eitaa logo
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
1.4هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
41 فایل
شهید محمدحسین محمدخانے [حاج عمار] ولادت ۱۳۶۴/۴/۹ ټـهران شهادت ۱۳۹۴/۸/۱۶ حلب سوریہ🕊 با حضور مادر‌بزرگـوار شهیــد🌹 خادم تبادل⇦ @shahid_Mohammad_khani_tab خادم کانال ⇦ @Sh_MohammadKhani کانال متحدمون در روبیکا⇦ https://rubika.ir/molazeman_haram313
مشاهده در ایتا
دانلود
امام علـــــے ؏: از غیبت بپرهیز، کہ آن تو را باخدا و مردم دشکن میکند و اجر و پاداش کارهاے تو را از بین میبرد○• 🌿 🥀 🖤 ‌@MohammadHossein_MohammadKhani
•\🍃🌸\• نشسٺہ ام بنويسـم گدا گدا آقا چقدر محٺرم اسٺــ اين گداۍ با آقا✨ نشسـٺہ ام بنويسم به جاۍ العفوم اݪهۍ يا حسن يا كريم يا آقا💚 دخيل هاۍ نبسٺه شده زياد شدند چرا ضريح ندارے ؟چرا چرا آقا :)🌿 دوشنبہ هاے امام حسنۍ 🇮🇷🍃ـــــــــــــــــــــــــــــــــ ﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرْ وَ مٰا بَدَّلُوا تَبْدِیلٰا﴾ 🥀 🖤 ♥️🌿↓ °•|@MohammadHossein_MohammadKhani
2425591086.mp3
زمان: حجم: 401.6K
پاشوخداداࢪه‌صدات‌مےزنه🙂🌹 نڪنه‌جلۅشیطۅن‌🐾 ࢪۅشۅزمـین‌بندازی🙂🥀 زشته‌بچه‌شیعه‌مۅقع‌اذان‌🍃 گوشـــــےدستش‌باشه🍂 اࢪتباط‌بادنیا🔇 اࢪتباط‌باخدا🔛 🥀 °•°|🕊🌱|°•° @MohammadHossein_MohammadKhani
کشیدم کنار و گفت《آن لحظه را که میدویدم دیدی》میدوید این طرف دیوار تیراندازی میکرد بعد می رفت آن طرف. چهار تا تیر میزد. گفتم《بله دیدم》خندید که 《می‌دانی آن موقع به خدا چی گفتم 》داشتم میگفتم 《خدایا! می بینی دارم برات چه خوب خوش رقص میکنم》 🥀 🖤 @MohammadHossein_MohammadKhani
『🌿』 ‌ ‌و تو هیچ وقت نتوانستی بھ زبان بیاورے ڪه شکستھ شدن حرمت یڪ زن مقابل همسرش، با یک مرد چھ می‌کند ... جز همان لحظه آخر که گفتی: " فزت و ربّ الکعبة " 💔 🥀 🖤 @MohammadHossein_MohammadKhani
نظراتـتوݩ رو درباره ڪانالموݩ بہ صورټ ناشناس بفرمـــاید🙃❤️👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/16097583109803بمـونید براموݩ
ڪشتہ شدݩ عادټ ماسٺ🕊 و شهـــــ💔ــــادݓ ڪرامټ ماسٺ✨ 🌱 🥀 🖤 @MohammadHossein_MohammadKhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و بٺرسیم‌از روزۍڪھ صفحھ‌ۍمجازیمون رنگِ خداوشهدارو بگیره؛ ولۍزندگیامون‌نه! 🥀 🖤 @MohammadHossein_MohammadKhani
💞اهل قهر و دعوا نبودیم، یعنی از اول قرار گذاشت. در جلسه ی خواستگاری به من گفت توی زندگیمون چیزی به اسم قهر نداریم، نهایتا نیم ساعت 🚫 💞وقتی قهر میکردم می افتاد به لودگی و مسخره بازی. خیلی وقت ها کاری می‌کرد نتوانم جلوی خنده ام را بگیرم 😂😃، می‌گفت آشتی، آشتی و سر قضیه را به هم می‌آورد... 💞اگر خیلی این تو بمیری هم از آن تو بمیری ها نبود، میرفت جلوی ساعت مینشست، دستش را می‌گذاشت زیر چانه و میگفت: وقت گرفتم، از همین الان شروع شد! باید تا نیم ساعت آشتی میکردم.😅 ❣ می‌گفت ' قول دادی باید پاشم وایستی!❣ 🥀 🖤 📚 قصه دلبری @MohammadHossein_MohammadKhani 🍃🌹🍃🌹صلوات