eitaa logo
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
1.4هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
41 فایل
شهید محمدحسین محمدخانے [حاج عمار] ولادت ۱۳۶۴/۴/۹ ټـهران شهادت ۱۳۹۴/۸/۱۶ حلب سوریہ🕊 با حضور مادر‌بزرگـوار شهیــد🌹 خادم تبادل⇦ @shahid_Mohammad_khani_tab خادم کانال ⇦ @Sh_MohammadKhani کانال متحدمون در روبیکا⇦ https://rubika.ir/molazeman_haram313
مشاهده در ایتا
دانلود
•اول‌ِ صبح بگویید حسن‌ جان‌ رخصت• •تا که رزق،از کرمِ‌ سـفـره‌‌ی‌ ارباب رسد• 🖐 @MohammadHossein_MohammadKhani
سلام‌علیکم‌رفقا🖐 ادمین‌لازمیم‌همچنان‌بشدت‌دست‌تنهام😕 یکی‌یاعلی‌بگه‌تشریف‌بیاره😉🌱 @Sh_MohammadKhani
🌷 🌦آزمودم دل 💓خود را به شیوه 🌦هیچ به جز از وصل تـ✨ـو نکرد❌ 🌷یازهرا🌷 @MohammadHossein_MohammadKhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 🌹 💠 کاش هر روز زیارت عاشورا می خواندم شیخ عبدالهادی حائری مازندرانی از پدر خود حاج ملاابوالحسن نقل می کند: من حاج میرزا علی نقی طباطبائی را بعد از رحلتش در خواب دیدم و به او گفتم: آرزویی هم در آنجا داری؟ گفت: هیچ آرزویی ندارم جز این که چرا در دنیا هر روز زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام را نخواندم. رسم سید این بود که دهه محرم زیارت عاشورا می خواند نه در تمام سال؛ از این رو افسوس می خورد که چرا تمام سال نمی خواند محمدحسین محمد خانی 🌷یازهرا🌷 @MohammabHossein_Mohammadkhani
”ݪـٻیڪ یا ځسیݩ“: باور کن ❤️ همین که بر مزارشان ایستاده ای یعنی تو را به حضور . همین که هایت روان می شود، یعنی نگاهت می کنند. همین که دست میگذاری بر مزارشان، یعنی را گرفته اند. همین که سبک میشوی از نا گفته های غمبارت، یعنی وجودت را خوانده اند. همین که قول مردانه میدهی، یعنی تورا به قبول کرده اند. باور کن ، شهید دوستت دارد❤ که میان این شلوغی های هنوز گوشه ی خلوتی برای دیدار معنویشان داری محمد حسین محمد خانی 🌹یازهرا🌹 @MohammadHossein_Mohammadkhani
به وقت رمان😊
یکی‌از اخلاق بدش این بود که به‌ما می‌گفت فلان‌جا نروید و بعد که ما به‌حساب خود زیرآبی می‌رفتیم می‌دیدیم به! آقا خودش آنجاست؛ نمونه‌اش حسینیه‌ی گردان تخریب‌دو کوهه. رسیدیم پادگان دو‌کوهه .شنیدیم دانشجویان دانشگاه امام‌صادق(ع) قرار‌است بروند حسینیه‌ی گردان‌تخریب . این پیشنهاد ‌را مطرح کردیم. یک‌پا ایستاد که :نه،چون دیر‌اومدیم و بچه‌ها خسته‌ن،بهتره‌برن بخوابن که فردا صبح سرحال از برنامه‌ها استفاده کنن! و‌اجازه نداد. گفت: همه برن‌بخوابن! هرکی خسته نیست،می‌تونه بره داخل حسینیه‌ی حاج‌همت! باز هم حکمرانی! گوشم بدهکارش نبود. همراه دانشجویان دانشگاه امام‌صادق(ع) شدم و رفتم. در کمال ناباوری دیدم خودش آنجاست! داخل اتوبوس،با روحانی کاروان جلو می‌نشستند. با حالتی دیکتاتور گونه تعیین می‌کرد چه کسانی باید ردیف‌دوم پشت‌سر آن‌ها بنشینند. صندلی بقیه عوض می‌شد،اما صندلی من نه. از دستش حسابی کفری بودم،می‌خواستم دق‌دلم را خالی‌کنم.کفشش را درآورد که پایش را دراز کند،یواشکی آن‌را از پنجره‌ی اتوبوس انداختم بیرون. نمی‌دانم فهمید کار من بوده‌یا‌نه؛ اصلا هم برایم مهم نبود که بفهمند. فقط می‌خواستم دلم خنک شود.یک‌بار هم کوله‌اش را شوت کردم عقب . شال‌سبزی داشت که خیلی به‌آن تعصب نشان می‌داد،وقتی روحانی‌کاروان می‌گفت:باندای‌بلندگو رو‌‌ زیر‌‌سقف‌اتوبوس نصب‌کنین تا‌همه صدا رو بشنون،من با‌آن شال باندها را می‌بستم. بااین ترفندها ادب نمی‌شد و جای‌مرا عوض نمی‌کرد. ... @MohammadHossein_MohammadKhani