مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
🍂 #قسمت_بـیـسـتوهـفتـم
تـقـدیـم به مـحمـودرضـا
روزهای آخرسال۱۳۸۹بود
چندروزمانده به #عیدباید قبل ازپایان سال ازپایان نامه دکترای تخصصی دفاع می کردم🙂 وقتی رسیدم تهران شب یک راست رفتم سراغ #محمودرضا برای پذیرایی جلسه فکری نکرده بودم☹️ ونگران آبرومندانه برگزارشدن جلسه#دفاع بودم به#محمود رضا گفتم هیچ چیز آماده نیست🙁، وفرداهم وقتش راندارم فردا می توانی بامن بیایی جلسه دفاع؟😒
گفت:چه چیز راباید آماده کنیم😊؟گفتم باید #شرینی #آبمیوه،لیوان #بشقاب #ظرف بلور #میوه کارد #چنگال واین جور چیز ها بخرم🙂 گفت ظرف وظروف رادیگر میخواهی چه کار😕؟ گفتم بشقاب ها ولیوان ها اگریک بارمصرف باشند پایان نامه ام نمره نمی آورد.😐
گفت اینها را ازخانه می بریم گفتم برو کت وشلوارت را هم بیاور بی چون وچرا رفت دو دست کت شلوار آورد☺️ امتحان کردم یک دستش راکه سورمه ای واتو کشیده بود.🙂
گذاشتم کنار صبح ماشین پرایدش رابرداشت وسایل را زدیم توی ماشین واز#اسلامشهر راه افتادیم سمت دانشگاه #تهران🙂 خودش هم برای حضور درجلسه لباس مرتبی پوشیده بود☺️با ماشین رفتیم داخل دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران آن روز درگیر یک مشکل آموزشی بودم که به خاطرآن باید قبل از دفاع،دوساعتی پله های دانشکده دامپزشکی را بالا و پایین می رفتن!😣
در این فاصله #محمودرضا رفت میوه و چندجعبه آبمیوه خرید☺️.تنها چیزی که آنروز خودم رفتم خریدم،یک جعبه شیرینی بود ک باعجله زیاد از خیابان کارگر شمالی گرفتم🍃.غیر از این جعبه شیرینی،همه #کاراهای جلسه را #محمودرضا ردیف کرده بود.👌
حتی وسایل و میوه ها و جعبه های آبمیوه را که خریده بود،از توی ماشین تا داخل سالن آمفتی تئاتر دانشکده آورد☺️ یادم نیست چه مشکلی برایش پیش آمده بود که نتوانست بیاییدسر جلسه و چند دقیقه قبل ازشروع جلسه برگشت.😒
خاطره خوش #همراهی آن روز #محمودرضا را فراموش نمی کنم.💔
که چقدر از اضطرابم کم کرد.دوست دارم اگر گذرم دباره به کتابخوانه دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران افتاد پایان نامه ام را از کتابخانه بگیرم و در صحفه تقدیم نامه،#نام_محمودرضا را کنارنام #بلند_شهید_مهـدے_باکری که #پایان نامه را به او #تقدیم کرده ام اضافه کنم❤️.#آبروی آن #جلسه را از #محمودرضا گرفتم.💔👌
🍂 #قسمت_بـیـسـتوهـشـتم
بےخـواب و بے تـاب
یک روز زنگ زد #گفت:فردا عده ای از بسیجی ها یک شب مهمان ما در پادگان هستند.اگر وقت داری بیا.🙂
بعدا نمی توانی این جور جاها بیایی.دو روز درس و دانشگاه را تعطیل کردم و با #بسیجی های#پایگاه مقاومت حمزه ی سیدالشهدای اسلامشهر همراه شدم و رفتیم پادگان.🙂
دو روزی که مهمان پادگان بودیم #محمودرضا خیلی تلاش کرد دوره به بهترین شکل برگزارشود👌.من ندیدم #محمودرضا توی آن دوروز #بخوابد.🍃
کسی اگر نمی دانست،فکر می کرد #محمودرضا مشغول جنگ است که وقت ندارد بخوابد.✌️
شبی که در پادگان ماندیم برنامه پیاده روی شبانه داشتیم.بعد از نصفه شب بود که از پیاده روی برگشتیم.☹️
#محمودرضا مرا برد اتاق خودش.تختش را نشان داد و گفت:تو اینجا بخواب☺️ .قرار بود تا #اذان صبح استراحت کنیم.بعد بلند شویم برویم برای نماز و صبحانه و بعدش هم میدان تیر🔫.گفتم تو کجا می خوابی؟#گفت من #کار دارم تو بخواب.🙂
این را گفت و رفت.من تا اذان صبح تقریبا نخوابیدم.مرتب چک می کردم که ببینم برگشته یا نه.بالاخره هم نیامد ومن #محمودرضا را بعد از صبحانه،وقتی که داشتیم آماده می شدیم برویم میدان تیر،🔫جلوی ساختمان دیدم☹️.چشم هایش #خواب #آلودوپف کرده بود🙁.
آستین هایش را زده بود بالا. سرش را انداخته بودپایین و داشت با عجله به سمتی می رفت صدایش زدم.😕
کنار درخت کاج کوچکی ایستاد دوربین کوچکی را که توی جیبم داشتم بیرون اوردم و گفتم بایست می خواهم #عکس بگیرم📷.دستش را کرد توی جیبش و به دوربین لبخند زد☺️.دوباره رفت و تا میدان تیر ندیدمش.نمی دانستم قرار است میدان را #خودش_اجرا کند👌🙂.
با اینکه تا روز قبل #استراحت نکرده بود،توی میدان آنقدر #سرحال بود که انگار چندساعت خوابیده است.✌️
قبل از رفتن به میدان تیربه بچه ها گفت:#ده تا تیر به هر نفر می دهیم.سعی کنید از این فرصت استفاده کنید👌.استفاده هم به این است که در این وضعیت #حساس_جهان_اسلام و نیازی که به مجاهدت ما دارد☝️،اینجا بدون #نیت نباشید،#نیت_کنید❤️ و #تیراندازی کنید🔫. خیلی با #روحیه بود.شوخی میکرد☺️.عکس هایی که از او توی میدان گرفته ام هیچ کدامشان #محمود رضا را #خسته نشان نمی دهد✌️.
