💞 بــــــســـــم ربـّــــــــــ..الـــمہـــــدے (عج).. 💞
صداے آهنگهاے غير مجاز آڹ قدر بلند است که فريادهاے حاج همت لاے نيزار هاي اروند جا مے ماند و بہ گوش نمي رسد..
صداے قهقہ ساعٺ خوشے ها و لبخند سومے ها…
نالہ هاے روايت فتحے ها را خفہ مےکند..
غيرت يڪ شب بـــے هوا از جيب بعضے مردها مےافتد توے لجنزار غفلت، و … گم مےشود.
بعضے مردها توے چراگاههاے خيابان راه مے افتند و گناه مے چرند.
بعضے زنها مثل دست فروشها، مے ايستند کنار خياباڹ و جواهراٺ بدلے و رنگ لباس خود را به نمايش مے گذارند..
در ایڹ جنگــــــ نرم….
سنگرت اندیشہ و فرهنگ توست….
در این میداڹ فرقے نمی کند که خانم باشیم یا آقا …
مهم ایڹ است ڪہ بدانیم در ایڹ جنگ همہ باید رزمنـــــده
باشیم…
امروز شہدای شلمچہ و طلائیہ و چزابہ جواڹ امروز را خطاب مےكند.
ڪہ من نیز مانند تو بودم تو هم می توانے مانند من باشی.
“امام خامنہ ای:
عمق دشمنے را بشناسید و خود را آماده ڪنید براے مواجهہ در میادین جنگ نرم…”
شادے روح شـــــہدا 👈 صلواتــــــــــ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
دلنوشته مادر شهید حسین معز غلامی:
راستشو بخوای تا لحظه آخری که پروازت بپره امیدوار بودم ماموریتت کنسل بشه.
یک ماهی بود توی برزخ و اضطراب بودیم تا مشخص بشه کی قراره بری.
صبح اون روز پنجشنبه، زودتر از همیشه از خوابی که مدتها بود دوست نداشتی بیدار شدی،کولتو که باهم بسته بودیم چک کردی، چند باری بیرون رفتی و با دوستات خداحافظی کردی، دیشبش رفته بودی خرید، کیسه نجات خریده بودی، همه نشانههایی که میشد بدی رو دادی که این سفر آخره؛ اما من نمیخواستم بپذیرم، نمیتونستم!
موقع رفتن نذاشتی حتی تا پایین پلهها و دم در همراهت باشم، کولهات را روی کتفت انداختی، سنگین بود، قیافت درهم شد، نگرانت شدم که با این درد کتف مجروحت، چطوری میخوای اسلحه دست بگیری؟ دوباره گفتم عین دفعههای قبل از پسش برمیای.
بغض همه وجودمو گرفته بود؛ اما گفته بودی گریه نکنم! گریه نکردم سست نشه پات.
گریه نکردم با خیال راحت بری!
از راه پله که پیچیدی درو بستم و رفتم تو اطاقت، از پشت پنجره دیدم که رفتی، ترک موتور دوستت نشستی و رفتی. من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود.
امروز یک سال از آن آخرین نگاه قشنگت میگذره! باورم نمیشه بیتو چطور زندهام؟ چطور زندهایم؟
چطور نفس میکشیم وقتی نفسمون نیست؟ جز اینه که خودت مواظبمونی؟!»
شهید حسین معزغلامی متولد سال 73 پس از سه بار حضور در صحنه نبرد علیه داعش در سوریه در سن 23 سالگی بر اثر اصابت سه تیر بر بدنش به شهادت رسید.
وی همچنین در سن 15 سالگی و در جریان فتنه 88 از ناحیه کتف مجروح شد.
پیکر شهید معزغلامی در هشتم فروردین بر دستان مردم تهران تشییع و پیکرش در قطعه 50 گلزار شهدای بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.