رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• #قصص_المبین💫 •]
(هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے)
#رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگلیســـسے )
#پـارت_یازدهم
⚡️| برای من ارثے به جا گذاشته اند.
گفتم اینک تصمیم گرفته بودم براے فراگیری قرآن و زبانهای ترکے و عربے به مرکز اسلام یعنی شهر استامبول سفر کنم، تا پس از اندوختن سرمایه دینی و معنوی، به کسب و کار مادی، با بکار انداختن سرمایه خویش، بپردازم.
⚡️| شیخ احـمـد به من تبریک گفت و بیاناتے کرد که عینا از روے یادداشت در اینجـا نقـل مےکنم:
1_ تومـسلمانے و مسلمانان با هم برادرند.۱
2_ تو مهمان شهر مائی و پیامبر(ص) فرموده: میهمانرا گرامے دارید.۲
3_تو طالب علمے و اسلان احترام طلاب را توصیه کرده است.
4_تو مےخواهی به کسب و کار حلال بپردازے، به مدلول حدیث" کاسب حبیب خداست". ۳
⚡️| از هـمـان لحـظه نخست، شخصیت والاے شیخ مرا مجذوب خود ساخت. در دل گفتم، ایکاش مسیحیت هم به این حقایق آشکار پی مےبرد.
⚡️| اما از سوی دیگر مےدیدم که شریعت اسلام، با آن سماجت و بلندنظرے و علو مقام، در معرض انحطاط و سقوط قرارگرفته، و به سبب فسـاد و عـدم لیاقت حکام مغرور و ستمگر، و تعصب عالمان دین و بی خبری ایشان از اوضاع جهان، برین روز سیاه افتاده است.
⚡️| به شیخ گفتم: " اگر اجازه دهید، مایلم زبان عربے و قرآن مجید را در محضرتان بیاموزم."
شیخ مرا مورد تشویق قرارداد و از پیشنهادم استقبال نمود، و سوره حـمـد را نخستین درس من قرار داد و بیابانے گرم، به تفسیر و تاویل و روشن ساختن معانے آیات آن پرداخت.
⚡️| براے من تلفظ بسیاری از واژه های عربے دشوار بود و گاهے ای دشواری به اوج خود مےرسید. او پیوستـہ تذکر می داد که مکالمه زبان عربے را مستقلا درس نمےدهد، و باید کلمات را حداقل ده بار تکرار کنم تا به خاطر بسپارم.
⚡️| ۱_انما المومنون اخوة ۲_ اکرموا الضیف
۳_ الکاسب حبیبالله
#ادامـہ_دارد…
الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇
°• 📖 •° @Rasad_Nama
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• #قصص_المبین💫 •]
(هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے)
#رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگلیســـسے )
#پـارت_دوازدهم
⚡️| شیخ قواعد ادغام و غیره را به من آموخت تا توانستم ظرف دو سال، تفسیر و تجوید قرآن را نزد او فراگیرم.
⚡️| ترتیب درس چنین بود که پیش از آغاز درس، وضو مےگرفت و دستور می داد که من نیز وضو بگیرم. آنگاه رو به قبله می نشستیم و درس آغاز مےشد.
⚡️| باید یادآور شوم که وضو در اسلام، مجموعهای از شستشوهای گوناگون است:
نخست شستشوی صورت،
و سپس به ترتیب،
دست راست از سر انگشتها تا آرنج،
و دست چپ
و مسح سر
و پشت گوشها
و گردن
و شستشوے پاها.
⚡️| هنگام وضو مستحب است که آب در دهان بگردانید و با بینے استنشاق کنند. پیش از آداب وضو، من از شستن دهان با مسواڪ های آنجـا که چـوب خشکـے بود و همه از پیر و جوان، در دهان مے گرداندند، سخت ناراحت بودم، و مےپنداشتم که این چوب خشک براے دهان و دندانها زیانبخش است.
