مدافعان حرم 🇮🇷
#شھید_محسن_حاجی_حسنی #قسمت_چهل_ونهم 🌸 لحظه اعزام محسن به مالزی نزدیک شده بود. خوشحال و امیدوار بو
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️
#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_پنجاه
سفیر ایران در کوالالامپور هم حرف های مامان را تکرار می کرد.
روزی که قرار بود محسن تلاوت کند آمده بود هتل. روی مبل اتاق نشسته بود و داشت می گفت :
❌🚫 _ به ایرانیا اولی رو نمی دن! اصلا نُـه ساله به ایرانیا هیچ رتبه ای ندادن! آقا محسن نهایتا دوم می شه!
و روزنامه آن روز را گذاشت جلو محسن و مصطفی.
‼️ _ بفرما! اینم سند! به این خاطر می گم اول نمی شه!
وهابی ها مقاله ای علیه شیعیان در روزنامه رسمی مالزی منتشر کرده و شیعیان را کافر دانسته بودند.
🔶🔸 سفیر براق شد طرف محسن :
_ محسن آقا! اگر می خوای رتبه بیاری
از من به شما نصیحت! صدق الله العلی العظیم نگو!
بگو صدق الله العظیم و خلاص!
مصاحبه هم اگر کردی یادت باشه بحث شیعه و سنی رو وسط نکشی! می بینی که اوضاع رو؟!
🔴🔻محسن سرش را به چپ و راست تکان داد :
_ نه! من تحت هیچ شرایطی کنار نمیام!
محسن قبل از حرکت به سمت سالن مسابقات، توی اتاق با خودش خلوت کرد.
به این فکر کرد که چقدر بابا و مامان را دوست دارد.
😭 دلش لرزید. اشکی از گوشه چشمش روی گونه راه گرفت و لای محاسن مرتبش گم شد .
اگر پیروز می شد چقد آن ها خوشحال می شدند.
🌺 احساس کرد نگاه تک تک مردم به او دوخته شده. دلش برای حرم تنگ شد. سعی کرد از این دلتنگی پلی بسازد ..
💕💞 _ من که قاری خودت هستم ...حتی اینجا! ...
به یاد اعلامیه وهابی ها افتاد.
به حضرت زهرا سلام الله علیها متوسل شد .... ❤️
@Modafeaneharaam
#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_پنجاه_ویکم
🌺 پادشاه و مقامات مالزی در سالن مسابقات نشسته و خبرنگار ها اطراف جایگاه قاریان را شلوغ کرده بودند.
دوربین ها تلاوت ها را به طور زنده برای سایر کشورها پخش می کردند.
🌹اسم محسن که اعلام شد، به جایگاه رفت.
مصطفی که مدیر فنی قرائتش بود، وقتی آن جو سنگین را علیه ایران دیده بود به محسن گفت :
❗️🔆🔅_ به رتبه فکر نکن! خیال کن رتبه برتر مال توئه و می خوای از دستش بدی! نگران هیچ چیز نباش.
فقط به تلاوت فکر کن!
🔻محسن روی صندلی نشست.
دوباره در دلش به اهل بیت علیهم السلام متوسل شد. به امام رضا علیه السلام ....
فکر آن اعلامیه کذایی عزمش را جزم تر کرد.
♥️ هرآیه را که به انتها می رساند، زمزمه تشویق مردم لا به لای آیات بعدی می پیچید.
طی این چهار _ پنج روز مردم هیچ کس را تشویق نکرده بودند.
تا جایی که محسن و مصطفی خیال کردند که تشویق در آنجا مرسوم نیست.
💎 قرائتش را با
⇜صدق الله العلی العظیم⇝
تمام کرد تا با صدای بلند گفته باشد که 💕✓ بچه شیــعه✓ 💕 است. 💎
💫✨تلاوت ها که تمام شد، مردم از لا به لای صندلی ها راه افتادند سمت محسن.
تا به خودش آمد دید هزاران نفر ایستادند تا نوبت شان بشود با او عکس بگیرند.
📸 هرشب مسابقات راس ساعت یازده تمام میشد و درها را می بستند،
اما آن شب مردم تا ساعت دو مشغول عکس گرفتن با محسن بودند.
💖 انگار قبل از داوران، این مردم بودند که قاری اول جهان اسلام را شناخته بودند.
@Modafeaneharaam
4_6030471152617391546.m4a
زمان:
حجم:
6.42M
سـوره مبارکـــ ضحی 🌹🌱
شـهید محسن حاجی حسنی🎤
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
ختم #صلوات به نیت:⏬ #شهید_مدافع_حرم رحیم کابلی🌹 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و برای سلامتی
جمع کل صلوات:
🌹13,755🌹
انشاءالله همگی حاجت روا بشین❤
التماس دعا✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای فرج #امام_زمان با صدای زیبا و دلنشین شهید #محسن_حججی💚
امام من...💔
در کدام سوی هستی به دنبالت باشم...
#این_جمعه_هم_گذشت..😔
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
#امر_به_معروف به شیوهی شهید 🌸
"اولین روز سال 94 به اتفاق دوستان و حاج رحیم کابلی در راه یادمان اروند بودیم، بین راه حاجی صحبت های زیبایی درباره عملیات والفجر 8 کرد و همه با دقت به سخنانش گوش می کردیم👌. وقتی به یادمان شهدا رسیدیم، من به اتفاق شهید کابلی از جمع جدا شدیم و سریع تر رفتیم، در ادامه راه باز هم حاج رحیم از رشادت های همرزمانش گفت و چون می دانست که من مداح هستم، بیشتر از فضای مراسم دعای کمیل و زیارت عاشورا و مناجات ها در زمان جنگ تعریف می کرد🔅
شهیدان رحیم کابلی و بهمن قنبری وقتی رسیدیم در کنار یادمانی که به تازگی ساخته شده بود، تا چشمش به یادمان افتاد، خاطره ای به ذهنش رسید💥، و با هیجان آن را اینگونه برایم تعریف کرد: چند سال قبل من شب ها در اینجا می خوابیدم، شبی یکی از دوستان آمد و به من گفت: حاجی دو نفر اینجا هستند که وقتی همه خوابیدند، پول های ضریح یادمان شهدا را بیرون بر می دارند😒. این حرف را گفت و رفت. این حرف را شنیدم بلافاصله رفتم و جای آن اشخاص را گیر آوردم، وقتی رسیدم متوجه شدم که این افراد تازه از دزدی برگشته اند، تا من را دیدند از ترس پول ها را مخفی کردند و ترسیدند😥
گفتم اجازه می دهید بیایم داخل؟ آن ها قبول کردند، خلاصه رفتم نشستم و بعد از سلام و احوال پرسی، شروع کردم به تعریف از #شهدا و عنایاتشان، بدون اینکه درباره کار اشتباه آن دو نفر حرفی بزنم☝️. در بین صحبت هایم دیدم، کم کم قطرات اشک از چشمان شان جاری شد تا جایی که با صدای بلند گریه می کردند!😭 به خطایی که مرتکب شده بودند اعتراف کردند و از من تشکر کردند. حاج رحیم در ادامه حرف هایش گفت: آن دو نفر به من گفتند آقا حرف های شما خیلی روی ما اثر گذاشت، تا حالا هیچ کس این گونه با ما صحبت نکرده بود😔. شهید کابلی عزیز با بیان تاثیرگذارش کارهای خارق العاده می کرد...
#شهید_مدافع_حرم رحیم کابلی🌹
یادشون با #صلوات
@Modafeaneharaam