نـظرات خـود را درمـورد کانال و سالروز شهـادت حاج عمار بہ صورت ناشناس بگـین😍🙈☺️
👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸
https://harfeto.timefriend.net/28902084
#تلنگر⚠️
توجه توجه
نگو مرسی😱😃🙃
پاوه که بودیم حاج احمد صبح ها بعد از نماز مارو به ارتفاعات شهر می برد و توی برف و یخبندان باید از کوه بالا می رفتیم😐😐
حاج احمد همیشه روی پلی که کنار کوه بود با یک جعبه خرما می ایستاد و به بچه ها خسته نباشید می گفت و از اون ها پذیرایی می کرد😊😊
یک بار در حال برداشتن خرما بودم که گفتم مرسی برادر 😱😱
گفت چی گفتی؟؟🤨🤨
منم فهمیدم چه اشتباهی کردم گفتم هیچی گفتم دست شما دردنکنه برادر🤭
گفت گفتم چی گفتی؟؟😠
گفتم برادر گفتم ممنون😢
دوباره گفت نه اون اولی چی گفتی؟؟
من دیگه راه برگشت نداشتم گفتم،گفتم مرسی برادر😭
گفت:بخیز
سینه خیز رفتن با اون شرایط برف و سرما و گِل واقعا کار سختی بود😢
اما چاره ای نبود باید اطاعت امر می کردم.
بیست متری که رفتم دیگه نتونستم ادامه بدم 😢☹️🙄
روی زمین ولو شدم و گفتم نمی تونم والله نمی تونم😭😔😢
حاج احمد ضربه ای به من زد که نفهمیدم از کجا خوردم😱
ظهر دوباره همدیگرو دیدیم گفتم حاج آقا اون چه کاری بود با ما کردی؟؟😒🧐مگر من چه گفتم!!
گفت:ما یک رژیم طاغوت با فرهنگش رو از کشور بیرون کردیم .
ما خودمون فرهنگ داریم ،زبان داریم شما نباید نشخوار کننده ی کلمات فرانسوی و اجانب باشید.به جای این حرف ها بگو خدا پدرتو بیامرزه✅
🚫خواهرم برادرم لطفا از کلمه مرسی،اوکی و بای و .....استفاده نکنید
تحریم فرانسه؟!⛔️
استفاده نکردن از کلمه "مرسی"❌
اونایے کہ حس شهادت دارن،🌻
بےدلیل نیستـا!🌸
خدا یہ گوشہ از سرنوشت تون 🌙
براتون شهادتتَ رو نوشته، ولے..🌔
اون دیگه با توعه که❄️
چجوری بهش برسے🙂
یا کے بهش برسے..! (:🙃
#طعمپرواز 🕊🍀-
@MohammadHossein_MohammadKhani
#ݒاے_سخناݩ_رهبرێ♥️🍃
شیعه باید مدرن ترین شیوه
های تبلیغ را برای رساندن
پیام حق خود به دیگران مورد استفاده قرار دهد.
@MohammadHossein_MohammadKhani
به هر که
هرچه
داشتی بخشیدی🌼
حتی تیرها هم
از پیکرت🍀
خون نوشیدند🥀
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@MohammadHossein_MohammadKhani
#قصه_دلبری
#قسمت_هفتاد_و_هشتم
البته زیاد با امیر حسین سر و کله میزدم،تازه یاد پدرش می افتادم و اوضاع برایم سخت تر میشد.زمان هایی که برای امیر حسین مشکلی پیش می امد،مثلا سرماخوردگی،تب و لرز و مریضی های معمولی،حسابی به هم می ریختم.
هم نگرانی امیر حسین را داشتم و هم نمیخواستم بهش اطلاع دهم.چون میدانستم ذهنش درگیر و از نظر روحی خسته می شود.میگذاشتم تا بهتر شود،ان موقع میگفتم امیر حسین سرما خورده بود حالا خوب شده.
امیر حسین سه ماه و نیم بود که از سوریه برگشت.میخواست ببیند امیر حسین اورا میشناسد یا نه.دستش را دراز کرد که برود بغلش،خوشحال شده بود که خون خون رو میکشه.وقتی دید مو های دور سر بچه دارد میریزد،راضی شد که با ماشین کوتاه کند.خیلی ناز و نوازشش میکرد،از بوسیدن گذشته بود،صورتش را لیس میزد.میگفتم یه وقت نخوریش.همش میگفت من و بابام و پسرم خوبیم.بی نهایت پدرش را دوست داشت.
تا در خانه بود خودش همه کار های امیر حسین را انجام میداد،از پوشک عوض کردن و حمام بردن تا دادن شیر کمکی و گرفتن آروغش.
چپ و راست گوشی اش را میگرفت جلویم که ببین این کلیپ رو.زنی لبنانی بالای سر پسر شهیدش قرص و محکم ایستاده بود و رجز میخواند.
ادامه دارد...
#قصه_دلبری
#قسمت_هفتاد_و_نهم
میگفت اگه عمودی رفتم افقی برگشتم گریه زاری نکن مثل این زنه محکم باش.آن قدر این نماهنگ را نشانم داد که بهش آلرژی پیدا کردم.اخری ها از دستش کفری میشدم،بهش میگفتم شهادت مگه الکیه،باشه تو برو شهید شو قول میدم محکم باشم.
نصیحت میکرد بعد از من چطور رفتار کن و با چه کسانی ارتباط داشته باش.به فکر شهادت بود و برای آنهم برنامه خودش را تنظیم کرده بود.در قالب شوخی بعضی وقت ها هم حدی حرف هایش را میزد.میگفت اینکه اینقدر توی سوریه موندم یا کم زنگ میزنم،برای اینه که شما راحت تر دل بکنین هم من.
بعد از تشییع دوستانش می آمد و میگفت فلانی شهید شده و بچه سه ماهه اش را گذاشتند روی تابوت.بعدش میگفت اگر من شهید شدم تو بچه را نذار روی تابوت بزار روی سینم. حتی گاهی نمایش تشییع جنازه خودش را هم بازی میکردیم.وسط حال دراز به دراز میخوابید که مثلا شهید شده،بعد هم میگفت محکم باش.و سفارش میکرد چه کار هایی انجام دهم. گوش به حرفایش نمیدادم و الکی گریه زاری میکردم که دیگر از این کار ها نکند.
ادامه دارد...
@MohammadHossein_MohammadKhani
❌کپی و نشر ممنوع❌
#تلنگرانه🌱
.
شهیدحججیمیگفت :
یھ وقتایۍ دلڪندناز
یھ سرےچیزاۍ "خوب"
باعث میشھ..
یھ چیزاۍ "بهترے"
بدست بیاریم..
.
ما براے رسیدن بھ
امام زمـان "عج"
از چۍ دلڪندیم؟!💕
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج🕯
🕊🌷🕊🌷🕊🌷