eitaa logo
『شھید محـمدحسین محمدخآنے』
1.4هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.8هزار ویدیو
41 فایل
شهید محمدحسین محمدخانے [حاج عمار] ولادت ۱۳۶۴/۴/۹ ټـهران شهادت ۱۳۹۴/۸/۱۶ حلب سوریہ🕊 با حضور مادر‌بزرگـوار شهیــد🌹 خادم تبادل⇦ @shahid_Mohammad_khani_tab خادم کانال ⇦ @Sh_MohammadKhani کانال متحدمون در روبیکا⇦ https://rubika.ir/molazeman_haram313
مشاهده در ایتا
دانلود
❧🔆✧﷽✧🔆❧ ✨ 🌾        🌤أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌤 🏴 🏴 ✨"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"✨ 🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 🖤 🖤 ✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن✨ 🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 🕊 🕊 ✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨ 🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴 ☆✿ اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُِ ✿☆ 🥀 🏴 🌹یازهرا🌹 @MohammadHossein_Mohammadkhani
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۰۶ مهر ۱۳۹۹ میلادی: Sunday - 27 September 2020 قمری: الأحد، 9 صفر 1442 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) 💠 اذکار روز: - یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه) - ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه) - یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شهادت عمار و خزیمه در جنگ صفین، 37ه-ق 🔹جنگ نهروان، 39ه-ق 📆 روزشمار: ▪️11 روز تا اربعین حسینی ▪️19 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ▪️20 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️25 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام ▪️28 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام 🏴 🌹یازهرا🌹 @MohammadHossein_Mohammadkhani
🦋🕊🦋 خیلی بهش حساس بودم دوست داشتم فقط برای من باشه آخرین دفعه بهش گفتم:می­خواهی بروی اجازه می­دهم ولی باید قول بدی آن هم اینکه عروس اول و آخرت من باشم خندیدو گفت:باشه❤️ ┄┅┅✿❀ 🏴 💔🏴 🌹یازهرا🌹 @MohammadHossein_Mohammadkhani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مدافع_عشق🌹 هر سری قابل آن نیست که بر دار شود مرد خواهد که در این قافله سردار شود🌹 حق همین است که در قصه عشاق حسین همچو محسن حججی میثم تمار شود شهید محسن حججی شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات ☘☘ 🌹یازهرا🌹 @MohammadHossein_Mohammadkhani
توی دانشگاه با نگاه اول آدم فکر میکردن محمد حسین یه بچه مذهبی جدی هست ولی کافی بود فقط یه ساعت باهاش میچرخیدی تازه اون موقع بود که میفهمیدی چقدر اهل شوخی و خنده هست و شادی خنده اش جای خودش بود ؛روضه و گریه اش هم جای خودش این بود که محمد حسین خیلی ها رو جذب میکرد😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔥 اگـه‌ میبینی‌ داره ‌‌راه‌ میره ‌باید بشی!😒 به‌عنـوان‌ مسئولی وگرنه‌ روز پات‌گـیره..!🙁 اگه‌‌ و.. همیـن‌آدم‌ ڪه‌داره‌ میاد میگه:‌توڪه‌ من‌دارم‌ چــرا‌بهـم‌ نڪردی؟! چرا نگرفتی‌!! یـوم‌الحسـرت... 🖤🌱 🌹یازهرا🌹 @MohammadHossein_Mohammadkhani
از نوشته های شهید احمد در فیسبوک: { بهشت گوارا باد برای کسی که خدای اهل آسمان را دوست دارد و هیاهوی انسان ها را ترک میکند و توشه اش را برای سفر آماده کرد ... پس متوجه شد که مرگ اجتناب ناپذیر است.. پس راهِ عاشقان را دنبال کرد .. } 🌷 🌹یازهرا🌹 @MohammadHossein_Mohammadkhani
شب میلاد حضرت زینب علیه السلام بود،مادرش زنگ زد برای قرار خواستگاری.نمیدانم پافشاری هایش باد کله ام را خواباند یا تقدیرم؟ شاید هم دعاهایش.به دلم نشسته بود.با همان ریش بلند و تیپ ساده همیشگی‌اش آمد . از در حیاط که وارد خانه شد،با خاله ام از پنجره او را دیدیم .خاله ام خندید :«مرجان،این پسره چقدر شبیه شهداست!».با خنده گفتم :«خب شهدا یکی مثل خودشون رو فرستادن برام». خانواده اش نشستند پیش مادر و پدرم.خانواده ها با چشم و ابرو به هم اشاره کردند که«این دوتا برن توی اتاق ، حرفاشونو بزنن!».با آدمی که تا دیروز مثل کارد و پنیر بودیم ،حالا باید باهم می‌نشستیم درباره آیندمون حرف می‌زدیم.تا وارد شد ، نگاهی انداخت به سرتاپای اتاقم و گفت:«چقدر آیینه!از بس خودتونو رو می‌بینید این قدر اعتماد به نفستون رفته بالا دیگه!».از بس هول کرده بودم فقط با ناخن هایم بازی میکردم .مثل گوشی در حال ویبره ،میلرزیدم.خیلی خوشحال بود.به وسایل اتاقم نگاه میکرد. خوب شد عروسک های پشمالو و عکس هام رو جمع کرده بودم .فقط مونده بود قاب عکس چهار سالگی ام.اتاق را گز میکرد ، انگار روی مغزم رژه میرفت . جلوی همان قاب عکس ایستاد و خندید . چه در ذهنش بود نمیدانم!!! ادامه دارد...