اگر سردردی ، مریضی یاهر مشکلی داشتیم🤕، معتقد بودیم برویم هیئت خوب میشویم.😌 می گفت:" میشه توشه تموم عمر و تموم سالت رو در هیئت ببندی!"
در محرم بعضیهایک هیئت که بروند می گویند بس است ، ولی او از این هیئت بیرون می آمد می رفت هیئت بعدی.😦
یک سال روز عاشورا از شدت عزاداری ، چند بار آمپول دگزازد . بهش می گفتم: این آمپولا ضرر داره! ولی او کار خودش را می کرد. آخرسر که دیدم حریف نیستم ، به پدر و مادرم گفتم: شمابهش بگین! ولی باز گوشش به این حرف ها بدهکار نبود.😕 خیلی به هم ریخته میشد ، ترجیح می دادم بیشتر در هیئت باشد تا در خانه ، هم برای خودش بهتر بود ، هم برای بقیه.
میدانستم دست خودش نیست ، بیشتر وقت ها با سروصورت زخم و زیلی می آمد بیرون.😥 هروقت روضه ها اوج می گرفت و سنگین میشد، دلم هری میریخت. دلشوره می افتاد به جانم که الان آن طرف خودش را می زند. معمولا شالش را می انداخت روی سرش که کسی اثر لطمه زنی هایش را نبیند. مادرم میگفت: هروقت از هیئت برمیگرده ، مثل گلیه که شکفته!
#قصه_دلبری📚
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌹
#خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
نوشته بود:
"شهید است هر
آنکه مُرد از عشـــق"
و ناگهان به سرم زدکه عاشقت بشوم
#رفیق_جانمـ
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے 💐
#خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
#برشی_از_کتاب
روزی موقع خرید جهیزیه
خانم فروشنده به عکس صفحه گوشی ام اشاره کرد و پرسید:
این عکس کدوم شهیده؟
خندیدم :
این هنوز شهید نشده ، شوهرمه!
#قصه_دلبری 📚
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌷
#خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
هر که آمد به #تماشای_تو
#بی_دل❤️
برگشت...
#دلربایی
#هنــرِ
این #شهدا می باشد...🌸
#رفیق_جانمـ
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے 💐
#خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
چشم مست یار من میخانه می ریزد بهم
محفل مستانه را رندانه می ریزد بهم ...
#رفیق_جانمـ
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌸
#خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
ای سبزترین 🌺🍃
خاطره در باغ وجودم
دیشب به حضورت
غـزلی ناب سـرودم
گفتنـد:
چه داری از این هستی دنیا؟
گفتـم :
که رفیقیست همه بود و نبودم
#رفیق_جانمـ
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌸
#خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
#برشی_از_کتاب
موقعی که برای غار حرا از کوه می رفتیم بالا خسته شدم، نیمه های راه بریده بودم یه دقیقه می نشستم شروع کرد مسخره کردن که «چه زود پیر شدی! یا تنبلی می کنی؟»
بهش گفتم: من با پای خودم میام، هروقتم بخوان می شینم. بمیرم برای اسرای کربلا، مردای نامحرم بهشون می خندیدن! بد بادلش بازی کردم. نشست سرش را زیر انداخت و روضه خوانی اش گل کرد.
#قصه_دلبری 📚
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌷
#خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
شوق ِما
قاصد بیدرد ڪجا میداند؟
آنقَدَر شوق تو دارم
ڪه خدا میداند...
#رفیق_جانمـ
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌸
#خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
#برشی_از_کتاب
بعد هیئت رأیة العباس با لیوان چای، روی سکوی وسط خیابان منتظرم میایستاد. وقتی چای و قند را به من تعارف میکرد، حتی بچه مذهبیها همنگاه میکردن.
😍😍😍💚
#قصه_دلبری 📚
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌷
#خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
سالروز شهادت سردار نور علی شوشتری
پرچم بچه های نیشابور بالاست💚
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌷
#خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
ٺو را ڪه تماشا میکنمـــ
هوایمــــ، دل انگیز میشود...
انگار کسی خوش عطرٺرین
گل هاے باغ را چیده باشد،
در گلدان دلمـــــ🌱ــــ
#رفیق_جانمـ
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌷🌷
#خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3
#برشی_از_کتاب
گفت: «قبلش که نمیتونستم از تو دل بکنم، چه برسه به حالا که امیرحسینم هست، اصلاً نمیشه!» مطمئن بودم این آدم قرار نیست به مرگ طبیعی بمیرد. خیلی تکرار میکرد: «اگر شهید نشی میمیری!» ولی نه به این زودی.
#قصه_دلبری 📚
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے🌷
#خادمعبدالمهدی
https://eitaa.com/joinchat/4012245048C42ddbe23a3