#قصہ_دلبـرے
#قسمت_پنجم
کسیکه حتی کارهای معمولیوعرفجامعه را انجام نمیداد و خیلی مراعات میکرد،دلش گیرکرده و حالا گیرداده به یکنفر و طوری رفتار میکرد که همه متوجه شده بودند.گاهی بعداز جلسه که کلی آدم نشستهبودند،بهمن خستهنباشید میگفت یا بعداز مراسمهای دانشگاه که بچهها با ماشینهای مختلف میرفتند بین آنهمه آدم ازمن میپرسید:باچی و باکی برمیگردید؟ یکبار گفتم:بهشما ربطی نداره که من باکی میرم! اصرارمیکرد حتماًباید باماشینبسیج بروید یا برایتان ماشین بگیریم.میگفتم:اینجاشهرستانه.شما اینجارو با شهرخودتون اشتباهگرفتین،قرارنیست اتفاقیبیفته! گاهی هم که پدرم منتظرمبود،تا جلویدر دانشگاه میآمد که مطمئن شود.
در اردویمشهد،سینی سبک کوکوسیبزمینی دستمن بود و دستدوستم هم جعبهیسنگیننوشابه.
عزّوالتماس کرد که:سینی رو بدیدبهمن سنگینه!گفتم:ممنون،خودممیبرم! و رفتم . از پشتسرم گفت:مگهمن فرمانده نیستم؟دارم میگمبدینبهمن! چادرم را کشیدم جلوتر و گفتم: فرماندهبسیج هستین نه فرماندهآشپزخونه!
گاهی چشمغرهای هم میرفتم بلکه سرعقل بیاید،ولی انگارنهانگار. چند دفعه کارهایی را که میخواست برای بسیج انجامدهم،نصفهنیمه رها کردم و بعدهم باعصبانیت بهش توپیدم .هربار نتیجهی عکس میداد.
#ادامہ_دارد...💝
@MohammadHossein_MohammadKhani
رفقا!
اگربیدارینپاشینمعطلنکنید
نمازشبواقامهببندید😉
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تونمازشبتونواسهماهمدعاکنید
#سختمحتاجیمبدعا🖐
•اولِ صبح بگویید حسن جان رخصت•
•تا که رزق،از کرمِ سـفـرهی ارباب رسد•
#حضرٺجانانرخصټ🖐
@MohammadHossein_MohammadKhani
4.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سخنرانی ✨
به شدت پیشنهاد میشود🙃
#استاد_پناهیان 🖤
#آشتیباخـــدا
•{ #تلنگرانه
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
🌷یازهرا🌷
@MohammadHossein_MohammadKhani
سلامعلیکمرفقا🖐
ادمینلازمیمهمچنانبشدتدستتنهام😕
یکییاعلیبگهتشریفبیاره😉🌱
@Sh_MohammadKhani
#رفیقشهیدم 🌷
🌦آزمودم دل 💓خود را
به #هزاران شیوه
🌦هیچ #چیزش به جز از
وصل تـ✨ـو #خشنود نکرد❌
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
🌷یازهرا🌷
@MohammadHossein_MohammadKhani