چه باید کرد با چشمت
که در تکرار این لذت ،
جدایی میشود افسوس و
ماندن میشود عادت !
آبـےعزیزمن ؛
غم گین خوش اومدی .
میبینی ؟
مرداب غمم گین شد ؟
پس آن ژاکت گرم که روی دوشت
انداختم تا گرمت کند را
کی تلافی کند ؟