💠یا فاطمــہ الـزهــــرا
⇜بانو چادرے ڪہ شدے
⇜مرامت هم چادرے باشد
⇜چادر ڪہ گذاشتے
⇜وظایفت بیشتر مے شود
⇜گرچہ من مے گویم عشق است
⇜و خبرے از وظیفہ نیست
⇦چشم هایت بانو?
⇦حواست باشد..
⇦صدایت بانو?
⇦حواست باشد
⇦قدم هایت...
⇦مبادا رفتارت چادرے نباشد
❁آخر همیشہ مے گویم چادرڪہ سر ڪردے
❁یڪ چادر ظاهرے بر سرت هست
❁و یڪ چادر باطنے بر دلت..
حواست باشد بانو..
◥چادرے ڪہ در دستان توست
امانت زهراست◣
☜مبادا روز قیامت
☜چادر را ازما بگیرند و
☜بگویند...لیاقتش را نداشتے...
☜بانو حواست باشد...
☜چادر حرمت دارد☞
✿°°✿یڪ آرزو دارم نگو محال است
ڪہ دلم سخت مے شڪند
آرزو دارم فرداے قیامت
زهرا(س)
چادر را با دستان خود
سرم ڪند
بگوید مال تو...
چادر سخت بہ تو مے آید...
آرزو است دیگر....
من بندہ ے پر توقع خدا....
ببخش مرا زهرا جان... °°✿°°
اولین جمعه سال است ارادت داریم
اندر این سینه خود شوق سعادت داریم
دیر کردی به ظهورت به خدا خیلی دیر
گرچه ما با غم این زمزمه عادت داریم
أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِکْ ألْفَرَج
من می خواهم در آینده شهید بشوم …
معلم پرید وسط حرف علی و گفت : ببین علی جان موضوع انشا این بود که در آینده می خواهین چکاره بشین ، باید در مورد یه شغل یا کار توضیح می دادی !!! مثلا پدر خودت چه کاره است ؟
آقا اجازه … شهید …
.
هم قد گلوله توپ بود
گفتن : چه جوری اومدی اینجا ؟
گفت : با التماس !
گفتن : چه جوری گلوله رو بلند میکنی میاری ؟
گفت : با التماس !
به شوخی گفتن میدونی آدم چه جوری شهید میشه ؟
لبخندی زد و گفت : با التماس !
وقتی تکه های بدنشو جمع میکردن ، فهمیدم چقدر التماس کرده !!!