7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️قیمت نان، دارو و بنزین افزایش پیدا نمیکند
رئیس جمهور:
🔹حذف ارز ترجیحی، به نوعی توزیع عادلانه یارانه است. براساس پیشنهاد سازمان برنامه و بودجه برای سه دهک اول به ازای هر نفر ۴۰۰ هزار تومان تعلق پیدا کند.
🔹نسبت به دهک های چهارم به بعد هم به ازای هر نفر ۳۰۰ هزار تومان تعلق میگیرد. قیمت نان، دارو و بنزین افزایش پیدا نمیکند.
@Modafeaneharaam
#ڪلام_شهـید
وقتی ڪار فرهنگی شروع می ڪنید
با اولین چیزی ڪہ باید بجنگیم
خودمان هـستیم
وقتی ڪہ ڪارتان می گیرد
تازہ اول مبارزہ است
شیطان بہ سراغتان می آید
#شهـید_مصطفی_صدرزادہ🌷
@Modafeaneharaam
15.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#کلیپ_شهدا✨
🥀کلیپی از فرمانده دلاور جبهه مقاومت پاسدار رشید اسلام شهید مدافع حرم جواد الله کرم
#شهید_جواد_الله_کرم 🌹
#ایام_شهادت🕊
@Modafeaneharaam
📌 نینوای بقیع
▪️ ای بقیع! ای قرارِ عزیزترین بندگان خدا! چه رازی در تاروپود خاکت نهفته است که وقتی به تو میاندیشم، اینگونه وجودم غرق اشک و غربت و آه میشود؟ غربتی به رنگ حسرت و داغِ روزی که بارگاه پاکترین انسانها به دست ناپاکترین انسانها، خاک شد... و غربتی از جنسِ دلآشوبیِ عصرهای جمعه که هفته به هفته، برایم تکرار میشود…
▫️ نمیدانم، چه پیوندی است میان جمعهها و بقیع که وقتی به هردو فکر میکنم، تمام وجودم ماتمزده میشود… شاید عصرهای جمعه، امام زمان به یاد مظلومیت اهل بیت، روضه میخواند و اشک میریزد و با قلبی گرفته و چشمی تَر، مزار بینشان حضرت مادر را به آغوش میکشد…
🏴 هشتم شوال سالروز تخریب قبور ائمّه بقیع بر حضرت صاحب الزمان و تمام شیعیان تسلیت باد.
@Modafeaneharaam
1.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرمانده کهشما باشید
سربازتان میشود سردار تمامِ دلهایِ عالم...:)
💚...سید علے خامنهاۍ
#رهبرانه
#سلام_فرمانده
@Modafeaneharaam
💞معرفی شهید💞
خصوصیات اخلاقی شهید محمد بلباسی:
✅ ایشان بامفهوم صحیح آتش به اختیار بودن و روحیه جهادی در مقاطع مختلف از عمر کوتاه، اما پربرکتش آشنا شد
و فهمید که اگر انسان از زمان خود به درستی استفاده کند و به هر اتفاقی در وقت و جایگاه خودش رسیدگی نماید، دیگر هیچ چیز در زندگی، قضا نمیشود.
«شهید بلباسی عادت به انجام کارهای نو داشتند و در این زمینه علمدار بودند👌
و از مسئولان خواست تا در دانشگاهها فعالیتهای فرهنگی قویتری انجام شود و با انجام کارهای نو و بدیع و جذاب کردن فضا دانشجویان را به سمت فعالیتهای فرهنگی هدایت کنند.»
#شهیدمدافعحرممحمدبلباسی🌺🍃🕊
ولادت: اسفندماه ۱۳۵۷ 💥🌺
شهادت : ۱۳۹۵/۰۲/۱۶🕊💥
محل تولد:قائم شهر
محل شهادت: خان طومان - حلب - سوریه
محل مزار : گلزار شهدای قائم شهر
کتاب مربوط به این شهید: برای زین آب🌱🌷
@Modafeaneharaam
16.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◼️سرگذشت بسیار سوزناک تخریب قبرستان بقیع و جسارت وهابیت ملعون
بسیار مختصر و مفید
لعنت الله علی القوم الظالمین
@Modafeaneharaam
📌اکران عمومی مستند "پرواز از حلب"
روایتی از شهید مدافع حرم حسین هریری "از نیروهای تخریبچی لشکر فاطمیون"
جمعه ۲۳ اردیبهشت ساعت ۱۰ صبح
سینما هویزه، سالن دو
@Modafeaneharaam
📄 قولِ بدقولان برای بازسازی بقیع
🔺این متن نامهای است که "ملک عبدالعزیز سعودی" (پدر پادشاه فعلی عربستان) در سال ۱۳۴۵ قمری برای یک روحانی شیعه به نام "عبدالرحیم صاحب فصول" نوشت و قول داد حکم علمای مسلمین از همه مذاهب درباره بقیع را بپذیرد.
🔸 البته اگر شرف میداشتند، به این وعده عمل میکردند ...
عمل به وعده، کار شریفان است. شرف گوهریست که این خاندان ندارند.
#جهاد_تبیین_و_روشنگری
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🌺🌿🌺🌿🌺 🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺 🌿🌺 🌺 ⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅ 🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯 💠#قسمت_صد_و_چهل_و_هشتم :
🌺🌿🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺
🌺
⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠#قسمت_صد_و_پنجاه : آدم برفی
اون دختر پر از شور و نشاط ... بی صدا و گوشه گیر شده بود... با کسی حرف نمی زد ... این حالتش به حدی شدید بود که حتی مدیر مدرسه جدید ازمون خواست بریم مدرسه ...