⚡️| گاهے می دیدم که دهان را مجروح مےکرد و خون از لثه ها جارے می شد. اما مجبور بودم این کار را انجام دهم، زیرا مسواڪ قبل از وضو سنت موکدے بود که پشتوانهای از حدیث نبوے داشت، و فضیلت و ثواب بسیار بر آن ....
⚠️: نویسـنده ترتیب وضو را مطابق #اهلسنت نگاشته که با وضوے پیروان #تشیع تفاوت دارد(مترجم و همچنین رصد نوشت☺️)
#ادامـہ_دارد…
الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇
°• 📖 •° @Rasad_Nama
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• #قصص_المبین💫 •]
(هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے)
#رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگلیســـسے )
#پـارت_سیزدهم
⚡️| بترتیب بود.
در طی اقامتم در استانبول، شبها را در مسجدے می گذراندم و در عوض پولی به خادم آن که نامش مروان افندی بود می پرداختم.
اومردی عصبانی و بدخلق بود، و خود را هم نام یکی ازصحابه پیامبر"ص" می دانست و به این نام مبارڪ افتخار می کرد. یکبار به من گفت:" اگرخدا به تو فرزندی داد نامش را مروان بگذار زیرا او ار بزرگترین شخصیات مجاهد اسلام بوده است."
⚡️| شبها شام را در اتاق خادم می خوردم، و روزهای جمعه را نیز که عید مسلمانان و تعطیل بود با خادم میگذراندم. سایر ایام هفته را در دکان نجاری شاگردی می کردم و دستمزد ناچیزی می گرفتم. کارم نیمه وقت بود، چون باید بعد از ظهرها را در محضر شیخ میبودم. دستمزدم نصف مزد کارگران دیگر بود.
⚡️| نام نجار خالد بود و در موقعی که از کار برای نهار دست میکشیدیم، نجار مطالبی در فضائل "خالد بن ولید" فاتح اسلام میگفت و او را از اصحاب پیامبر"ص" می دانست که مخالفان اسلام را از پا درآورده، هرچندبا عمر میانه خوبی نداشته است.و احساس مےکرده که اگر عمر به خلافت رسد اورا عزل خواهد کرد، و همین هم شد.
⚡️| اما خالد نجار، مردی فاسدالاخلاق بود و بیجهت به من بیش از کارگران دیگر ابراز اعتماد وعلاقه میکرد و من علت آنرا نمیدانستم. شاید بهخاطر آنکه هرچه میگفت بی چون و چرا انجام میدادم، و با او نه در مسائل دینی ونه شغلی جروبحث نمےکردم.
⚡️| چندین بار وقتی مغازه خلوت میشد حس میکردم خالد به من سوءنظر دارد. شیخ احمد به من گفته که لواط در اسلام از معاصےکبیره است، با اینهمه خالد اصرار میورزید که با من اینکار را انجام دهد.
⚠️:مترجم و رصد نوشت: مروان حکم صحابی خوش نامے نبوده.
#ادامـہ_دارد…
الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇
°• 📖 •° @Rasad_Nama
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• #قصص_المبین💫 •]
(هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے)
#رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگلیســـسے )
#پـارت_چـهـاردهم
⚡️| او چندان پایبند دیانت نبود، و در باطن عقیده و ایمانی نداشت اما ظاهرا خود را پایبند دیانت جلوه میداد. روزهای جمعه به مسجد میرفت، ولی نماز خواندنش در روزهای دیگر هفته، مرا مسلم نبود. به هر صورت، پیشنهاد شرمآور اورا رد کردم.
⚡️| او پس از چندی با یکی از کارگران دیگر که جوان قشنگی از مردم سالونیک بود، و ضمنا خود را جهودی جدید الاسلام معرفی می کرد، آن کار را شنیع را انجام داد. ترتیب چنین بود که جوان را به انبار چوب پشت مغازه میبرد، هر دو میخواستند وانمود کنند که برای صورت برداری از چوبها به انبار سر میزنند ولی تقریبا آشکار بود برای چه منظوری رفته اند.
