گاهی یڪ کارت باعث خوشحالی یک نفر میشود و شهادټ تو 😍
اے جانان دݪ جاݩ را تو برد
میخرێ ما را؟!💔
#بارفاقت_تاشهادٺ🕊
#شهـیـد_محمـدحــسـین_محـمدخـانے ✨
@MohammadHossein_MohammadKhani
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
گـاهـی اوقـات بـاید شـاپـرڪ 🌸 باشـیم
و بـشـنویݥ بـاݪ هاے پـرواز آدم هـا را🕊
آن وقټ مـحاݪ اسـٺ...
خـدا آرزوهاۍ مـارا ببـیند وَ
بہ اجـابټ نـرسـانــد🌱
''روز 9⃣2⃣ چـݪہ زیارټ عـاشورا ''
جــهټ یـادآورے😉☺️
فراموش نشود❌
#حـاجٺ_روایۍ
#الوعده_وفا
اگر گاھۍ امیدم
مـۍرود از دست
باڪے نیست. . .
ڪه مـن با تـو
دلِ امّیدوارِ دیگرۍ دارم. . .
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
🌷یازهرا🌷
@MohammadHossein_MohammadKhani
حاج محمود کریمیدو چشم بی رمق وا کن پدر جان - زمینه.mp3
زمان:
حجم:
8.75M
📜دو چشم بی رمق وا کن پدر جان
🎤حاج محمود کریمی
@MohammadHossein_MohammadKhani
💖🕊
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃
🌹یازهرا🌹
@MohammadHossein_MohammadKhani
#تلنگر •🖇•
#شهیدانه •🎈•
رفتند..؛
شهید شدند پیکرشون موند توی سوریه.
بعد چند سال اومدند..!
ماهنوز درگیر اینیم که چجوری کمتر گناه کنیم
چقدعقبیم..!
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@MohammadHossein_MohammadKhani
- نمےدانم
چہ میخواهم بگویم
غمی
دراستخوانم
میگدازَد ... (:
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@MohammadHossein_MohammadKhani
کشتیگیر قدری بود. هیکل درشتی داشت. در نخستین حضور مسابقات کشتی فرنگی قهرمان جوانان تهران دستهٔ صد کیلو شد و سال ۱۳۵۰ در دستهٔ فوقسنگین جوانان کشور قهرمان شد.
در مسابقات کشتی آزاد تهران نیز نایبقهرمان شد. بعد نیز در سالهای بعد نایبقهرمان کشتی فرنگی بالای صد کیلوی کشور شد. در مسابقات کشتی سامبو قهرمان جوانان تهران در دستهٔسنگینوزن شد.
وی همچنین به کار در کاباره اشتغال داشت.
خاندان شاه و زورگویی و ... خیلی مشکل داشت. رسما بهشان فحش میداد و ماموران جرات نداشتند چیزی بهش بگویند. با این که خودش از برخی باج میگرفت ولی گاهی از ستمدیدگان حمایت میکرد.
ماه رمضان روزه میگرفت و نماز میخواند. محرم و صفر شراب نمیآشامید. سیگاری نبود و سیگار نمیکشید. به فقیران بسیار کمک میکرد و گاهی حاتمبخشیهایی میکرد. یکبار در زمستان دستهای اسکناس با کاپشن گرانش را به گدایی داد. به سیدها و روحانیان نیز احترام میگذاشت.
باری که پاسبان شهربانی بار میوهفروشی بر گاری را زمین ریخته به او ناسزا گفتهبود با او درگیر شد و شهربانی پس از تحقیق آزادش کرد.
یکبار در کاباره دید زنی که شوهرش مرده آمده آنجا تا کار کند، برایش خانهای اجاره کرد و خرجیشان را میداد