الهام، تمام ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود ... اینطوری نمی شد ... هر طور شده باید این وضع رو تغییر می دادم ... مغزم دیگه کار نمی کرد ... نه الهام حاضر به رفتن پیش مشاور بود ... نه خودم، مشاور مطمئن و خوبی رو می شناختم ... دیگه مغزم کار نمی کرد ...
- خدایا به دادم برس ... انگار مغزم از کار افتاده ... هیچ ایده و راهکاری ندارم ...
بعد از نماز صبح، خوابیدم ... دانشگاه نداشتم اما طبق عادت، راس شیش و نیم از جا بلند شدم ...
از پنجره، نگاهم به بیرون افتاد ... حیاط و شاخ و برگ های درخت گردو ... از برف، سفید شده بود ... اولین برف اون سال ... یهو ایده ای توی سرم جرقه زد ...
سریع از اتاق اومدم بیرون ... مادر داشت برای الهام، صبحانه حاضر می کرد ...
- هنوز خوابه؟ ...
- هر چی صداش می کنم بیدار نمیشه ...
رفتم سمت اتاق ... دو تا ضربه به در زدم ... جوابی نداد ...
رفتم تو ... پتو رو کشیده بود روی سرش ... با عصبانیت صداش رو بلند کرد ...
- من نمی خوام برم مدرسه ...
با هیجان رفتم سمتش ... و پتو رو از روی سرش کنار زدم ...
- کی گفت بری مدرسه؟ ... پاشو بریم توی حیاط آدم برفی درست کنیم ...
زل زد توی چشم هام و دوباره پتو رو کشید روی سرش ...
- برو بیرون حوصله ات رو ندارم ...
اما من، اهل بیخیال شدن نبودم ... محکم گرفتمش و با خنده گفتم ...
- پا میشی یا با همین پتو ... گوله پیچ، ببرمت بندازمت وسط برف ها ...
پتو رو محکم کشید توی سرش و دور خودش سفت کرد ...
- گفتم برو بیرون ... نری بیرون جیغ می کشم ...
این جمله مثل جملات قبلیش محکم نبود ... شاید فکر کرد شوخی می کنم و جدی نیست ... لبخند شیطنت آمیزی صورتم رو پر کرد ...
- الهی به امید تو ...
همون طور که الهام خودش رو لای پتو پیچونده بود ... منم، گوله شده با پتو بلندش کردم ...
.
🆔 @Modafeaneharaam
💠#قسمت_صد_و_پنجاه_و_یکم : اعلان جنگ
صدای جیغش بلند شده بود ... که من رو بزار زمین ...
اما فایده نداشت ... از در اتاق که رفتم بیرون ... مامان با تعجب به ما زل زد ... منم بلند و با خنده گفتم ...
- امروز به علت بارش برف، مدارس در همه سطوح تعطیل می باشد ... از مادرهای گرامی تقاضا می شود ... درب منزل به حیاط را باز نمایند ... اونم سریع ... تا بچه از دستم نیوفتاده...
یه چند لحظه بهم نگاه کرد و در رو باز کرد ...
سوز برف که به الهام خورد ... تازه جدی باور کرد می خوام چه بلایی سرش بیارم ... سرش رو از زیر پتو آورد بیرون و دستش رو دور گردنم حلقه کرد ...
- من رو نزاری زمین ... نندازی تو برف ها ...
حالتش عوض شده بود ... یه حسی بهم می گفت عقب نشینی نکن ...
آوردمش پایین شروع کرد به دست و پا زدن ... منم همون طوری با پتو، پرتش کردم وسط برف ها ... جیغ می زد و بالا و پایین می پرید ...
خنده شیطنت آمیزی زدم و سریع یه مشت برف از روی زمین برداشتم ... و قبل از اینکه به خودش بیاد پرت کردم سمتش ... خورد توی سرش ... با عصبانیت داد زد ...
- مهران ...
و تا به خودش بیاد و بخواد چیز دیگه ای بگه ... گوله بعدی رفت سمتش ...
سومی رو در حالی که همچنان جیغ می کشید ... جاخالی داد ...
سعید با عصبانیت پنجره رو باز کرد ...
- دیوونه ها ... نمی گید مردم سر صبحی خوابن ...
گوله بعدی رو پرت کردم سمت سعید ... هر چند، حیف ... خورد توی پنجره ...
- مردم ... پاشو بیا بیرون برف بازی ... مغزت پوسید پای کتاب ...
الهام تا دید هواسم به سعید پرته ... دوید سمت در ... منم بین زمین و آسمون گرفتمش ... و دوباره انداختمش لای برف ها ... پتو از دستش در رفت و قل خورد اون وسط ...
بلند شد و با عصبانیت یه گوله برف برداشت ... و پرت کرد سمتم ...
تیرم درست خورده بود وسط هدف ... الهام وارد بازی و برنامه من شده بود ...
جنگ در دو جبهه شروع شد ... تو اون حیاط کوچیک ... گوله های برفی مدام بین دو طرف، رد و بدل می شد ... تا اینکه بالاخره عضو سوم هم وارد حیاط شد ... برعکس ما دو تا ... که بدون کاپشن و دست و کلاه ... و حتی کفش ... وسط برف ها بالا و پایین می پریدیم ... سومین طرف جنگی، تا دندان، خودش رو پوشونده بود ...
از طرف عضو بزرگ تر اعلان جنگ شد ... من و الهام، یه طرف... سعید طرف دیگه ...
ماموریت: تسخیر کاپشن و دستکش سعید ... و در آوردن چکمه هاش ...
⬅️ادامه دارد...
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠⚡️@Modafeaneharaam
🌺
🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