⚡️| من همه روزه در مغازه نجارے نهار میخوردم، و بعد برای نماز ظهر به مسجد میرفتم و تا نزدیک عصر در مسجد بودم. نماز عصر را میخواندم، سپس به منزل شیخ احمد میرفتم و نزد او دو ساعت قرآن یاد میگرفتم. علاوه بر قرآن، زبان ترکے و عربے را هم میآموختم.
⚡️| هرجمعه، مبلغی از دستمزد هفتگی خود را بابت زکوة به شیخ احمد میدادم و این زکوة در حقیقت، در حقیقت، نمودار ارادت و علاقهای بود که به شیخ داشتم. و نیز حق الزحمهی ناقابلی بود برای درس قرآن. براستی شیخ بهترین روش را در تعلیم قرآن داشت و علاوه بر آن اصول و مبادی احکام اسلامی را با زبان عربے و ترکے به من یاد میداد.
⚡️| وقتی شیخ احمد فهمید که من مجرد هستم، و هنوز ازدواج نکرده ام، به من پیشنهاد کرد که همسری برای خود اختیار کنم، و یکی از دختران اورا به همسری برگزینم. من از اینکار مودبانه عذر خواستم، و دلیل آنرا " عنین" بودن خود جلوه دادم : یعنی...
#ادامـہ_دارد…
الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇
°• 📖 •° @Rasad_Nama
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• #قصص_المبین💫 •]
(هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے)
#رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگلیســـسے )
#پـارت_پانزدهم
⚡️| بیماری ناتوانی جنسی. از پیش کشیدن این عذر چارهای نداشتم، زیرا شیخ مرتبا اصرار مےکرد، و نزدیک بود علافهارتباط ما قطع شود. شیخ احمد زناشوئی را سنت پیامبر میدانست، و به این حدیث استناد میجست: " هرکس از سنت من رویگرداند، از پیروان من نیست" .۱
⚡️| بنابراین چارهای نداشتم که ناتوانیجنسے را بهانه قرار دهم. دروغ مصلحت آمیزم شیه را قانع کرد، و دیگر از ازدواج سخنے نگفت، و دوستی و صمیمیت ما به حال اول بازگشت.
⚡️| پس از دوسال اقامت در استانبول و پیشرفت در آموزش قرآن و زبانهای ترکے و عربے، از یخ اجازه گرفتم که به شهر خود مراجعت کنم.
اما شیخ اجازه نمیداد، و میگفت چرامیخواهی به این زودی بروی؟ این شهر بزرگیاست، و آنچـہ میخواهی در اینجا موجود است.
⚡️| بنابر مشیت الهے استانبول، دین و دنیا را با هم دارد، شیخ در ادامـہ سخنان خود گفت : " حال کـہ پدرت و مادرت درگذشتهاند، و برادر و خواهری نداری، پس استانبول را برای اقامت همیشگی اختیار کن.
⚡️| به هرحال، شیخ به ماندنم در آنشهر اصرار میورزید و انس و علاقه ای زاید الوصف به من یافته بود، من هم به او دلبسته بودم، ولی وظیفه اینسبت بوطن خود انگلستان داشتم، برتر از هرچیز دیگر بود و مرا به بازگشت به لندن جبور میکرد.
⚡️|زیرا ناگزیر بودم گزارش دوساله ماموریت خود را به تفصیل، به وزارت مستعمرات بدهم دستورات جدیدی دریافت کنم .عادت بر این جاری بود که در مدت دوسال اقامتم در استانبول، هرماه گزارشی از حال و تحولات پایتخت عثمانیها به لندن بفرستم. دریکی از این گزارشها، موضوع پیشنهاد لواطی را که از سوی کارفرمایم شده بود گزارش دادم…
۱: #منرغبعنسنـتـےفلیسمنے
#ادامـہ_دارد…
الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇
°• 📖 •° @Rasad_Nama
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• #قصص_المبین💫 •]
(هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے)
#رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگلیســـسے )
#پـارت_شـانـزدهـم
⚡️| وزارت مستعمرات در پاسخ من دستور داد : اگر قبول آن پیشنهاد، رسیدن به هدف را آسانتر میسازد، مانعی ندارد.