تا عصر همینطور #قبراق بود و میدان را #اجرا می کرد. توی آن دو روز #محمودرضا برای اینکه به #بسیجی هایی که مهمانش بودندخوش بگذرد همه کار کرد.👌☺️👌
#ادامه_دارد
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
🍂#قسمت_بـیـسـتونهـم
آن انگـشـترے
چندوقتی بود که به #محمودرضا سپرده بودم سوالی رااز #سپاه بپرسد وبه من جواب بدهد.
به زیارت یک روزه #مشهد رفته بودم.از آنجا بااوتماس گرفتم که ببینم پرسیده یانه.📱👀
تماس که گرفتم گفت #مشهد است.
دم غروب بود گفتم من دو ساعت دیگر پرواز دارم و دارم برمی گردم تهران🚶.اراو خواستم که اگر وقت دارد بیاید همدیگر را ببینیم. جلوی هتل کوچکی که فاصله بسیار کمی با #باب_الجواد(ع)داشت بااو قرار گذاشتم.تا بیاید🚶، رفتم #بازاررضا(ع)و دوتا #انگشتر_عقیق یک اندازه و یک شکل گرفتم.💍💍
دادم روی یکی شان ذکری را حک کردند و برگشتم جلوی هتل و منتظرش ایستادم. توی شلوغی پیاده رو ایستاده بودم که دیدم از وسط جمعیت دارد می آید🚶. آمد وخوش و بش کردیم.انگشتری را که روی آن ذکر نوشته بودم.می خواستم برای خودم بردارم،ولی آن را به #محمودرضا دادم☺️.گفتم:این را دارم رشوه میدهم که آن موضوع را حل کنی😏!گفت:دارم سعی ام را میکنم باید صبر کنی.#انگشتر را گرفت و دست کرد.همینطور که داشتیم حرف می زدیم شانه هایش را گرفتم و چرخاندمش #سمت_حرم 🍎.گفتم:تو توی لباس #پاسداری از ما به #اهل بیت(ع)نزدیکتری🍃.
بیا همین جا #توسلی بکن،شایدحل شود.مثل همیشه #شکسته_نفسی کرد و گفت:نه ما که #کسی نیستیم دیدارمان پنج شش دقیقه طول نکشید.😞
او هم عجله داشت.روبوسی کردیم و رفت.بعد از #شهادتش،آن #انگشتری را توی خانه شان،داخل کشوی میزش پیدا کردم.نگاهم که به #انگشتر افتاد،#غمم گرفت.😔💔
#محمودرضا #بی ادعا و #بی سرو صدا رفت.🕊🕊
🍂 #قسمت_ســـی
مهـیاے نبرد نهایی
اهل #مطالعه بود.مخصوصا در مورد#بیداری_اسلامی و مسائل مربوط به آن هرکجا چیزی پیدا می کرد.📚
حتما می خواند مثل کتاب یا مقاله های #تحلیلی روزنامه ها و پایگاه های خبری تحلیلی.وقت هایی که باهم از تهران به سمت اسلامشهر می رفتیم ،توی ماشینش سر صحبت را باز می کردم تا حرف بزند.😁👌
وقتی حرف می زد با دقت گوش می دادم.حتی سعی می کردم بعضی از #حرف هایش را #حفظ کنم!☝️مثل همیشه بحث کشیده می شد به اتفاقات کشورهای منطقه مثل #سوریه و #عراق و #بحرین.🍃تبریز هم که می آمد ،وقتی تنها گیرش می آوردم سر صحبت را با او باز می کردم.بیشتر دوست داشتم بشنوم تا حرف بزنم،چون #محمودرضا خودش با این اتفاقات از نزدیک درگیربود.☝️
حرف هایش مثل تحلیل های #ژورنالیستی یا نظر کارشناسان برنامه های تلویزیونی نبود.یادم هست که می گفت بحث های تلویزیون درباره #سوریه به دور از واقعیت است.می گفت واقعیتی که آنجا می گذرد،غیر از حرفاست❌.
هرچند تحلیل های مطبوعاتی را می خواند و به من هم خواندن مطالب بعضی از تحلیل گرها مثل سعدالله زارعی را توصیه می کرد.
ولی بیشترین استناد را درباره بیداری اسلامی به سخنرانی های #آقا می کرد.👌🌺
گاهی نظر خودش را هم می گفت.
یک چیز خاصی که توی #حرف های_محمودرضا بوداین بود که هرچه درباره #بیداری اسلامی می گفت،بدون استثنا به #ظهور #امام زمان ربط پیدا می کرد🍃.یک بار پشت فرمان گفت:به نظر من این دست #خداست که ظاهر شده و دارد دیکتاتوری هایی را که #حکومتشان مانع #ظهور امام زمان است یکی یکی از سرراه برمی دارد🌹.این را که می گفت #انگشت وسطش را به حالتی که انگار می خواهد یک چیزی را با ضربه ی انگشتش شوت کند در آورد و ضربه ای روی فرمان ماشین زد👐.
