خاطره کمتر گفته شده درباره #شهید_بیضایی🌹
که نشان از انتظار لحظه به لحظه ایشان برای فرج دارد✨
خاطره ای هست که جز برای همسر شهید برای شخص دیگری نگفته ام. نزدیک مراسم عقد محمودرضا بود🎊 که یک روز آمد و گفت: «من کت و شلوار برای مجلس عقد نخریده ام😐» من هم سر به سرش گذاشتم و گفتم: تو نباید بخری که خانواده عروس باید برایت بخرند.😌
خلاصه با هم برای خرید رفتیم. محمودرضا حتی هنگام خرید کت و شلوار دامادی اش هم حال و هوای همیشگی را داشت، اصلا حواسش به خرید نبود! و دقت نمی کرد در عوض من مدام می گفتم مثلا این رنگ خوب نیست و آن یکی بهتر است😎 و ... هیچ وقت فراموش نمی کنم در گیر و دار خریدن کت شلوار به من گفت: «خیلی سخت نگیر، شاید امام زمان(عج) امشب ظهور کردند😍
و عروسی ما به تعویق افتاد.»
هدف محمودرضا، رضایت دل امام زمان اش بود🌹دنبال گرفتن تایید #امام_زمان(عج) بود.👌
همیشه می گفت: «ما باید پرچم امام زمان(عج) را بالا ببریم.»☝️
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
ختم #صلوات به نیت:⏬ شهید مدافع حرم میلاد بدری🌹 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و برای سلامتی و
جمع کل صلوات:
🌹14,114🌹
انشاءالله همگی حاجت روا بشین❤
التماس دعا✨
یکی از مشخصه های اخلاقی ایمان یتیم نوازیاش بود👌. مسافرت اصفهان رفته بودیم. سی و سه پل نشسته بودیم که یک دختر بچه دیدیم دست فروشی میکرد😢 دختر بچه امد پیش ما و به من گفت خانوم لواشک میخوای؟! اولش گفتیم نه با خودمون فکر کردیم شاید کارشه اما دختر بچه یکبار بیشتر نگفت اصرار نکرد. انگار خودش هم از این وضعیت ناراضی بود😞. خلاصه از ما گذشت ایمان دختر بچه رو زیر نظر گرفت دختر با وجودی که کوچولو بود، خیلی با حیا بود. جمع مردانه نمیرفت☝️ یا پیش خانمها میرفت یا پیش خانوادهها. ایمان فهمید این بچه کارش فروشندگی نیست چون مثل بقیه اصرار نمیکرد، واقعا از سر نیاز این کار رو میکرد😔. دختر بچه از ما دور شده بود ولی ایمان دوید دنبالش ازش لواشک خرید بعد نشست خیره شد به دور دست و گفت الهه دوست دارم خدا اینقدر به من توانایی بده که بتوانم به اینجور بچه ها کمک کنم💔. حتی سوریه همرزماش تعریف میکردن که روی ساعد دستش با حنا نوشته بوده #یارقیه✨ ازش میپرسن چرا یا رقیه؟ میگه من عاشق طفل سه ساله امام حسین ( علیه السلام) هستم و جالب اینکه ایمان 25 آبان ماه که مصادف با شهادت حضرت رقیه بود به خاک سپرده شد....🕊
شهید ایمان خزایی نژاد🌹
@Modafeaneharaam
ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺩﺭ ﻣﺮﺍﺳﻢﻫﺎﯼ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﺍﺯ ﺷﻬﺪﺍﯼ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺩﺭ ﺷﻠﻤﭽﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻣﯽﺷﺪ🌹، ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺍﺳﻢﻫﺎ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺷﻬﯿﺪﯼ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻦ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﭼﻮﺏ ﺍﺯ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﺷﻬﯿﺪ ﺑﺮ ﮐﺘﻒش ﺟﺎﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ.😢
ﻣﺤﻤﺪﺭﺿﺎ ﺍﯾﻦ ﭼﻮﺏ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﭼﻮﺏ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻨﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﭙﺮﻡ🕊، ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭﯼ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﮑﻪ ﭼﻮﺏ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪﺍﻧﺪ، ﺫﮐﺮ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻋﺴﮑﺮﯼ ﻓﺮﺩ #ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﻮﺩ.✨
شهید محمدرضا عسکری فرد🌹
@Modafeaneharaam