تنم بوی تُنگی رو میده که مال منه ،اما کنارم نیست.و من ماهی ای نیستم که تو هر تنگی زنده بمونم ،و تموم تلاشام بی نتیجه میشه وقتی بوی خونه ی اصلیم میپیچه زیر دماغم 💙!"
آبـےعزیزمن ؛
- بیمار اتاق ِ شماره ۵۳ . فریاد زد : من گم شدم ؛ یکی کمک کنه !
- بیمار اتاق ۶۹ .
با چشمان گشاد شده اش سکوت را میبلعید .