⚡️| وقتی این جواب را خواندم زمین گرد سرم چرخید و فکر کردم چگونه روسای من شرم نمیکنند و به خاطر مصالح دولت انگلیس، مرا به این عمل شنیع تشویق میکنند. بهرحال چارهای نداشتم و باید جرعهای را که به لب نزدیک ساختهام تا پایان بنوشم.
⚡️| ناگزیر بروی خود نیاوردم و از بیمهری مقامات لندن لب به شکایت نگشودم. روز وداع با شیخ احمد، چشمهایش از اشک لبریز شد و مرا با این جملات بدرقه کرد
⚡️| : " خدا به همراهت فرزند! میدانم هنگامی که دوباره به اینجا برگردی، من زنده نخواهم بود، مرا بیادآور. ان شاءالله در حضور پیامبر(ص) در محشر با هم دیدار خواهیم کرد." براستی از دوری شیخ احمد تا مدتی سخت، ناراحت و دل آزرده بودم و اشکهایم بی اختیار فرو میریخت. اما چه می توان کرد؟ وظیفه بالاتر از عواطف شخصی است.
⚡️ | نه نفر همکاران دیگر من نیز به لندن فرا خوانده شده بودند. بدبختانه فقط پنج نفر به لندن بازگشتند. از4نفر دیگر، یکی مسلمان شده و در مصر مانده بود.
⚡️| این خبر را معاون وزارت مستعمرات با من در میان نهاد و خوشحال بود که شخص مذکور به روسیه بازگشته و در آنجا اقامت گزیده بود.
#ادامـہ_دارد…
الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇
°• 📖 •° @Rasad_Nama
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• #قصص_المبین💫 •]
(هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے)
#رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگلیســـسے )
#پـارت_هـفـدهـم
⚡️| جاسوس دیگری که اصلا روس بود، به روسیه بازگشته و در آنجـا اقامـت گزیده بود. معاون از این بابت، ناراحت بود زیرا، بیم داشت که جاسوس روسیالاصل، حال کـه به سرزمین مادری خود بازگشته است، چیزی از اسرار مستعمرات انگلیس را افشاء کند.
⚡️| معاون به این نتیجه رسیده بود که از ابتدا، برای روسها در وزارت مستعمرات انگلیس جاسوسی میکرده و پس از خاتمه ماموریتش به روسیه مراجعت کرده است. سومی در " عماره " نزدیک بغداد، به بیماری وبا درگذشته بود .
⚡️| وزارت مستعمرات خبر او را تا "صنعا"، پایتخت یمن، داشته و گزارشهای او در یکسال اخیر مرتبا از صنعاء میرسیده، ولی پس از آن قطع گردیده بود، و هرچه دولت و وزارت مستعمرات برای کسب اطلاع از زندگی او اقدام کردند، به جائی نرسید.
⚡️| وزارت مستعمرات کاملا از عواقب نامطلوب غیبت یک جاسوس زبردست خود با خبر بود.و با حساب دقیق، ارزش ماموریا هر یک را محاسبه میکرد، و براستی فقدان هریک از اینگونه ماموران برای دولت استعماری انگلیس، که در آستانه اجرای برنامههای سرکوبی و هرج و مرج و شورش در ممالک اسلامی بود، مخاطره آمیز مینمود.
⚡️| ما ملتی هستیم که با جمعیت کم مسئولیتهای مهمی بر عهده داریم و کمبود انسانهای کارآزموده، برای ما بسیار زیانبخش خواهد بود.