#ظهور امام زمان و مبارزه برای حکومت آن حضرت اصلی ترین حرفی بود که #محمودرضا توی بحث هایش می زدو مدام هم #تکرارش می کرد.☝️👌
#ادامه_دارد
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
🍂 #قسمت_سـییکـم
انـدیشه جـهـانے
از#شیعیان_مستضعف یکی ازکشورهای منطقه برای آموزش پیش اوآمده بودندتوی محل کارش گفته بود بابت ساعت هایی که به آنهاآموزش می دهد#حق_التدریس به حقوقش $اضافه نکنند.☝️
آموزش آنهارا#وظیفه می دانست یکی از#همسنگرهایش می گفت با اینکه بعضی ازاین مهمان هاگاهی موازین مارارعایت نمی کردند#محمودرضابا رافت ومحبت با آنها برخوردمی کرد👌☺️
یک باریکی ازآنهاازعینک آفتابی #محمودرضاخوشش
آمدوگفت بده به من با اینکه قیمت زیادی داشت #محمودرضا بلافاصله آن عینک راازروی چشم هایش برداشت وبه اوتقدیم کرد🕶 من اعتراض کردم که چرا این قدریه اینها بها می دهی گفت ماباید طوری با اینهابرخوردکنیم که به #جمهوری_اسلامی علاقه مند شوند.❤️
🍂#قسمت_ســیدوم
در خدمت مستضعفان
میدان انقلاب،سر خیابان کارگر با هم قرار داشتیم.یک #پرایدسفید رنگ داشت که آن روز با همان آمد.🚶
سوار شدم و راه افتادیم سمت اسلامشهر.همیشه می نشستم توی ماشین و بعد روبوسی می کردیم😘😘.آن روز،موقع #روبوسی دیدم #چشم هایش_سرخ است 👁👁و سر و ریشش پر از خاک.از زور خواب به سختی حرف می زد.حتی #کلمات را #اشتباه ادا می کرد.😳
مرتب دستش را می کشید روی سرش.به زور #چشم هایش را باز نگه داشته بود.گفتم چرا این طوری هستی؟گفت #سه #چهار روز است درست #نخوابیده ام 😴و خانه هم نرفته ام.
گفتم:بیابان بودی؟گفت آره.می دانستم دوره آموزشی برگزار کرده است.گفتم خب این طوری درست نیست.
#زن و بچه هم حق و حقوقی دارند،چرا خانه نرفته ای؟گفت بعضی از اینهایی که مهمان ما هستند #(منظورش نیروهای مقاومت بود) #خیلی_مستضعف اند.😔
طرف #کاپشنش را فروخته آمده.چطور اینها را #ول کنم بروم توی #خانه_بخوابم؟
#ادامه_دارد
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
🍂#قسمت_ســیوسـوم
هـمـه فـن حـریـف
آن روز که با بچه های بسیج محلشان رفتیم پادگان اسلحه ام 16و کلاشینکف را #تدریس کرد.بعد از کلاس از من پرسید:تدریسم چطور بود😁؟گفتم خیلی #تپق زدی😒.روان صحبت نمی کنی.
#گفت باورت می شود من تا حالا #فارسی #تدریس نکرده بودم؟ فارسی این چیزهایی را که همیشه به عربی می گویم پیدا نمی کردم بگویم.☝️
گفتم:مگر به #عربی تدریس می کنی؟گفت #حاج_قاسم گفته هرکس #مترجم با خودش می برد #سرکلاس،اصلا کلاس نرود.☝️
با نیروهای مقاومت کار کرده بودو عربی را کمی از آنها و کمی هم از یکی از دوستان #خوزستانی اش که عربی تدریس می کردیاد گرفته بود👌🍃.عربی محاوره ای را خوب صحبت می کرد و می فهمید.
در ایام ماه مبارک #رمضان سال 1391قسمت هایی از یک سریال را که تلویزیون #الشرقیه عراق پخش می کرد می دیدم👀.چون در سریال به عربی محلی تکلم می کردند ،خیلی چیزها را نمی فهمیدم😒.چند قسمت از این سریال را ضبط کرده بودم .یک بار که در همان ایام آمده بود #تبریز سریال را گذاشتم و از او خواستم برایم #ترجمه کند📄.چند دقیقه از سریال را ترجمه کرد و آن روزچندتا اصطلاح #عربی محلی هم از #محمودرضا یاد گرفتم آن روزها آموزش محاوره عربی را تازه شروع کرده بودم🤗 و #لهجه های شامی،عراقی ،خلیجی و مصری را باهم مقایسه می کردم.یک بار به او گفتم لهجه ی عراقی را خیلی دوست دارم😍 و کم و بیش می فهمم ولی عربی لبنانی ها را اصلا نمی فهمم😶 و علاقه ای هم به یادگیری اش ندارم .گفت اتفاقا #عربی_لبنانی ها و سوری ها خیلی شیرین است☺️.و بعد تعریف کرد که یکبار با تقلید لهجه آنها از ایست بازرسی شان در یکی از مناطق سوریه به راحتی گذشته است.کتابی بود به نام قصه الانشا الاطفال،مخصوص آموزش عربی در مدارس #سوریه.من کپی این کتاب را از کلاس یکی از اساتید زبان عربی در تهران که درآن شرکت می کردم و به دست آوردا بودم.📝
#محمودرضا نسخه ی اصلی اش را از #سوریه آورد و داد به من.
