📎 سجده کنید و تصریح کنید که خدایا من با این نفس نمی‌توانم مبارزه کنم ... #ببینید 🎙 آیت الله مشکینی @Modafeaneharaam

💢وقتی لنز دوربین، به سلاحی برای خیانت تبدیل می‌شود... 🔹امشب از شبکه سه سیما ببینید ⏰ حدود ساعت ۲۱:۲۰

🔻 #درسی_از_رسول 💠 از زبان خودِ شهید خلیلی: 💟امیر گفت: چقدر کلاهت #قشنگه من هم کلاهم را از سرم برداشتم و به او دادم. اتفاقا وقتی سرش کرد خیلی هم به تیپش می آمد. 💟وقتی به صورت امیر و #خنده هایش نگاه کردم، خیلی خوشحال شدم که می توانم با #بخشیدن چیز هایی که #دوست دارم، دوستانم را خوشحال کنم؛ 💟حتی اگر چیزی را که می بخشم، خیلی دوست داشته باشم؛ اما حسی که از رفقایم به من منتقل میشد برایم #با_ارزش_تر بود. @Modafeaneharaam

🎥 سنگی که سر مبارک امام حسین(ع) را بر روی آن نهاده بودند... هرسال ظهر عاشورا از زیر این سنگ خون جاری می شود 🔹 نگهداری : در راس الحسین دمشق @Modafeaneharaam

♦️سرباز ایران، دلاور آذربایجان زنده باد مادری که تو را پرورد 🔹محمدحسین عابدی آذر، سرباز وظیفۀ ۲٠ سالۀ آذربایجانی، برگه مرخصی توی جیبت بود، ولی نرفتی. گفتی بچه‌های پدافند را نباید تنها بگذارم. دلاوری و شرافت در آن قلب و جان خانه داشت که نمی‌توانستی وطنت را به هنگام نیاز به فرزندش تنها بگذاری 🔹وقتی پهپاد انتحاری اسرائیل را دیدی، فرصتش را داشتی که خودت را نجات بدهی. اما انتخاب تو چیز دیگری بود. 🔹با تفنگت آن را نشانه گرفتی تا ده‌ها نفر را نجات بدهی و خودت ترکش بخوری. آرش شدی که جان خود را در کمان گذاشت برای ایران،تو آن پهپاد را به تیر غیرت نابود کردی؛ به‌راستی که تو وارث تمام آن جنگاوران دلاور آذربایجان بودی. 🔹به‌راستی که تو فرزند ایران بودی. فرزند ایران از دیار ستارخان. تو را در تبریز کشتند و تمام ایران سوگوار تو شد. 🔹فراموشت نمی‌کنیم سرباز ایران، دلاور آذربایجان زنده باد مادری که تو را پرورد #فرزندان_ایران 🔹Mohammad Hossein Abedi Azar, The 20-year-old conscript, When you saw the suicide drone, you had a chance to save yourself. Yet, you chose to barrage it to save dozens and @Modafeaneharaam 🇮🇷

🌷  بسم رب‌ الشهداء و الصدیقین 🌷 🥀 #قرار_بی‌قرار 🌹 خاطرات شهید مدافع حرم #مصطفی_صدرزاده قسمت 7⃣3⃣ دخترش فاطمه سه ساله بود. در باغ یکی از اقوام بودیم که از روی بچگی انگشتش را می گذاشت روی مورچه ها و می‌کشت شان. مصطفی با ناراحتی دست فاطمه را گرفت و گفت: « بابایی اینا هم مثل ما زنده‌اند، با این کار شما اذیت میشن! » خیلی مواظب بود که حتی پایش را روی مورچه ها نگذارد. یک بار با بچه های هشت نه ساله پایگاه به شاه عبدالعظیم، رفته بودند. یکی از بچه ها به اسم علی که پسر دوستم بود، موقع خرید در بازار برای کاسه‌هایی که دعا در آنها نوشته شده پول کم آورد. مصطفی پول کاسه را حساب کرد. فردای آن روز علی پول را به مصطفی برگرداند و گفت: « دست شما درد نکنه بابت کمک دیروز اما من دوست داشتم با پول خودم کاسه رو بخرم! » مصطفی پول را گرفت و دستی روی شانه علی زد و گفت: « این رو می گیرم، چون غرور یه مرد هیچ وقت نباید بابت این چیزا از بین بره! » درس خواندن مصطفی شب امتحان بود. همیشه موقع امتحان زبان که می شد زنگ می زد به من و با لحن پر از خواهش می‌گفت: « آبجی امتحان زبان دارم، بیام پیشت؟ » من هم می‌گفتم: « داداش شب امتحان که نمیشه این همه کلمه و جمله و قاعده رو یادت بدم لااقل از یه هفته قبل بیا. » همیشه می‌گـفت: « باشه. » اما باز کار خودش را می کرد. یک بار زنگ زد و گفت: « آبجی ساعت چهار بعد از ظهر میام خونه تون که باهم درس بخونیم! » ساعت چهار گذشت. نزدیک ساعت شش بود که زنگ زدم و پرسیدم: « کجایی؟ » خندید و گفت: « آبجی فعلاً تو پایگاه کار دارم شما نگران نباش میام! » نزدیک یازده شب آمد. با دلخوری گفتم: « آخه الآن من چطوری این همه درس رو یادت بدم؟ » کتاب را روی میز گذاشت و مظلومانه در چشمهایم نگاه کرد و گفت: « شما نکته ها و گرامرا رو بهم بگو. معنای چند تا کلمه کلیدی رو هم برام بنویس، حله. بعد برو بگیر بخواب من خودم تا صبح میخونم. بیشتر از ده هم که اسرافه! » ⬅️ ادامه دارد.... @Modafeaneharaam

از سید مرتضی آوینی تا مرتضی عطایی #ابوعلی #از_دیروز_تا_امروز از شهدای دفاع مقدس تا شهدای مدافع حرم... @Modafeaneharaam

مراسم تشییع پیکر مطهر شهدای جنایت رژیم صهیونیستی اسرائیل یکشنبه مورخ ۲۲ تیرماه ساعت ۸صبح از میدان پانزده خرداد به طرف خیابان امام خمینی و سپس به طرف گلزارشهدای دارالسلام انجام می گردد. مراسم ختم بعد از نماز مغرب و عشا در گلزار شهدا انجام می گردد. @Modafeaneharaam