#ادامـہ_دارد…
الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇
°• 📖 •° @Rasad_Nama
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• #قصص_المبین💫 •]
(هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے)
#رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگلیســـسے )
#پـارت_هـجـدهـم
⚡️ | پس از آنکه معاون قسمتهای مهم گزارش اخیرم را بررسی کرد، مرا به کنفرانسی که برای شنیدن گزارشهای 6 نفر جـاسوس حاضر در لندن تشکیل شده بود، راهنمائی کرده و در آنجـا گروهی از صاحبمنصبان وزارت مستعمرات به ریاست شخص وزیر حضور داشتند.
⚡️| همکارانم هرکدام قسمتهای مهم گزارش ترکیه را به اطلاع حاضران رساندم. وزیر و معاونش و بعضی از حاضران، فعالیتهایم را مورد تشویق قرار دادند.
⚡️| با اینهمه، من در ارزیابی فعالیتهای جاسوسی در ممالک اسلامی، سومین نفر بودم، و دونفر از جاسوسان بهتر از من، فعالیت کرده بودند:
⚡️| آن دو نفر جورج بلکود و هنری فانس بودند، که به تربیت اول و دوم شدند.
باید اضافه کنم که من در آموختن زبانهای عربی و ترکی و تجوید قرآن و آداب و معاشرت اسلامی توفیق بسیار یافته بودم.
⚡️| اما در تهیه گزارش مشروح، از موارد ضعف دولت عثمانی، چندان موفق نبودم. پس از پایان کنفرانس که ۶ ساعت بطول انجامید، معاون مرا از این نقطه ضعفم با خبر ساخت. من گفتم:…
#ادامـہ_دارد…
الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇
°• 📖 •° @Rasad_Nama
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• #قصص_المبین💫 •]
(هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے)
#رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگلیســـسے )
#پـارت_نـوزدهــم
⚡️| من گفتم: " موضوع مهم برای من در این دوسال، یادگرفتن دو زبان، تفسیر قرآن و آشنائی با آداب دین اسلام بوده، و فرصت کافی برای پرداختن به امور دیگر نداشتهام.
⚡️| ان شاءالله در سفر آینده، اگر اعتماد خود را از من باز نگیرید، جبران خواهم کرد." معاون گفت :" بی شک تو در کار خود موفق بودهای، ولی انتظار ما اینست که در این راه از دیگران فعالتر بوده باشی." او افزود : موضوع مهم برای تو در ماموریت آینده دو نکته است:
⚡️| 1_ یافتن نقاط ضعف مسلمانان که مارا نفوذ به آنها و ایجاد تفرقه و اختلاف بین گروهها موفق کند زیرا عامل پیروزی ما بر دشمن شناخت این مسائل است.
2 _ پس از شناخت نقاط ضعف، اقدام به ایجاد تفرقه و اختلاف ضروری است. هرگاه در این کار مهم توانائی لازم از خود نشان دهی، باید مطمئن باشی که در شمار بهترین جاسوسان انگلیس، و شایسته نشان افتخار خواهی بود.
⚡️| شش ماه در لندن ماندم و با دختر عمهام " ماریشوی" که یک سال از من بزرگتر بود ازدواج کردم. در آن موقع، سن من بیست و دو سال بود و سن او بیست و سه سال.
⚡️| ماری دختری با هوش متوسط، بود، ولی زیبایی چشمگیری داشت. رفتار همسرم عادی و متعادل بود و من بهترین روزهای زندگی ام را با او گذراندم ، از همان آغاز زناشوئی همسرم باردار شد، و من با ناشکیبائی منتظر مهمان جدیدمان بودم.
⚡️| اما در این موقع، دستور قاطعی از وزارتخانه رسید که باید بدون فوت وقت و بی درنگ، به کشور عراق مسافرت کنم، کشوری که سالیان دراز، به استعمار خلافت عثمانی در آمده بود.
#ادامـہ_دارد…
الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇
°• 📖 •° @Rasad_Nama
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• #قصص_المبین💫 •]
(هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے)
#رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگلیســـسے )
#پـارت_بـیـسـتم
⚡️| از این ماموریت، من و همسرم که در انتظار نخستین فرزند خود بودیم، سخت دچار اندوه شدیم. اما علاقه به کشور و جاهطلبی و میل به رقابت با همکاران، موجب گردید که عواطف زناشوئی و علاقه به کودک، تحت الشاعاع انجام وظیفه قرار گیرد.
