[°• #خندیشه | طنزجبهه😅 •°]
می گويند جواب های، هوی است و كلوخ انداز را پاداش سنگ!
وقتی مثل آدم احوالپرسی نكنی نبايد توقع داشته باشی ملاحظه ات را بكنند.
ـ چطوری يا نه؟ خوب بودی بدتر شدي؟😳
ـ الحمدلله. تو چطوری؟ سرت درد می كرد پايت خوب شد؟🤣🤣
#معبری_به_آسمان
#لبخندهای_پشت_خاکریز.
#لبخند_بزن_بسیجی
#غدیر
خنده های پشت سنگرے 😉👇
°•💣•° Eitaa.com/Rasad_Nama
[°• #خندیشه | طنزجبهه😅 •°]
پيرمردی بود از تك و تا افتاده اما در قبول مسئوليت به كم تر از حضور در خط مقدم و منطقۀ عملياتی رضایت نمی داد.
ـ تو بااين سن و سال می خواهی بيايی جلو كه چه بشود؟
ـ من ديگر آدم قبل نيستم بعد از اين مدت كه جبهه بوده ام ديگر مثل پسرهای چهارده ساله جوان شده ام!😅😅
#معبری_به_آسمان
#لبخندهای_پشت_خاکریز.
#لبخند_بزن_بسیجی
#غدیر
خنده های پشت سنگرے 😉👇
°•💣•° Eitaa.com/Rasad_Nama
[°• #خندیشه | طنزجبهه😅 •°]
از جمله بچه هایی بود که وقتی وضو می گرفت از شست پا تا فرق سرش را خیس آب می کرد.
ای کاش فقط خودش را خیس می کرد، تا چهار نفر این طرف و آن طرف خودش را هم بی نصیب نمی گذاشت.
صدای شالاپ شلوپ دست و رو شستنش را هم که دیگر نگو و نپرس.🤣 برای بچه های قدیمی این عادی شده بود ولی بچه هایی که سر زبان دارتر، وسواسی تر و ناآشنا بودند، می گفتند:
" وضو می گیری یا ما را غسل می دهی؟"😂😂
#معبری_به_آسمان
#لبخندهای_پشت_خاکریز.
#لبخند_بزن_بسیجی
#غدیر
خنده های پشت سنگرے 😉👇
°•💣•° Eitaa.com/Rasad_Nama
[°• #خندیشه | طنزجبهه😅 •°]
پسر فوقالعاده بامزه و دوست داشتنی بود .
بهش می گفتند « آدم آهنی » يك جای سالم در بدن نداشت .
يك آبكش به تمام معنا بود. آنقدر طی اين چند سال جنگ ، تير و تركش خورده بود كه كلكسيون تير و تركش شده بود. دست به هر كجای بدنش میگذاشتی جای زخم و جراحت كهنه و تازه بود.
اگر كسی نمیدانست و جای زخمش را محكم فشار ميداد و دردش میآمد، نمیگفت مثلاً (( آخ آخ آخ آخ آخ )) يا (( درد آمد فشار نده )) بلكه با يك ملاحت خاصي عملياتی را به زبان می آورد كه آن زخم و جراحت را آنجا داشت.
مثلاً كتف راستش را اگر كسي محكم میگرفت میگفت: « آخ بيتالمقدس » و اگر كمي پايينتر را دست میزد، میگفت: « آخ والفجر مقدماتي » و همينطور « آخ فتحالمبين » ، « آخ كربلاي پنج و... » تا آخر😅😅
بچهها هم عمداً اذيتش میكردند و صدايش را به اصطلاح در میآوردند تا شايد تقويم عملياتها را مرور كرده باشند.😂😂
#معبری_به_آسمان
#لبخندهای_پشت_خاکریز.
#لبخند_بزن_بسیجی
#غدیر
خنده های پشت سنگرے 😉👇
°•💣•° Eitaa.com/Rasad_Nama
【• #خندیشه 😅 •】
+🌵
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﮐﯿﺒﻮﺭﺩﻣﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ
ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺗﻤﯿﺰﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ
ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﯾﯿﻢ
ﺳﻪ ﺳﺎﻟﺸﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺍﺯﻡ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻪ :
ﺍﯾﻦﭼﯿﻪ ؟
ﻣﯽ ﮔﻢ : ﮐﯿﺒﻮﺭﺩﻩ😉
ﻣﯽ ﮔﻪ : ﻣﻦ ﻧﺒﺮﺩﻡ !
ﻣﯽ ﮔﻢ : ﮐﯿﺒﻮﺭﺩﻩ !😒
ﻣﯽ ﮔﻪ : ﻣﻦ ﻧﺒﺮﺩﻡ !!
ﻣﯽ ﮔﻢ : ، ، ﮐﯿﺒﻮﺭﺩ😶
ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﭘﺎ ﺷﺪ ﺭﻓﺖ ﭘﯿﺶ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺨﺪﺍ ﻣﻦ
ﻧﺒﺮﺩﻡ ...😖
.
