چه باید کرد با چشمت
که در تکرار این لذت ،
جدایی میشود افسوس و
ماندن میشود عادت !
آبـےعزیزمن ؛
غم گین خوش اومدی .
میبینی ؟
مرداب غمم گین شد ؟
پس آن ژاکت گرم که روی دوشت
انداختم تا گرمت کند را
کی تلافی کند ؟
چه رازی عشق دارد با خودش ،
تا حرف قلبت را
نمیگویی پریشانی
و میگویی پشیمانی !
اشتباه میکردم . مرا نشناخته بود .
فقط برایش آشنا بودم !
- دیوانه وار اثر کریستین بوبن .