eitaa logo
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
1.4هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
41 فایل
شهید محمدحسین محمدخانے [حاج عمار] ولادت ۱۳۶۴/۴/۹ ټـهران شهادت ۱۳۹۴/۸/۱۶ حلب سوریہ🕊 با حضور مادر‌بزرگـوار شهیــد🌹 خادم تبادل⇦ @shahid_Mohammad_khani_tab خادم کانال ⇦ @Sh_MohammadKhani کانال متحدمون در روبیکا⇦ https://rubika.ir/molazeman_haram313
مشاهده در ایتا
دانلود
میدونے چـــــرا ؛ امام زمـــــان ظهور نمیڪنہ ❓ 🌺یڪ ڪـــــلام : چون من و تو جامعہ امام زمانے نساختیم امام زمان در جامعه اے ڪہ حرمت ندارد ، نـــــباید بـــــیاید ... چون اگر بیاید ، مانند پدرانش ڪشتہ خواهد شد ؛ 👌هیچ کارے نمیخواد بڪنے ؛ فقط خودت رو درست ڪن ... دو ڪلمہ 🚫 گـــــناه نڪـــــن 🚫 🥀 🖤 ↝•°@MohammadHossein_MohammadKhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|حاج‌مٻرزا‌عبدالـــڪرٻم‌ِ حق‌شناسـ♡مےفرماٻنـد|🗣 . .. جۅانے‌کہ‌ۅقٺۍ‌بہ‌مُحرماٺِ‌الہے مےرسد❛ چۺـم‌بپۅۺد (:❌ امام‌زماڹ‌[ـعجـ]♥️ بہ‌اۅ‌افٺخار‌مٻڪند! .. . "بڋار‌امام‌مَہـ🌙ـدۍ‌بہ‌ما ۿم‌افٺخـــــــــٰار‌ڪنڹ❪☝️🏼❫ ــــ ‘نگاه‌بگٻریمـ ـ✋🏼📎 • 🖤 @MohammadHossein_MohammadKhani
تا جایے که می‌توانست از خواب و استراحتش مے‌گذاشت که حتما خودش در خط حضور داشته باشد. فرمانده بارها بهش می‌گفت:« شما وقتی فرمانده هستی، حق نداری بری خطِ اول و بجنگی. اگه اتفاقی برای شما بیفته، شیرازهٔ کار از هم می پاشه! » اما قبول نمی کرد. میخواست حتماً کنار نیروهایش وسط معرکه حاضر باشد. خیلی راحت می توانست بیاید عقب خط بنشیند، بی سیم دستش بگیرد و با بی‌سیم نیروها را کنترل و مدیریت کند؛ ولی این کار را نمی کرد. اسلحه به دست میگرفت و می رفت خطِ اول جبهه. 🥀 🖤 @MohammadHossein_MohammadKhani
پاشوخداداࢪه‌صدات‌مےزنه🙂🌹 نڪنه‌جلۅشیطۅن‌🐾 ࢪۅشۅزمـین‌بندازی🙂🥀 زشته‌بچه‌شیعه‌مۅقع‌اذان‌🍃 گوشـــــےدستش‌باشه🍂 اࢪتباط‌بادنیا🔇 اࢪتباط‌باخدا🔛 °•°|🕊🌱|°•° 🥀 🍀⃟خادمے⃟🍀 @MohammadHossein_MohammadKhani
 🌹حاج حسین یکتا🌹 تا کسی  نبود، شهید نمی‌شود. شرط شهید عزیز شهید بودن است و اگر امروز بوی شهید از ظهر رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می‌شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند. شهدا،شهیدانه زندگی کردند...🥀 🥀 🖤 🆔 @MohammadHossein_MohammadKhani
بعضی وقت ها که میخواست برود جلسه به من تلفن می زد و میگفت : " من ماشین ندارم. بعد از جلسه بیا دنبالم " گاهی اوقات درگیر کار میشدم و یک دفعه یادم می افتاد که ای داد بیداد! عمار منتظر بوده که من بروم دنبالش. سریع میرفتم مقر و سوال میکردم که " عمار را ندیده اید؟ " آنها هم میگفتند که جلسه تمام شده و او رفته ! یکبار که اینطور شد سریع برگشتم تا لااقل او را بین راه سوار کنم. قدری جلوتر دیدم دارد در شانه جاده آهسته قدم میزند و میرود. دم پایش ترمز کردم و او سوار شد. گفتم لابد از دستم شاکی است و کلی غر سرم میزند. آمد بالا و یک سلام و علیک گرم با من کرد. اصلا به روی خودش نیاورد که چقدر توی آن آفتاب منتظرم بوده و بعدش هم پیاده راه افتاده. گفت: " اسماعیل ضبط رو روشن کن " بعد هم همراه مداح شروع کرد به خواندن و سینه زدن. توی دلم گفتم بنازم به چنین فرمانده خاکی و بی ریا .... 🥀 🖤 ••••🌺🌺🌹🌺🌺•••• @MohammadHossein_MohammadKhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صلوات خاصه امام رضا💚 قراࢪ ما ساعټ 👈🏻 ۲۰:۰۰ بہ وقټخراساݩ ..💟 🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨ @MohammadHossein_MohammadKhani