من هم در قبالش یکی از #کتاب های خودم را به او دادم.📗
🍂 #قسمت_ســیوچـهـارم
پـلـه پـلـه تا مـیـدان تـکلـیف
غیر از من،هیچ کدام از #اعضای_خانواده را از #تصمیمش برای #اعزام به #سوریه #مطلع نکرده بود و تا آخر نکرد😒.حضور مستشاری بچه های سپاه اوایل جنگ در سوریه بسیار مکتوم بود.برای همین #محمودرضا به هیچ وجه درباره حضورش در سوریه چیزی نمی گفت.☝️
آن اوایل برای #خداحافظی می آمد #تبریز و به من می گفت که مثلا فردا یا #دو روز دیگر #عازم هستم.☺️🚶
حضورش در سوریه حساب شده بود.از این لحاظ من جدا به او #افتخار می کردم،کسی نباید فکر کند پشت سر این #رفتن ها #تفکری نبوده،من قدم به قدم رشد فکری مخصوصا #محمودرضا و رسیدنش به #پختگی را از سال های نوجوانی دیده بودم.👌
همیشه #غبطه می خوردم به موقعیتی که او برای #مجاهدت داشت و من نداشتم.😔
من هیچ گاه بابت رفتارهایش ممانعتی نکردم،حتی به ذهنم هم خطور نکرد❌.اعتقاد داشتم اهدافی که #محمودرضا برای آن می رود،بزرگتر از ما و همه چیز و حتی خود #محمودرضاست.❤️
هر بار که برای خداحافظی می آمد تبریز،به او می گفتم:برو کار را #درست انجام بده و جای مرا هم خالی کن و خدا انشالله حافظ است🍃.این اواخر به او میگفتم: #مواظب_خودت_باش.😔
#ادامه_دارد
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
🍂 #قسمت_ســیوپـنـجم
آبــروی جـمـهـورے اسـلامے مـیـرود
#خودش تعریف میکردبه سوری هاتوپ۱۰۶داده بودیم💣 مدت هابو نظامی های ارتش #سوریه نقطه ای را باسلاحهای منحنی زن هدف گرفته بودندولی نمی توانستند #بزنند.☹️
روزی که آمدم #توپ رابه آنهاآموزش بدهم بنابوداولین #شلیک راهم #خودم انجام بدهم تا آنها ببینند.🙂
می گفت به #نظامی های #سوری گفتم همان نقطه ای راکه نمیتوانید بزنید همان جا راهدف قرارمی دهیم.😉
می خواستم اجرای آتش بکنم که توی دلم گفتم #خداکندبه #هدف بخورد.🙁
#اگرنخوردآبروی #جمهوری_اسلامی_می رود.😞
برداشت من این است که #محمودرضا آنجا به خودش بعنوان #نماینده_جمهوری_اسلامی نگاه می کرد🙂✌️.می گفت #شلیک_کردم وبه هدف موردنظر#اصابت کردبلافاصله از #بی سیم هاصدای #فریاد_خوشحالی #بلندشد.✌️😍
می گفت #نظامی های ارتش سوریه دورما #حلقه زدنند.چنددقیقه بعد سروکله #فرمانده شان هم پیداشد.😊
آمدازمن #پرسید شما #درجه تان چیست فکرمی کردمن آدم مهمی هستم😐.گفتم من ازنیروهای #مردمی هستم.می گفت بعدازاصابت توپ به هدف توی دلم #گفتم #خدایا_شکرت که #آبروی #جمهوری #اسلامی نرفت.این جمله اش راهیچوقت #فراموش نمی کنم.☺️☝️
🍂 #قسمت_ســیوشـشم
از مـیـدان نـظامـے تا مـیـدان سـیاسـے
درباره وضعیت #سوریه از او سوال می کردم،یک بار بحث کشید به #رفتن یا #ماندن_بشاراسد.🍃
#پرسیدم با این اوضاع به نظرت بشاراسد #رفتنی است یا #می ماند؟🤔 #گفت اگر #تا۲۰۱۴بماند بعد از آن حتما در #انتخابات #رای می آورد⚡️ در #فضای رسانه زده آن روز که #جـو کاملا #علیه_اسد بود و آمریکایی ها و وابستگان منطقه ای اش #شدیدا به #رفتن او اسرار داشتند🍃،انتظار چنین جوابی را نداشتم،گفتم از کجا معلوم تا۲۰۱۴بماند؟🤔
#گفت اگر ارتش #سوریه کاملا به #اسد پشت کند باز هم #حمایت #ارتشش را دارد🙂. می گفت مردم الان متوجه #اهمیت_امنیت شده اند، و در انتخابات #قطعا به بشار اسد #رای خواهند داد.✌️ بیشتر تعجب کردم.
اما او این حرف ها رو خیلی با #اطمینان می زد. این روز ها #تحلیل هایش مدام یادم می افتد.💔
#بصیرت_سیاسی داشت و درباره اوضاع سیاسی در حد خودش آدم مطلعی بود و #تحلیل داشت.👌☺️
#ادامه_دارد
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
🍂 #قسمت_ســیوهـفـتم
تکفیر عـلـیه مـدل مـقـاومـت شـیـعی
یک بار از #محمودرضا پرسیدم دولت #سوریه موضعش درباره مقاومت چیست🍃؟اصلا می شود #سوریه را داخل #جبهه_مقاومت به حساب آورد🤔؟گفت وقتی #آزاد سازی یکی از #مناطق در سوریه علی رغم تلاش #ارتش به مشکل برخورده بود🍃.
رزمندگان#حزب الله وارد شدند ک همراهی آنها با نیروهای ارتش سوریه منجر به #آزاد شدن منطقه شد.✌️
می گفت خود #بشاراسد از این رزمنده ها #دعوت کرده بود که بروند پیش او☝️.
همیشه وقتی از او سوال می کردم #هدف از جنگ در سوریه چیست؟می گفت:#هدف این است که #مدل مقاومت #ضد_صهیونیستی در #منطقه را که #شیعی است #عوض کنند.☺️✌️
این همه #سلاح ،#تروریست ،#امکانات و پول که ریخته اند آنجا برای همین است.☝️
می خواهند مدل مقاومت #شیعی در برابر اسرائیل را با مقاومت #تکفیری سلفی_جایگزین کنند.⚡️
یک بار گفتم خب بعدش چطور می شود؟مقاومت سلفی می خواهدبا اسرائیل چه کند؟🤔
#گفت نمی دانم اما کشورهایی که از #تکفیری ها #حمایت می کنند نمی خواهند چیزی به نام مقاومت #شیعی در برابر #اسرائیل وجود داشته باشد.😒
🍂#قسمت_ســیوهـشـتم
هیـچ جـاگـیـر نـمـے آیـنـد
از #شیعیان گشورهای لبنان،عراق،و سوریه و ...#دوستانی داشت وگاهی درباره شان چیزهایی می گفت:یک بار پرسیدم شیعه های #لبنان_بهترند☝️ یا#عراق؟گفت شیعه های #لبنان #مطیع و #ولایت پذیرترند☺️👌،شیعیان #عراق هم در #جنگیدن و #شجاعت بی نظریند🙂✌️.دلشان هم خیلی با#اهل_بیت است.❤️
طوری که تا پیش شان نام #حسین(ع)وزینب(ع) را می بری ،#طاقتشان را از دست می دهند.🙁😢
گفتم #شیعه های_ایران کجای کار هستند؟#گفت_شیعه های #ایران #هیچ_جای_دنیا_گیر_نمی آیند.😍☝️
#ادامه_دارد...
