#برای_رضای_خدا
دیدم با سر و وضع خاکی و گلی از در اومد داخل اتاق! گفتم: "فرمانده... چه خبر؟ کجا بودید که این طور خاکی و گلی شدید؟"😕
لبخند ملیحی زد و رفت نشست....میدونستم داره از گفتن موضوع خودداری میکنه. چند روزی این اتفاق تکرار شد تا اینکه یه شب🌖 که شیفت بودم، گاه و بی گاه خوابم میبرد و چرت میزدم، یک لحظه متوجه شدم سایه ای از جلوی چشمام رد شد!👀 وسوسه شدم و سایه رو تعقیب کردم ببینم چکار میکنه🚶، دنبالش رفتم دیدم ایشون مشغول نظافت حیاط و سرویسهای بهداشتی هستند. خجالت کشیدم😞 و دویدم سمتش و ازش خواستم ادامه کار رو به من بسپاره؛ گفتم: "شما فرماندهی... این کارا وظیفه ماست که نیروی شما هستیم"☺️
جواب داد: "کاری که واسه رضای خدا☝️ باشه جایگاه انسان رو تغییر نمیده... من این کارو دوست دارم و انجام میدم.☺️ چون میدونستم بچه ها نمیذارن انجام بدم قبل از نمازصبح و تو تاریکی انجام میدم."
از خودم خجالت کشیدم و سرمو پایین انداختم.😔😞
ارسالی👇
راوی: همسر شهید مدافع_حرم
#شهید_حجت_باقری❤️
@Modafeaneharaam
#سیره_شھید🕊
.
.
گاهی بد نیست ، #غیرت و #حیامون رو با #شهدا مقایسه کنیم …😏
.
.
.
از یک محله به یک مدرسه میرفتند ...👀
اما با دو مسیر متفاوت ...😊☝️
.
هر چه دوستش اصرار میکرد که بیا از همین کوچه برویم ،قبول نمیکرد ...☹️
.
میگفت: این کوچه پر از #دختره من نمیام..👌
معلوم نیست این کوچه به کجا ختم میشه..😒
#شهید_صیاد_شیرازی🕊
@Modafeaneharaam
『💦 ❥◈„💚
„ #حاج_حسین_یڪتا:🎤
بچه ها میبینین روزاے جمعـــــه هر چے به غـــــروب نزدیڪ میشیم،
دلـــــها ميگیره⁉️
همه فـــــڪر میڪنن برا این ڪه فردا دوباره روز از نو و يه دنيـــــا ڪار دوباره
ولي دليـــــلش اين نيست❗️
بابا جمعه ڪه ظهر آفتـــــاب میزنه دیگه صدای انا_بقیة_الله نمیاد!
همه ے عالـــــم دلش میگیره،💔
یه هفته ے دیگه ظلـــــم
یه هفته ے دیگه جنـــــایت
یه هفته ے دیگه غـــــربت..😔😭
#اللهمعجللولیکالفرج💚
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
ختم #صلوات به نیت:⏬ شهید مدافع حرم محسن حججی🌹 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و برای سلامتی و
جمع کل صلوات:
🌹1'382'883🌹
انشالله همگی حاجت روا بشین❤
التماس دعا🙏
برشی از کتاب #مهمان_شام📕
بعد از چاپ کتاب شهید ابراهیم هادی ( سلام بر ابراهیم ) ، منطقه فکه و مخصوصا کانال کمیل خیلی سر زبونها افتاد.🍃
همراه با سید میلاد و چند تا از خادمین شهدا رفتیم فکه .
فکه بوی کربلا می داد غربت عجیبی داشت ، عطش رمل گرمای سوزان بیابان فکه عجیب شبیه کربلا بود.💔
این حالات در رفتار سید میلاد مشهود بود که قدم در وادی مقدسی گذاشته ، پاهای برهنه اش گواه مدعی من بود. رسیدیم پشت کانال ، سیم خاردارها مانع عبور به کانال شد.
بی اختیار زانوهامون سست شد و دیگه اشک امان نمی داد.😢
تنها چیزی که مرحم دلمون بود روضه آقا سید الشهدا علیه السلام بود😔 ، بعد از اینکه یک دل سیر گریه کردیم سید بلند شد رفت به خادمهایی که جلوی نرده ایستاده بودند گفت ، خواهش می کنم من می خوام خاک این مکان مقدس رو ببوسم ، اونها گفتند به هیچ وجه نمی شه اجازه نداریم ، سید بغض کرد.
بالاخره اونها رو راضی کرد وارد کانال شدیم.
گفت بچه ها وارد که شدید سجده کنید و از شهدا حاجت بخواهید.😭
تا درب کانال باز شد گویی درب بهشت باز شده🕊. بوی عجیبی آمد ، لحظه های سنگینی بود.
سید میلاد در قتلگاه ابراهیم هادی در سجده بود و فقط داد می زد. خاکها رو بر می داشت و به سر و صورتش می کشید.😭
با هر زحمتی سید رو از کانال آوردیم بیرون و سوار ماشین شدیم و همه تا اردوگاه فقط گریه کردند.😓
سید میلاد نتونست رانندگی کنه و نشست عقب و تا اردوگاه توی حال و هوای خودش بود.....💔
#شهید_سیدمیلاد_مصطفوی🌹
@Modafeaneharaam