و من همانم
تنی مملو از زخمهای عمیقِ تاریک و غیرقابل احیا
اگرچه بسیار دردناک است، اما هنوز
استوار روی پاهای خود ایستاده و به خود تکیه میکنم
زیرا که گریختن در شأن ما نبود :]!
- فراز بهزادی
ماھِ من غصه چرا ؟
آسمان را بنگر که هنوز بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر به ما میخندد :)!💙
هربار
عکسی از تو را
در رودخانه غرق میکنم
کمی پایینتر جنازهی عکاسی را
از آب بیرون میکشند . . !'
پرنده را از مرگ نجات داد و در قفس انداخت
گفت : برایت زنده بودنی در حجم مرگ ساخته ام !
مرا بسوزانم !
که گریه بند آید .
و بعد غرقم کن کنارِ ماهی ها .
مرا بسوزانم
که هیچ کم نشود ؛
بگذار اضافه شود به جانِ ماهی ها .