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚#تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی 💚
🍂#فـصـل_ســی و نـهـم
🍁#عـنـوان:بـالـبـاس نـظـامـےدر محـضر بـانـو
چندبار پیش آمد وقتی #عکسهای_سوریه را نشان می داد،از او خواستم یکی دوتا عکس به من بدهد اما #هیچ وقت #نداد😢😒!
می گفت تا امروز یک فریم عکس از بچه های #سپاه در #سوریه #منتشر نشده.بگذار منتشر نشود.
یکی از #عکسهایی که خیلی اصرار کردم به من بدهد عکسی بود که بعد از #عملیاتش در #منطقه_حجیره و پاکسازی مناطق اطراف #حرم #حضرت_زینب(ع)از وجود #تروریست ها بالباس #نظامی در #صحن_حرم گرفته بود.☺️👌
#کیف کرده بود که با لباس #نظامی توانسته داخل #حرم عکس بگیرد😍.می گفت #خیلی_دوست داشت که هرجور شده در #حرم_حضرت_زینب یک عکس بالباس نظامی بگیرد.😁
بالاخره با تمام محدودیت هایی که برای ورود به #حرم_بالباس نظامی وجود داشته به #عشق_حضرت_زینب دل را زده به دریا و چندنفری با لباس رفته اند داخل #حرم.☺️😍
بعد از #شهادتش نگاه به این #عکس #کوهی از #حسرت روی #دلم می گذارد😔.
یک عمر #زیارت_عاشورا را لقلقه زبان کردیم و در پیشگاه #امام_حسین(ع) و #اولاد و #اصحابش #ادعا کردیم که #(یالیتَنا_کُنا_مَعکُم) و به زبان گفتیم #لبیک_یا_حسین(ع)💔
واین اواخر باز هم با#ادعا گفتیم #(کُلنا_عَباسُک_یازینب)و در گفتنمان ماندیم ک ماندیم....💔🕊
🍂#فـصـل_چـهـل
🍁#عـنـوان:خـوف تـکـفیـر از سـپاه امـام خـمیـنے
یک بار عکسهایی را که خودش آنجا از #دیوار نوشته های #تکفیری ها و رزمندگان ارتش سوریه گرفته بود نشانم داد بین آنها عکس یکی از رزمنده های#ایرانی بود که داشت شعاری به #زبان_عربی روی #دیوار می نوشت به این عکس که رسیدیم #محمودرضا گفت:این بعد ازنوشتن شعار زیرش نوشت
#(جیش_الخمینی_فی_سوریا)این را که گفت زد زیر #خنده😂😂.
گفتم به چه می خندی گفت #تکفیری ها از ما و نام #امام_خمینی(ر)خیلی
#میترسند😁👌 بعد تعریف کرد که یک روز در یکی از محلاتی که اهالیش آنجا را ترک کرده بودند متوجه #پیرمردی شدیم که سرگردان به این #طرف و آن #طرف می دوید🏃🏃. رفتیم جلو و پرسیدیم چه شده؟گفت #پسرش مجروح شده و در خانه افتاده ولی کسی نیست که کمک کند با تعدای از بچه ها رفتیم داخل و دیدیم پسرش یکی از همین #تکفیری هاست.👹👺
#هیکل درشت،ریش بلندو لباس چریکی به تن داشت.😣
یک گوشه افتاده بود و خون زیادی از پایش رفته بود تا #متوجه ما شد شروع کرده به داد و فریاد کردن هرچه از در #دهانش بیرون آمد نثار ما کرد🗣🗣.همین طور که داشت فریاد می زدو بد و بیراه می گفت، یکی از #بچه ها رفت نزدیکش و توی #گوشش گفت می دانی ما #کی هستیم؟#ما_ایرانی_هستیم☝️، این را که گفت دیگر #صدایی از #طرف_نیامد.🙊😂👌
#ادامه_دارد...
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚#تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
🍂#قسمت_چـهـلویـکم
لـهـجه تـرکے عـربـے
چند نفر از رزمنده های #مقاومت_فیلمی📽 از #محمودرضا در #سوریه ضبط کرده بودند🍃 که در آن نحوه ی باز و بسته کردن #قطعات_توپ23را #آموزش می داد👌.توی این فیلم فقط دست های #محمودرضا داخل کادر است.👋
به اضافه #صدایش که با #لهجه عربی محلی #نحوه ی کار را #توضیح می دهد.🗣
بار اولی که این #فیلم را می دیدم صرفآ از صدایش فهمیدم #محمودرضاست☺️ ،چون تصویری از چهره ی او از اول تا آخر فیلم وجود ندارد🍃.چند دقیقه که تماشا کردم برگشتم و به #محمودرضا که مشغول کار خودش بود گفتم:#(بابا عربی!این_دیگر_چیست؟😒) گفت:برای یک عده از بچه ها توپ را #آموزش داده بودم .💣
گفتند این طوری یادمان نمی ماند،#یک بار دیگر هم توضیح بده #فیلم بگیریم.🙂
من هم توضیح دادم فیلم #گرفتند که داشته باشند و اگر جایی لازم شد از فیلم استفاده کنند.👌
#گفتم:کو؟کجا هستند این بچه ها؟🤔 گفت:همین جا هستند،حرف نمی زنند تا شناسایی نشوند.گفتم:خودت که لو رفته ای با این #لهجه_ترکی عربی قاطی😂.،#خندید گفت :لهجه ام که خیلی #ضایع است🙄!الان که دارم گوش می کنم می بینم این بنده خداها چقدر توی دلشان خندیده اند.😂
البته این را به #شوخی می گفت.😀
من تا حدودی بالهجه های محلی #عربی آشنا هستم ومقدار تسلط محمودرضا به عربی رامی دانستم.☺️
#محمودرضا توی این فیلم،قطعات توپ را با حوصله زیاد یکی یکی باز می کند.در آخر فیلم که کارتمام می شود! انقدر موقع دیدن فیلم از تکلمش به عربی محلی #کیف کرده بودم☺️👌 که آن را دوباره از اول تا اخر دیدم.آخر سر هم #یواشکی برای خودم کپی کردم.بعدا که فلش مموری را باخودم آوردم تبریز و باز کردم تا فیلم را بریزم روی لپ تاپ، دیدم #محمودرضا هم یواشکی آن را ازمموری #پاک کرده است!☹️😢
🍂 #قسمت_چـهـلودوم
گرا با گوگل ارث
#سهیل_کریمی می گفت:#محمودرضا در حلب برای تعیین گرا از نرم افزار #گوگل ارث کمک می گرفت.📲💻
اما #خمپاره ها به جایی که باید می خوردند،نمی خوردند☹️.می گفت #محمودضا متوجه شده بود✌️ که #مختصات #گوگل ارث برای جاهایی مانند #سوریه و #عراق خطا دارد.☝️
معتقد بود که این خطا عمدی است.