ﯾﻌﻨﯽ ﮐﯿﺒﻮﺭﺩﻭ ﮐﻮﺑﻮﻧﺪﻡ ﺗﻮ دیوار !
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ : ﺻﺪﺍﯼ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ ؟
ﻣﯿﮕﻢ : ﮐﯿﺒﻮﺭﺩﻩ🤯
.
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﯿﮕﻪ : ﺑﺲ ﮐﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺶ
ﻧﻪ ﺍﻭﻥ ﺑﭽﻪ ﺑﺮﺩﻩ ، ﻧﻪ ﻣﻦ ، ﻧﻪ ﮐﺲ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ !
ﺧﻮﺩﺕ ﮔﻤﺶ ﮐﺮﺩﯼ ! ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦﺍﺗﺎﻗﻪ !
ﭘﺎﺷﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﮕﺮﺩ‼️‼️😐😐😂🤣
+🌵
#شاد_باشید😜
.
.
😬 ) Eitaa.com/Rasad_Nama
•🌀• در دوران ڪرونایـے
لبخند نشه فراموش😌☝️•
[°• #خندیشه | طنزجبهه😅 •°]
فاو بوديم !
گفتم : احمد گلوله خورد كنارت چی شد؟ گفت : يه لحظه فقط آتيش انفجارشو ديدم وبعد ديگه چيزی نفهميدم.
گفتم : خب!
گفت: نمیدونم چقدر گذشت كه آروم چشمامو باز كردم، چشمام تار تار میديد. فقط ديدم چند تا حوری دوروبرم قدم میزنند. يادم اومد كه جبهه بوده ام وحالا شهيد شده ام. خوشحال شدم میخواستم به حوریها بگم بياييد كنارم ! اما صٍدام در نمیاومد. تو دلم گفتم : خب الحمد الله كه ماهم شهيد شديم ويه دسته حوری نصيبمون شد. میخواستم چشمامو بيشتر باز كنم تا حوريا رو بهتر ببينم اما نمیشد. داشتم به شهيد شدنم فكر میكردم كه يكی از حوریها اومد بالا سرم .خوشحال شدم گفتم حالا دستشو میگيرم ومیگم حوری عزيزم! چرا يه خبری از ما نمي گيری؟! خدایی ناكرده ما هم شهيد شديم! بعد
گفتم: نه اول میپرسم : تو بهشت كه نبايد بدن آدم درد كنه وبسوزه پس چرا بدن من اين قدر درد میكنه؟! داشتم فكر میكردم كه يه دفعه چيز تيزی رو فرو كرد تو شكمم. صٍدام در اومد وجيغم همه جا رو پر كرد. چشمامو كاملاً باز كردم ديدم پرستاره .خنده ام گرفت .😊
گفت : چرا مي خندی؟ دوباره خنديدم و
گفتم: چيزی نيست وبعد كمی نگاش كردم وتو دلم
گفتم: خوبه اين حوری نيست با اين قيافش؟!😂😂
#معبری_به_آسمان
#لبخندهای_پشت_خاکریز.
#لبخند_بزن_بسیجی
خنده های پشت سنگرے 😉👇
°•💣•° Eitaa.com/Rasad_Nama
[°• #خندیشه | طنزجبهه😅 •°]
شلمچه بوديم!
قيصری گفت : همه جورش خوبه !
صالح گفت : نه اسير شدن بده!
هركس چيزي گفت تا رسيد به شيخ اكبر. دستاشو بالا برد وگفت :خدايا !همه اش خوبه ولی من نمیخوام توی توالت شهيد يا مجروح بشم!😱
نزديك اذان ظهر بود كه رفتيم برای تجديد وضو. دور تانكر آب ايستاده بوديم ،حرف میزديم ووضو میگرفتيم كه خمپاره ای پشت توالت منفجر شد وتوالتو ريخت رو هم.
هاج وواج، نگاه به گردو غبار انفجار میكرديم.كه صدای جيغ وداد كسی بلند شد.😳
دويديم طرف صدا. صدای شيخ اكبر بود. از زير گونيا وچوبای خراب شده توالت داد میزد ومیگفت : آهاي مُردم! بياييد كمك : نه!نه! نياييد كمك . من لُختم! خاك به سرم شد. همه جام پر از تركش شده. 😭
از خنده ريسه رفته بوديم وشيخ اكبر لُخت وزخمي رو از زير گونيا میكشيديم بيرون. 😆
كه داد زد: نامردا ! نگاه نكنيد ! مگه نمي دونيد من نامحرمم! خاك بر سرتان كنند!
هنوز حرفش تموم نشده بود كه ديگه نتونستيم ببريمش . شيخ اكبر ولو كرديم رو زمين وحالا نخند وکِی بخند.😅
ما میخنديديم وشيخ اكبر، دم از نامحرمی میزد. جيغ وداد میكرد كه امدادگر از راه رسيد ورفت طرفش.
