یہاستادداشتیمحرفقشنگۍمیزد..
مۍگفتاگہبہنامحرمنگاھڪرد؎؛
بدونهمسرتمنگاھمیکنہ...
دنبالهرچۍباشۍمتقابلا
همسرتهمدنبالهمونہ
عیناًنہ؛ولۍدرباطنچرا..
مجردومتاهلهمندارھ..
بروببین
دوستدار؎همسرتچجور؎باشه..
خودتمهمونطورباش..!
-چوفاطمھخواهۍ؛علۍباش..!
#تلنگرانہ
قول بده
اگه خوندی
تو یکی از گروه ها
یا کانال ها که
هستی کپی کنی؟
اللهم!(:
عجل!(:
لولیک!(:
الفرج!(:
اگه پای قولت هستی
کپی کن تا همه برا ظهور
حضرت مهدی(ع)دعا کنن...🌱
#منتظرانه
#اَللّهُــمَّعَجـِــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
#تلنگرانه
اگـهتومسیـرتفحـشخـوردی
تیـکهشنیـدی
تیـرُ تـرکش خـوردی
بهجـایاینکـهمیـدونروخـالیکنـی
محـکموایسـاوکمنیـار
درسـتومنطقـیازعقـایدتدفـاعکن
خـاصیت بچـهحـزبالهـی بـودن
بهفحـشخـوردنشه
همیـنتیکـهشنیـدنا
نشـونمیـدهمسیـرتدرستـه!
پـس محـکم بـاش👊!
بین الحرمین یعنےچے!؟.
ب:باز
ی:یڪ
ن:نداے عظیم
ا:از
ل:لبیڪ یآ
ح:حسین ع
ر:رسید ولے
م:مهدے عج
ی:یاࢪ
ن:ندارد🙂💔🚶🏻♀
جمله:باز یک ندای عظیم از لبیک یا حسین(ع) رسید ولی مهدی(عج) یار ندارد💔😔
رمان #رز_سفید
توضیح رمان👇🏻
در مورد یه دختر ۱۷ساله به اسم«سما»هست که پدر،مادر و برادرش رو تو یه تصادف از دست میده و عموش اونو به فرزندی میگیره و از اونجایی که عموش،دختر نداره، سما صاحب سه تا داداش باحال میشه.
دو تا داداش بزرگتر ،(که همیشه آرزوش رو داشته) و یه داداش کوچکتر
یک پارت از رمان:
رفتم تا در رو برای داداش حسین باز کنم. زنعمو گفت برای باز کردن در از آیفون استفاده کنم اما میخاستم روز اولی که خونه عموم زندگی میکنم، خودم در رو باز کنم .
وقتی در رو باز کردم حسین اومد داخل و با تعجب نگام کرد. خندم رو قورت دادم و گفتم:تموم شدماااا
تعجب ش رو پشت صدای جدی اش قایم کرد و گفت:این چه سر و وضعیه؟
نگاهی به ظاهرم انداختم (یه شلوار سیاه کشی، پیراهن سیاه آستین کوتاه با عکس گل آفتابگردون،موهای بافته شده ی بُلَندی که تا زیر باسـ*ـنم بود)
ظاهرم مشکلی نداشت، پرسیدم:
-مگه سر و وضعم چه مشکلی داره؟
-دیگه اینجوری دم در نیا!
میدونستم که غیرتش گل کرده و خوش حال بودم اما بروز ندادم و الکی لجبازی کردم...
https://eitaa.com/A_colorful_world