#محمودرضا مقدار این خطا را درآورده بود و بعد از آن،مقدار این خطا را در نظر می گرفت و #آتش می کرد⚡️ و #جایی را که میخواست #می زد.✌️✌️
#ادامه_دارد...
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
🍂#قسمت_چـهـلوسـوم
عـدالـت،حـتی براے سـربـازهـای سـورے
#حاج_مصطفی محمدی،فرمانده تیپ مکانیزه ی امام زمان(عج)
تعریف می کرد.
ماه #رمضان بود و ما در #سوریه بودیم که یکی از افسران ارشدسوری به ضیافت #افطار دعوتمان کرد🍃.با تعدادی از رزمندگان از جمله #شهید_بیضایی به میهمانی رفتیم.🚶
خیلی هم #تشنه بودیم .دو سه دقیقه بیشتر تا #افطار نمانده بود و می خواستیم وارد سالن غذاخوری شویم.😋
اما #محمودرضا منصرف شد و گفت من برمی گردم😐 ،رزمندگان #لبنانی اصرار داشتند که با آنها به افطاری برود.من هم #مصرّ بودم که دلیل برگشتنش را بدانم.
#شهید_بیضایی به من گفت:شما ماشین را به من بده که برگردم.شما بروید و #افطارتان را بخورید.☝️
بعد از افطار که برگشتید دلیلش را می گویم.
بعد از افطار گفت:اگر خاطرت باشد این #افسر قبلا هم یک بار ما را به مهمانی ناهار دعوت کرده بود.🌹
آن روز بعد از ناهار دیدم ته مانده ی #غذای ما را به سربازانشان داده اند و آنها از شدت #گرسنگی آنرا با ولع می خورند😔.امروز که داشتم وارد سالن می شدم فکر کردم اگر قرار است ته مانده ی غذای افطاری مرا به این #سربازها بدهند،من آن #افطاری را نمی خورم.💔
🍂 #قسمت_چـهـلوچـهـارم
شـوخ و جـدے
اهل #شوخی بود😁،زیاد اما #حدو_حدود نگه می داشت گاهی هم کاملا جدی بود👌 ،#سهیل_کریمی هنرمند #مستند ساز بسیجی، در #حلب با #محمودرضا بود.
وقتی برای #تشیع_پیکرمحمودرضا به #تبریز آمد شب در منزل #حاج بهزاد پروین قدس تعریف می کرد:#محمودرضا شیطنت های خاص خودش را داشت،اما وقتی توی #کار می رفت،خیلی#جدی می شد.☝️
یک بارمشغول #گرا گرفتن بود. چند #لبنانی آنجا بودند که مدام به پرو پای ما میپیچیدند.
#محمودرضا یکهو قاطی کرد،برگشت به من گفت:حاج #سهیل!اینها را #بزن بروند کنار.😑
پدر من را در آورده اند😒. هوا تاریک بود و#باسَلَفی ها یکی دو کیلومتر فاصله داشتیم.
من دست به یقه شدم و یکی دوتا از این #لبنانی ها را گرفتم هُل دادم🏃.یکی آمد #گفت: بابا اینی که زدی #همکار تو بود.
گفتم #هــمـکار_چـیه؟ بعد فهمیدیم محمد دبوق بوده. آمدم گرفتم #بوسیدمش😘 و #حسین(محمودرضا) را نشان دادم و گفتم مقصر این بود!😁این به من گفت اینها را دور کن.شما جلوی #دیدش را گرفته بودید.
داشت گرا می گرفت.توی #کارش_جدی بود.همانقدر که #شوخ بود #وارد_کار که می شد خیلی #جدی می شد #محمودرضا گاهی عالم و آدم را سرکار میگزاشت😂 گاهی هم شوخی های عجیب و غریبی می کرد.😏 حتی در محل کارش بخاطر یکی از این شوخی ها #توبیخ شده بود،اما هیچوقت با من ک #برادرش بودم شوخی نمی کرد.از چیزهایی که هنوز هم #یاد_آوریش مرا #شرمنده می کند،یکی همین مسئله است.😔
من فقط #سه سال بزرگتر بودم اما #محمودرضا حق #ادب را #ادا میکرد باهم ک بودیم خیلی بگو بخند می کردیم. ☺️
خیلی پیش می آمدکه درباره کارش یا از سوریه ومسائل معمولی و از سر کار گزاشتن هایش تعریف می کرد و #میخندیدیم.🙂
اما هیچوقت نشدحتی #شوخی_کوچکی با من بکند و #بخندد.
#ادامه_دارد...
