ایتا - آبـےعزیزمن ؛

‹ روزی ،
خواهم آمد و پیامی خواهم آورد !
و در رگ ها ؛ نور خواهم ریخت .. ›

265 مشاهده15:58

- بیمار ِ اتاق ِ ۱۵ .
درحالی که اشک هایش میریختند قهقهه میزد .

322 مشاهده19:01

²⁰⁰ !

581 مشاهده19:02

_

272 مشاهده05:53

- می‌خواهم آب شوم در گستره افق ؛
آنجا که دریا به آخر می‌رسد .
و آسمان آغاز میشود !

190 مشاهده07:10

تار و پودم تو بگو با دل تنها چه کنم !

166 مشاهده13:23

اینکه من ِ بیخیال اینجوری ام حرف کمی نیست .

292 مشاهده13:36

204 مشاهده13:36

،

190 مشاهده20:51

و تو پناهی در هر پیشامد بد .

187 مشاهده21:33

یه کتاب بی پایان از وصف زیبایی چشمات .

1 مشاهده07:17

میخوام مثل ِ پیچک بپیچی به پام !

1 مشاهده08:50

مطالب بعدی