخنديد. بىرياى #بىريا بود. بايد با سيد رفت و آمد مىكرديد تا متوجه #اخلاص در #اعمال و محاسبه و مراقبه او مىشديد.
🔸این #معنويت از پاى #درس #بزرگان و سخنرانهاى هيئت و ارتباط قوى با #شهدا بدست آمده بود. او مرتب به #مسجد مىرفت و از #كلام بزرگان استفاده مىنمود.
🔹يكبار همراه سيد و چند نفر از دوستان، رفتيم سراغ يكى از #عرفاى شهر. مغازه محقرى داشت. داخل مغازه مشغول كارش بود. سلام داديم و در مقابلش ايستاديم. با حرص و ولع، مشتاقانه دو زانو نشستيم پاى #مكتب اين پير فرزانه. ايشان تكتك بچهها را #توصيه مىكرد. نوبت به من كه رسيد جمله بسيار زيبايى گفت. همهمان #منقلب شديم. رو كرد به ما و گفت: «جوانان عزيز #نگاه نكنيد، #گناه نكنيد!!» جملهاى كه فرمود مثل پتكى بر سر ما فرود آمد. من خيلى #متأثر شدم. بعد از نصيحتهاى آن #عارف همگى از محضرش خداحافظى كرديم و برگشتيم. براى سيد يك #اشاره كافى بود كه راهش را پيدا كند و همينطور هم شد.
🔺يك روز ديدم سيد دستش كمى #سوخته و #متورم شده! گفتم سيد دستت چى شده؟! گفت چيز مهمى نيست. مطمئن بودم كه حتماً اتفاق خاصى براى سيد افتاده، اما هر چهقدر #اصرار كردم چيزى نگفت. شصتم خبر داد چى شده!! بعدها از دوستان شنيدم كه #سيد براى #تنبيه خودش اين كار را كرده. برخى مسائل چيزى بود بين خودش و خداى خودش كه ما متوجه نشديم. همين مراقبتها بود كه سيد را #آسمانى كرد.💔
📚 برشى از كتاب مهمان شام، زندگىنامه و خاطرات شهيد مدافع حرم مهندس سيد ميلاد مصطفوى🌹
@Modafeaneharaam
#سیــره_شــهدا
🔰دنــبال عباس بودم.
(شهــید)هاشم اعتمادی گفـت: آشپزخانه اسـت.
رفتـم, دیـدم هـمه ظـرف های کثـیف پادگان را گذاشــتن جلـویش, در حال شستــن است!
گفتم مهـندس این چه ڪاریه!
گفـت:آخرش مـنو جهنمی می کنی , خوب بیڪاریم ظرف می شـوریم!
#رییــس محیط زیـست و منـابع طبیعـی فارس بـود, به عنوان #بسیجے آمـده بود جبهــه.
بعدم رفتـه بود آشپــرخانه مقـر, گفته بود منو فرسـتادن اینــجا ظرف بشــورم!
در وصیتـش نوشـته بود:
خدایا به بزرگـے ات قـسم، در مقـابل #شـهدا خجالت می کـشم....
فقط دلـم مے خواهــد به مـن هم فرصـت بدهـے این جان ناقابـل را در راه تو بدهـم. هــر چند که لایق نیستم و از بارگاه عــرش تو بعید نیــست که به این بنــده نیز نظرے بکنــی..
#شهید عباس بهجــت حقیقــی
#شهــدای_فارس
#شهادت :کربلای ۵
@Modafeaneharaam
شهید مدافع حـ🌸ـرم #محمد_تاجبخش
تاریخ شهادت ۱۶مرداد۹۶
ولادت ۱۶تیر۶۸
محل شهادت منطقه ی الوعر تدمر سوریه
نحوه شهادت : اثابت ترکش به سر
#کار_فرهنگی #شهدا
خاطره ای از 🌹شهید محمد تاجبخش🌹
یکی از فعالیت های جهادی که در ماه مبارک رمضان درشهرستان انجام گرفت
ترمیم طاق فروریخته گلزار شهدای گمنام شهرستان بود که بچه های جهادی میگفتن واسه این کار یکی از خیرین بهشون کمک شایانی کرده و هرچه مپرسیدیم این خیر کی بوده نمیگفتن.
تا اینکه بعد از شهادت دوست عزیزمون شهید محمد تاجبخش دوستان گفتن که این خیر شهید تاجبخش بوده که واسه این امر خیر پانصد هزار تومان هدیه داده بودند.
@Modafeaneharaam
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت همه ی اعضای محترم کانال
#مدافعان_حرم🌹
متاسفانه برای یکی از #خادمین_شهدا گرفتاری پیش اومده
و تقاضا داریم که محبت کنید و برای رفع مشکل این بزرگوار #صلواتی عنایت بفرمایید🙏
{••• اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم •••}
اجرتون با #شهدا🕊