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚 #شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
🍂 #قسمت_چـهـلوپـنـجـم
از ریـال سـعـودے تـا دلار آمـریـکـایے
داشتیم با هم یکی ازعکس خودش را می دیدیم که توی آن با #سلاح،بالا سر تعدادی از #جنازه های #تکفیری ها ایستاده بود.✋
درباره این #عکس و درگیر ی اش با تکفیری ها توضیح می داد که پرسیدم:این جریان های #تکفیری را چه کسی #حمایت می کند؟🤔
گفت توی #جیب هایشان از #ریال_سعودی و #لیر_ترکیه تا #دلار_آمریکایی پیدا می شود!😏
در زمانی که هنوز صحبتی از نقش #ترکیه در بحران #سوریه و حمایت این کشور از #تروریست ها در رسانه ها بر سر زبان نبود،#محمودرضا ترکیه را دست #خائن می دانست.👺
برای #اثبات حرفش یک بار عکسی نشانم داد که خودش در یکی از مقرهای #جبهه_النصره گرفته بود.📷
عکس #پنجره ای بود که برای #پوشاندنش از #پرچم_کشورترکیه استفاده کرده بودند.☝️
🍂 #قسمت_چـهـلوشـشم
مـردم دار و مـردم بـاور
یکی از #همسنگرهای #محمودرضا تعریف میکرد:#محمودرضا در #سوریه با #مردم_ارتباط میگرفت.
یکبار در یکی از مناطق #متوجه چند #زن شدیم که روی زمین نشسته بودند.
یکی از بچه ها گفت شاید #انتحاری باشند.❌
یک #رگبار جلو پایشان زد خیلی #ترسیدند و #وحشت کردند.😰
#محمودرضا رفت جلو و شروع کرد با آنها به #عربی_صحبت کردن.
خودش را معرفی کرد و بعد به آنها گفت:#ماشیعه_علی_بن_ابی_طالب(ع) هستیم و شما در پناه ما هستید.☺️
وقتی این را گفت #آرام شدم.بعد طوری با آنها حرف زد که #اعتمادشان را #جلب کردتا جایی که #محل_تجمع تعدادی از #تکفیری ها را به ما نشان دادند👀.
#محمودرضا در #شناسایی هم از مردم منطقه استفاده می کرد.
یک بار یکی از اهالی منطقه را با خودش سوار ماشین کرده بود که ببرد #شناسایی.🚙
من به اینکارش #اعتراض کردم اما #محمودرضا جوری با مردم #رفتار می کردکه با او #همکاری می کردم.😒
#ادامه_دارد...
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
🍂 #قسمت_چـهـلوهـفـتـم
اسـتـاد آمـوزش هـاے فـشـرده
چندباری درباره رفتنم به #سوریه با #محمودرضاصحبت کردم.🙂
اما هربار که #حرفش می شد #دلیل می آورد که نیازی به #نیروی_مردمی نداریم😒 نهایتا یکبار که توی ماشینش دوباره سر بحث را باز کرده بودم گفت #جنگ_سوریه جنگ شهری است☝️ و پیچیدگی های خودش را دارد.☹️
انجا به نیروی #متخصص نیاز داریم👌. #محمودرضا مربی #جنگ_افزار بود همیشه فکر میکردم اگر روزی لازم شد به هردلیلی #سلاح بردارم #محمودرضا #کنارم هست که می تواند سریع مرا آماده کند.✌️
وقتی گفت نیروی غیر متخصص لازم نداریم گفتم حالا اگر روزی به وروی نیروی مردمی نیاز بود😕 و #اعزامی در کاربود،چند روز طول می کشد به یکی مثل من #آموزش بدهی؟😕
#گفت:دوهفته . فکر کردم دارد #شوخی می کند چون همیشه از #پیچیدگی #جنگیدن در #سوریه می گفت.☹️
توقع داشتم بگوید مثلا #دوماه باید آموزش ببینی.😐
بعد از #شهادتش که داشتم این حرف ها را برای یکی از #همسنگرهایش نقل می کردم. #گفت:دوهفته را خیلی #زیاد گفته، #محمودرضا نیروی #صفر را #دو روزه آموزش داده بود👌 و از او یک نیروی تک #تیرانداز درست کرده بود،💪فهمیدم مرا #پیچانده!هر بار که حرف #سوریه رفتن را پیش می کشیدم همین کار را می کرد.😒🙂
🍂 #قسمت_چـهـلوهـشـتـم
رمـز و راز شـهـادت
آبان 1392بعد از #تشیع_پیکرمطهرشهیدمحمدحسین_مرادی💔 در #مجیدیه با #محمودرضا راه افتادیم سمت #گلزارشهدای_چیذر که به مراسم #تدفین برسیم.جمعیت زیادی برای تدفین پیکر آمده بود😔 من سعی کردم تا جایی که میتوانم خودم را به محل تدفین نزدیک کنم برای همین چند دقیقه از #محمودرضا جدا شدم🍃.خیلی شلوغ بود و نمی شد جلو رفت.چند دقیقه ای تقلا می کردم جلوتر بروم اما وقتی دیدم نمی شود منصرف شدم و برگشتم عقب پیش #محمودرضا.☹️
#محمودرضا کاملا دور از جمعیت ایستاده و تکیه زده بود به دیوار.🙁
زیپ کافشنش را بخاطر سردی هوا تا زیر گلو بسته بود و سرش را انداخته بود پایین.😒
دست هایش را هم کرده بود توی جیب شلوارش و کف یکی از پاهایش را داده بود به دیوار.🍃
یک سماور بزرگ چند متر آن طرفتر گذاشته بودند جلوی امامزاده.🕌
رفتم دوتا چای گرفتم یکی از چای ها را آوردم و به #محمودرضا تعارف کردم🙂 با دست اشاره کرد که نمی خواهد ک چایی را نگرفت.☹️
ایستادم کنارش چند دقیقه ای توی همین حالت بود.#سرش را کاملا #پایین انداخت طوری که نگاهش به زمین هم نبود و انگار داشت توی لباسش را نگاه می کرد😒.نمی دانم چرا #احساس کردم توی #دلش با #شهید_مرادی حرف می زند.😔
#فکر اینکه #نکند_شهید بعدی #محمودرضا باشد یک لحظه #مثله برق از #ذهنم رد شد.😢
#دقیقا_همین_طور هم شد.#شهید بعدی #سوریه #محمودرضا بود😭 که دو ماه بعد در منطقه #قاسمیه به #یاران_شهیدش ملحق شد🕊.حالت آن روزش در #گلزار_شهدای_چیذر مدام جلوی #چشمم است و یادم نمی رود.😔💔
#ادامه_دارد...
