eitaa logo
رصدنما
2.4هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
11.6هزار ویدیو
255 فایل
ˇ﷽ ما استراحت نخواهیم ڪرد این انقلاب و جامعہ آنقدر ڪار درش هست ڪه دیگر استراحت بـےاستراحت. بےآنڪه هیچ پست وسمت وحڪمے درڪار باشد. #شهید_بهشتے♥️🌱 #نَحنُ_جُنودُڪَ_بَقیَّةَ_الله³¹³ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
[• 💬 •] ‏‏از یک میلیون تومان وامی که قراراست برای کرونا به یارانه بگیران بدهند هم سود دریافت میکنند !!! زیبا نیست؟! 😂 حــقایق را اینجا و با ما ڪنید👇🏻 🌐| Eitaa.com/Rasad_Nama
[°• | طنزجبهه 😅•°] اسیر شده بودیم! قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن!📝 بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن😬✋ اون روزا چند تا کتاب برامون آورده📚 بودن که نهج البلاغه هم لابه لاشون بود! یه روز یکی از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت: من نمی تونم نامه بنویسم🙁 از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین علیه السلام رو نوشتم روی این کاغذ🗒✏️ می خوام بفرستمش برا بابام🧔🏻 نامه رو گرفتم و خوندم📖 از خنده روده بُر شدم! بنده خدا نامه ی امیرالمومنین علیه السلام به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود!😂💔 خنده های پشت سنگرے 😉👇 °•💣•° Eitaa.com/Rasad_Nama
[°• | طنزجبهه 😅•°] از بچه های خط نگهدار گردان صاحب الزمان (عج) بود. می گفتند یک شب به کمین رفته بود، صدای مشکوکی می شنود با عجله به سنگر فرماندهی می آید و می گوید بجنبید که عراقیها در حال پیشروی هستند.    از او می پرسند: تو چطور این حرف را می زنی، از کجا می دانی که عراقی اند، شاید با نیروهای خودی اشتباه گرفته باشی!    می گوید: نه بابا، با گوش های خودم شنیدم که عربی سرفه می کردند!😬😂😂 ا خنده های پشت سنگرے 😉👇 °•💣•° Eitaa.com/Rasad_Nama
[°• | طنزجبهه 😅•°] دوره آموزشی با هم بودیم، پسر با صفایی بود. بعد از سازماندهی، من به منطقه غرب اعزام شدم او به جنوب. وقتی از هم جدا می شدیم گفت: تورو خدا شهید شدی ما رو بی خبر نزاری! اطلاع بده باشم خودمو برای مراسم می رسونم. 😬 گفتم: شما هم همینطور!😏😂 خنده های پشت سنگرے 😉👇 °•💣•° Eitaa.com/Rasad_Nama
829.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
【• #خندیشه 😅 •】 +🌵 🎥 روز اول مدرسه بعد از قرنطینه😆😂 +🌵 #شاد_باشید😜 . . 😬 ) Eitaa.com/Rasad_Nama •🌀• ‌در دوران ڪرونایـے لبخند نشه فراموش😌☝️•
[°• | طنزجبهه 😅•°] یڪے از بچہ ها بود خیلے اهل معنویت و دعا بود😇 برای خودش یہ قبری ڪنده بود.. شب ها مےرفت تا صبح با خدا راز و نیاز مےڪرد🤲🏼 ما هم اهل شوخے بودیم...😅 یہ شب مهتابـے سہ، چهار نفر شدیم توی عقبہ.. گفتیم بریم یہ ڪمے باهاش شوخے ڪنیم🙄 خلاصہ قابلمہ ی گردان را برداشتیم با بچہ ها رفتیم سراغش..😜 پشت خاکریز قبرش نشستیم..😙 اون بنده ی خدا هم داشت با یہ شور و حال خاصے نافلہ ی شب مےخوند؛ دیگہ عجیب رفتہ بود تو حال🤣 ما بہ یڪے از دوستامون ڪہ تن صدای بالایـے داشت، گفتیم داخل قابلمہ برای این ڪہ صدا توش بپیچہ و بہ اصطلاح اڪو بشہ، بگو: اقراء..😐 یهو دیدیم بنده ی خدا تنش شروع ڪرد بہ لرزیدن و شور و حالش بیشتر شد😰 یعنے بہ شدت متحول شده بود و فڪر مےڪرد برایش آیہ نازل شده🤣 دوست ما برای بار دوم و سوم هم گفت: اقراء😐😝 بنده ی خدا با شور و حال و گریہ گفت: چے بخونم!؟🥺 رفیق ما هم با همون صدای بلند و گیرا گفت: بابا ڪرم بخون..😂 برگرفته از: کتاب رفاقت به سبک تانک خنده های پشت سنگرے 😉👇 °•💣•° Eitaa.com/Rasad_Nama