⚡️| از این رو در قبول ماموریت جدید تردید بخود راه ندادم، و التماس همسرم که میخواست انجام ماموریت را به روزهای پس از تولد کودکمان موکول کنم، بجائی نرسید.
⚡️| روزی که از او جدا میشدم، هردو بسیار گریستیم، او به سختی میگریست و میگفت : " نامه بنویس و رابطهات را با من قطع مکن، من نیز از آشیانهی طلائی کودکمان برایت خواهم نوشت." این کلمات دلم را درهم فشرد، برآن شدم تا سفرم را به تاخیر اندازم.
⚡️| ما بزودی عواطف خود را کنترل کردم، و پس از وداع با او، به وزارتخانه برای گرفتن دستورات تازه رفتم. پس از شش ماه مسافرت در دریاها، سرانجام وارد بصره شدم، ساکنان این شهر را بیشتر عشایر نواحی نزدیک تشکیل میدهند، و دو جناح مهم شیعه و سنی، ایرانی و عرب در اینجا با هم زندگی میکنند.
⚡️| تعداد قلیلی مسیحی نیز در بصره اقامت گزیده اند. در دوران زندگانی، این نخستین بار بود که من با پیروان تشیع و ایرانیها آشنا میشدم. بیمناسبت نیست که اشارهای هرچند کوتاه، به عقاید خاص شیعه و اهل سنت، به عمل آورم.
⚡️| شیعیان محبان علی بن ابیطالب"ع" داماد و پسرعموی پیامبرند، و اورا جانشین پیامبر "ص" میدانند، و بر این باورند که محمد"ص" به نص صریح، علی"ع" را به جانشینی برگزیده، او و یازده تن از فرزندان ذکورش یکی پس از دیگری امام و جانشین بر حق پیغمبرند.
#ادامـہ_دارد…
الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇
°• 📖 •° @Rasad_Nama
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• #قصص_المبین💫 •]
(هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے)
#رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگلیســـسے )
#پـارت_بـیـسـت_و_یـکم
⚡️| به پندار من، در مورد خلافت علی"ع"، و دو فرزندنش حسن "ع" و حسین"ع"، کاملا شیعه ذیحق است، زیرا بنابر مطالعاتی که دارم، شواهدو مدارکی، گواه این ادعاست. بی شک علی"ع" دارای صفاتی ممتاز بوده که میتوانسته فرماندهی نظامی و حکومت سیاسی اسلام را پس از محمد"ص" بر عهده کفایت گیرد.
⚡️| احتمالا موضوع امامت حسن"ع" و حسین "ع" با احادیثی که از پیامبر به دست ما رسیده، و اهل سنت هم انکار نکرده اند، مورد قبول فریقین۱ است. تردید من در جانشینی نه تن فرزندان حسین بن علی"ع" است که شیعه ایشانرا امام بر حق دانند۲.
⚡️| چگونه ممکن است پیامبر"ص" از امامت افرادی که هنوز متولد نشدهاند خبر داده باشد؟ هرگاه محمد"ص" پیامبر بر حق خدا باشد میتواند از غیب خبر دهد همانگونه که حضرت عیسی"ع" از آینده خبر داده، اما پیامبری محمد "ص" نزد مسیحیان مورد تردید است۳.
⚡️| مسلمین می گویند قرآن کریم بزرگترین دلیل بر نبوت خاتمالانبیاء است. اما من هرچه قرآن را خواندم دلیلی براین امرنیافتم۴. در اینکه قرآن کتاب بلند پایه ایست هیچ شکی ندارم، ومقام آنرا از تورات و انجیل رفیع تر میدانم. داستانهای کهن، احکام…
⚠️ #مترجم و همچنین #رصد نوشت:
و ۱. در باب امامت علی"ع" و حسنین و سایر ائمه و احادیثی که از پیامبر اکرم"ص" نقل شده رجوع فرمایید به کتاب توحید شیخ صدوق.