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
🍂#قسمت_چـهـلونـهـم
خـودم مـی روم
روزی که برای پیکر #شهیدوالامقام،#محمدحسین_مرادی تهران بودم،برای همان شب بلیت برگشت قطار به تبریز گرفته بودم.☹️
شام را آن شب مهمان #محمودرضا بودم.بعد از شام،محمودرضا و برادر خانمش مرا رساندند راه آهن🍃.نیم ساعتی تا حرکت قطار وقت داشتم.نشستیم توی ماشین و حرف زدیم.🙂
داشتیم درباره آموزش زبان انگلیسی بحث می کردیم که گوشی #محمودرضا زنگ خورد،محمودرضا از ماشین پیاده شد و جواب داد📲.ده دوازده قدم از ماشین فاصله گرفت،رفت آن طرف تر ایستاد و مشغول صحبت شد.😕
وقتی صحبتش تمام شد و داشت بر می گشت سمت ماشین،من هم پیاده شدم.☹️دیدم #سرش_پایین است و اخم هایش رفته توی هم.😐
حدس زدم که #تماس از #سوریه بوده.نزدیک که شد پرسیدم:از آن طرف بود؟بدون اینکه بگوید بله یا نه،#گفت:فردا ساعت ده صبح می روم.😒گفتم :سوریه؟گفت بله.گفتم:تو که همه اش دو سه روز است برگشته ای🙁؟گفت هر چه #زحمت_کشیده بودیم بر #باد رفته.آمده اند جلو و مواضع را گرفته اند.😒باید برگردم.اگر نروم،بچه ها کاری از دستشان ساخته نیست و همین طور از این حرفها زد.🙁
گفتم:
واقعا می خواهی فردا بروی؟تازه برگشته ای.اقلآ چند روزی پیش خانواده باش😔 و به زن و بچه برس،بعدآ می روی.😒
#محمودرضا با اینکه مرد خانواده بودو می دانست که من چه می گویم ،اما اصرار می کردباید برود🙂.اعصابش با آن تماس خرد شده بود.چند وقیقه ای با او صحبت کردم و سعی کردم مجابش کنم😒.نهایتآ به او گفتم با عجله تصمیم گیری نکندو امشب را فکر کند.روز بعد برود و با هم سنگرهایش صحبت کند🍃 که شخص دیگری برود.آنجا توی راه آهن برای رفتن یا ماندن به نتیجه نرسید،ولی آنقدر گفتم که قول داد روز بعد برود صحبت کند.🙂
بعد از #شهادتش،برادرخانمش راجع به ان شب برایم گفت؟بعد از رفتن تو،توی راه که داشتیم برمی گشتیم ،من به #محمودرضا گفتم اصلا گوشی ات📲 را یک مدت خاموش کن و سیم کارتش را هم دربیاور.🙂
بیا دست زن و بچه ات را بگیر چندوقتی برو تبریز.کاری هم به کار کسی نداشته باش☺️.آن طرف که نمی توانند برای تو ماموریت بزنند.
اینجا هم که کسی تو را نمی فرستد🙂 آن طرف...اینها را که گفتم #محمودرضا گفت:هیچ کس #نمی تواند #مرا_بفرستد سوریه.
#من_خودم_دارم_می_روم😊✌️
🍂 #قسمت_پـنـجـاه
تاسـوعای زینـبے
شب #تاسوعا پیامک زده بود📲 که سلام ،در بهترین ساعات عمرم به یادت هستم.جایت خالی.😞
یک ساعت بعدش زنگ زد و حرف زدیم .گفت:امروز منطقه ی #اطراف_حرم حضرت #زینب(ع)را به طور کامل #پاکسازی کردیم☺️ ک #تکفیری ها را که قبلا تا پانصد متری حرم پیش آمده بودند🙁 و حرم را با خمپاره می زدند،تا شعاع چند کیلومتری #دور کردیم.💪
بعد گفت:امروز از منطقه ای که قبلا دست تکفیری ها بود وارد حرم شدیم✌️ .از #امشب هم #چراغ های #حرم را شب ها روشن می کنیم.☺️
از اینکه در شب #تاسوعا این منطقه را آزاد کرده بودند خیلی #خوشحال بود☺️.ارادتش به حضرت زینب توصیف نشدنی بود.❤️
بعد از #شهادتش در صفحه ی شخصی ام در فیس بوک چیزی دراین باره نوشته بودم.برادربزرگوارم آقای حسن شمشادی پای این مطلب پیغام گذاشته بود📲 که بد از پاکسازی آن منطقه ،#محمودرضا را در حالی که مقابل حرم #حضرت_زینب ایستاده بود و با اشک نجوا می کرد دیده بود.😢
#محمودرضا در سفر ماقبل آخرش به #سوریه چندتا #سوغاتی با خودش آورده بود.🍃
به او گفته بودم این دفعه که می آیی سوغاتی بیاور.یک کوله پشتی پر از سوغاتی آورده بود.#پرچم_جبهه ی_النصره که از مقرشان کنده بود🙂،#سربندهای تکفیری ها،نامه ای که تکفیری ها برای نیروهای مقاومت نوشته بودند واز این چیزا !
یادم هست یکی از سوغاتیهایش #متبرک بود.🙂
#پرچم کوچک قرمزی آورده بود که رویش در دو سطر نوشته بود:
#«کُلناعباسُک_یابطلةکربلا«لبیک_یازینب»✌️❤️
#ادامه_دارد...
@modafeaneharaam