ما مثل یک جفت کبوتر بودیم
از یکدیگر نمیتوانستیم جدا بشویم
دیگر روزگار است
آمد میان ما جدایی انداخت...
عاشقانههایامیرالمومنیندرفراقفاطمهاش
「🖤」
آرومم،تا میگه فاطمه جان همسر من :)!
غَسِّلها و کَفِّنها ثُمّ جَلَسَ وَحیداً یَبکیها بَعدها هَمْس في لَحَدِها «زهراء، اَنا عَلي.»
غسلش داد و کفنش کرد آنگاه نشست و تنها برایش گریست؛ بعد آرام درون کفن گفت:«زهرا، منم علی.»