【• 😅 •】 +🌵 كنار يه آسانسور نوشته بود 💭 . . دفعات فشردن دكمه🖲 آسانسور تاثيرى در سرعت رسيدن آن ندارد😒 . . . . وجدانن تا حالا انقدر تو زندگيم تحت تاثير يه جمله قرار نگرفته بودم😐😂 +🌵 😜 . . 😬 ) Eitaa.com/Rasad_Nama •🌀• ‌در دوران ڪرونایـے لبخند نشه فراموش😌☝️•
[°• | طنزجبهه 😅•°] ‍ | امتحانات😂 بعد از داير شدن مجتمع هاي آموزشي رزمندگان در جبهه، اوقات فراغت از جنگ را به تحصيل مي پرداختيم. يكي از روزهاي تابستان براي گرفتن امتحان ما را زير سايه درختي جمع كردند. بعد از توزيع ورقه هاي امتحاني مشغول نوشتن شديم. خمپاره اندازهاي دشمن همزمان شروع كرده بودند. يك خمپاره در چند متريمان به زمين خورد، همه بدون توجه، سرگرم جواب دادن به سئوالات بودند. يك تركش افتاد روي ورقه دوست بغل دستيم و چون گرم بود قسمتي از آن را سوزاند. ☝️ورقه را گرفت بالا و به ممتحن گفت: [برگه من زخمي شده بايد تا فردا به او مرخصي بدهي😅] همه خنديدند و شيطنت دشمن را به چيزي نگرفتند.. 😂🙃 خنده های پشت سنگرے 😉👇 °•💣•° Eitaa.com/Rasad_Nama
【• 😅 •】 +🌵 رفتم داروخانه داروهامو گرفتم، فروشنده میگه : دویستی داری؟؟ منم دست کردم توجیبم یه چسب زخم دادم بهش . . . . . . . خیلی منتظر این لحظه بودم بالاخره انتقاممو گرفتم😂🤣 +🌵 😜 . . 😬 ) Eitaa.com/Rasad_Nama •🌀• ‌در دوران ڪرونایـے لبخند نشه فراموش😌☝️•
[°• | طنزجبهه 😅•°] سخن در باب فواید خوراکیها بود. از جمله خواص میوه ها. هر کس هر چه می دانست، کم و زیاد، درست و غلط مطرح می کرد. من هم که هیچ چیز بلد نبودم، برای اینکه کم نیاورده باشم گفتم: سیب🍎، سیب با آلبالو و گیلاس و هندوانه و چه می دانم زردآلو خیلی توفیر دارد. شنیده م هر کس صبح ناشتا یک سیب بخورد، ظهر بعد از غذا یکی و آخر شب قبل از خواب هم یکی، مکثی کردم و ادامه دادم: آنوقت ظرف کمتر از بیست و چهار ساعت سه تا سیب خورده است، تصورش را بکنید!😊😂 خنده های پشت سنگرے 😉👇 °•💣•° Eitaa.com/Rasad_Nama
【• 😅 •】 +🌵 شعر ⬅️OK➡️ خدایا وضعِ دنیا را ⬅️OK➡️ کن😊 دلِ ما نا ok ها را، ⬅️OK➡️ کن☹️ غم و اندوه، انصافاً زیاد است😔 بساطِ شادیِ ما را ⬅️OK➡️ کن😂 دراین دوران که بابا "نان" ندارد🙁 دل دارا و سارا را ⬅️OK➡️ کن😜 در آن عالم، بِرس اوّل به مجنون🤩 برایش، وصل لیلا را ⬅️OK➡️ کن👰🏻💕🤵🏻 برای تُرک شیرازیُّ حافظ😎 سمرقند و بخارا را ⬅️OK➡️ کن🤗 "پرایدم"، شصت جایش، ضربه خورده😭 اقلّاً یک "تویوتا" را ⬅️OK➡️ کن☺️ ندیدم خیری از دیروز و امروز😒 برایم خیر فردا را ⬅️OK➡️ کن😘 تمام چیزها هم گفتنی نیست😕 خودت بعضی قضایا را ⬅️OK➡️ کن🙄 گنهکارم، ولی توی بهشتت😉 برایم خواهشاً جا را ⬅️OK➡️ کن😅 😍😃 +🌵 😜 . . 😬 ) Eitaa.com/Rasad_Nama •🌀• ‌در دوران ڪرونایـے لبخند نشه فراموش😌☝️•
[°• | طنزجبهه 😅•°] جبهه جنوب امدادگر بودم، یک شب یکی از نیروهای بسیجی را که ترکش خورده بود به داخل آمبولانس می بردیم تا از آنجا به بیمارستان منتقل کنیم. زخمش را بسته بودم اما همچنان از بدنش خون می رفت. شبی بود که شام چلو مرغ داشتیم. با همان حال نزار در شرایطی که رنگ برویش نبود، سراغ سهم غذا و چلو مرغش را می گرفت، دلش پهلوی دیگ غذا بود، رویش نمی شد بگوید که اول شامم را بخورم بعد مرا ببرید!😂😅 خنده های پشت سنگرے 😉👇 °•💣•° Eitaa.com/Rasad_Nama