شيخ اكبر گفت : نيا! كجا ميای؟!.
امدادگر گفت : چشماتو ببند تا خجالت نكشی ! وبعد نشست كنارش😂😂
#معبری_به_آسمان
#لبخندهای_پشت_خاکریز.
#لبخند_بزن_بسیجی
خنده های پشت سنگرے 😉👇
°•💣•° Eitaa.com/Rasad_Nama
[°• #خندیشه | طنزجبهه😅 •°]
گاهی پیش می آمد که دو نفر در حضور بچه ها باهم بلند صحبت می کردند و کارشان به اصطلاح به" یکی به دو" می کشید. معلوم بود سوء تفاهمی شده.
بچه ها به جای اینکه بنشینند و تماشا کنند یا حتی دو طرف را تحریک کنند هر کدام سعی می کردند به نحوی قضیه را فیصله بدهند،
مثلاً می گفتند :" مواظب باش نخندی."😊
به هین ترتیب می گفتند تا جایی که خود آنها هم به خودشان و به کار خودشان می خندیدند و شرمنده و متنبه به کنجی می نشستند.😅😅
#معبری_به_آسمان
#لبخندهای_پشت_خاکریز.
#لبخند_بزن_بسیجی
خنده های پشت سنگرے 😉👇
°•💣•° Eitaa.com/Rasad_Nama
[°• #خندیشه | طنزجبهه😅 •°]
غذا می خورد . جویده و نجویده لقمه اول را که می گذاشت سر دهانش لقمه دوم در دستش بود .
پشمک را به این سرعت نمی خوردند که او غذا می خورد . با هم رفیق بودیم ، گفتم :" اگر وقت کردی یک نفس بکش ، هواگیری کن دوباره شیرجه برو تا ما مطمئن بشویم که زنده ای و خفه نشده ای ." 😢
سری تکان داد و به بغل دستی اش اشاره کرد : " چه می گوید؟ " 🤨
اوهم با دست زد روی شانه اش که کارت را بکن ، چیز مهمی نیست ، بیخودی دلش شور می زند . 😂😂
#معبری_به_آسمان
#لبخندهای_پشت_خاکریز.
#لبخند_بزن_بسیجی
خنده های پشت سنگرے 😉👇
°•💣•° Eitaa.com/Rasad_Nama
[°• #خندیشه | طنزجبهه😅 •°]
یکی از رزمنده های تازه وارد از بچه های قدیمی پرسید :" این قضیه امداد های غیبی چیه؟با هر کس حرف می زنیم راجع به امدادهای غیبی می گوید. مدتهاست می خواستم این مسئله را بپرسم "
رزمده قدیمی گفت :" تا آنجا که من می دونم شبها کامیون نیرو می آورند و صبح غیبشان می زند .
جوان با تعجب گفت :" یعنی اینکه همه شهید و مجروح و اسیر می شوند. "😳 رزمنده پاسخ داد :" ای یک همچین چیزی."🤣🤣
#معبری_به_آسمان
#لبخندهای_پشت_خاکریز.
#لبخند_بزن_بسیجی
خنده های پشت سنگرے 😉👇
°•💣•° Eitaa.com/Rasad_Nama
【• #خندیشه 😅 •】
+🌵
فاصله گذاریهای اجتماعی قبل از تو فقط سوء تفاهم بود!😂
+🌵
#شاد_باشید😜
.
.
😬 ) Eitaa.com/Rasad_Nama
•🌀• در دوران ڪرونایـے
لبخند نشه فراموش😌☝️•
[°• #خندیشه | طنزجبهه😅 •°]
بعضی از مداح ها خیلی به صدای خودشان علاقه داشتند و وقتی شروع میکردند به دم گرفتن دیگر ول کن نبودند.
بچه ها هم که آماده شوخی و سربه سر گذاشتن بودند ، گاهی چراغ قوه شان را برمی داشتند و آن وقت می دیدی مداح زبان گرفته ، با مشت به جان اطرافیانش افتاده و دنبال چراغ قوه اش می گردد .
یا اینکه مفاتیح را از جلویش برداشته ،به جای آن قرآن یا نهج البلاغه می گذاشتند .
بنده خدا در پرتو نور ضعیف چراغ قوه چقدر این صفحه آن صفحه می کرد تا بفهمد که بله کتاب روبرویش اصلا مفاتیح نیست 😅
یا اینکه سیم بلند گو را قطع می کردند تا او ادب شود و اینقدر به حاشیه نپردازد.🤣
#معبری_به_آسمان
#لبخندهای_پشت_خاکریز.
#لبخند_بزن_بسیجی
خنده های پشت سنگرے 😉👇
°•💣•° Eitaa.com/Rasad_Nama