۲. شک نویسنده انگلیسی بیمورد است زیرا احادیث متعدد در اشاره به امامت اولاد حسین"ع" و اخبار به غیبت امام عصر"عج" در دست است رجوع فرمائید به توحید شیخ صدوق منتهی الامال قمی و غیره.
۳. اینگونه اظهار نظر از یک جاسوس انگلیس خلاف انتظار نیست مخصوصا که برای سرکوبی و نابودی مسلمین مامور شده باشد.
۴. چگونه کسیکه مدعی قرائت قرآن است به آیه شریفهای که حضرت عیسی"ع" بنی اسرائیل را به بعثت پیامبر اسلام"ص" نوید میدهد توجه نکرده است. " و مبشرا برسول یاتی من بعدی اسمه احمد." سوره صف آیه ۶.
#ادامـہ_دارد…
الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇
°• 📖 •° @Rasad_Nama
رصدنما
[• #قصص_المبین💫 •] (هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے) #رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگ
[• #قصص_المبین💫 •]
(هشتڪ رمانهاے امنیتےاطلاعاتے و سیاسے)
#رمـانخـاطـراتمـسـتـرهـمـفـر(جاسـوس انگلیســـسے )
#پـارت_بـیـسـت_و_دوم
⚡️| آداب و تعالیم اخلاقی و مطالب دیگر، به این کتاب مزیت و اعتبار ویژهای بخشیده، ولی آیا این ویژگی به تنهائی دلالت بر راستگوئی محمد"ص" تواند کرد؟۱ من در کار محمد"ص" حیرانم!
⚡️|چگونه مردی بیابانگرد که نوشتن و خواندن نمیداند، چنین کتاب رفیعی را به انسانیت عرضه میدارد. هیچکس تاکنون، با همه هوشمندی و استعداد کافی نتوانسته، کتابی این چنین به رشته تحریر درآورد. و چگونه ابن عرب بادیه، که خواندن و نوشتن نمیدانسته، چنین کتابی نوشته است؟
⚡️| مطلب دیگر، همانگونه که اشاره کردم، طرح این پرسش: آیا این کتاب میتواند دلیلی بر نبوت محمد "ص" گردد؟
من بسیار مطالعه کردم تا پاسخی برای این پرسش بیابم و از حقیقت آگاه شوم. وقتی در لندن موضوع را بایکی از کشیشها در میان گذاشتم، ولی جواب قانع کننده ای نشنیدم.
⚡️| آن کشیش از روی دشمنی و تعصب، پاسخهای بی دلیلی به من داد. چندین بار نیز با شیخ احمد در ترکیه گفتگو کردم، ولی جواب شایستهای نشنیدم. ناگفته نگذارم که طرح مسئله با شیخ احمد، به صراحت با کشیش لندن نبود، زیرا خطر آنرا داشت که مشتم باز شود و یا لااقل در حسننیت من نسبت به پیامبر اسلام تردید روا دارد.
⚡️| در هر صورت، من برای محمد"ص" ارزش و مقامی بلند پایه قائلم . بیشک، او در زمره ابرمردانی بوده است که مجاهدات و کوششهای آنان در…
⚠️ مترجم و رصد نوشت:
۱. علاوه براین در چهار آیه به صراحت اشاره به پیامبری حضرت محمد صلواتالله علیه و آله شده است از این قرار.
و ما محمد الارسول قد خلت من قبله الرسل. آل عمران آیه۱۴۴
۲. ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسولالله. احزاب آیه۴۰
۳. و آمنوا بما نزل علی محمد و هوالحق من ربهم. محمدآیه۲
۴. محمد رسول الله و الذین ممه اشداء علی الکفار رحماء بینهم. فتح ۲۹
#ادامـہ_دارد…
الآن وقتشه، شروع کن بخوندن👇
°• 📖 •° @Rasad_Nama