eitaa logo
راز زندگی
627 دنبال‌کننده
230 عکس
251 ویدیو
0 فایل
ما ابـــدیت در پیش داریـــم، ولی با یک دشمن قسم خورده مواجه هستیم، #ابلیس راه ارتباطی @agate313
مشاهده در ایتا
دانلود
13.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چجوری اسرائیل رو بزنیم که بره پِی کارش؟ (جرات پاسخ پیدا نکنه) 📍 پاسخ قرآن چیه؟ 🎙 حجت‌الاسلام محمد سعادتمند تا میتونید این صحبتها رو به مردم برسونید فرصت اقدام خیلی کم شده... ✾┄┅┅═❅❅💠@Raz_zendegiii
4.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا ایتالیا شهر رُم دانشگاه فلورانس، جلسه رونمایی از کتاب سلول شماره ۱۴ نوشته‌ی رهبر حکیم انقلاب هست که با حضور اساتید برجسته ادبیات برگزار شده جالبه بدونید این کتاب تا الان به ۱۷ زبان در ۲۴ کشور ترجمه و منتشر شده و بعضا تجدید چاپ هم شدن ✾┄┅┅═❅❅💠@Raz_zendegiii
🔅داستان درد مشترک 🌸داستان امروز ما ❄️میگفت : ۳۰ سال پیش خواستم برم شیراز. رفتم ترمینال و سوار اتوبوس شدم. صندلی جلوم زن و  شوهری بودند که یه بچه تُپل و شیرین ۳یا ۴ ساله  داشتند. اتوبوس راه افتاد. ۱۶ ساعت راه بود. طی راه ؛ بچه تپل و شیرین که صندلی جلو بود؛ هی به سمت من نگاه میکرد و میخندید. چندبار باهاش دالی بازی کردم و بچه کلی خندید... دست بچه یه کاکائو بود که نمیخوردش . تو دالی بازی؛ یهو یه گاز از کاکائو بچه زدم. بچه  کمی خندید... کمی بعد مادر بچه با خوشحالی به شوهرش گفت: ببین؛ بالاخره کاکائو را خورد. دیدم پدر و مادرش خوشحالند؛ گفتم بذار بیشتر خوشحال بشند. خلاصه ۳ تا کاکائو را کم کم از دست بچه؛ یواشکی گاز زدم و بچه هم میخندید. مدتی بعد خسته شدم. چشمم را بستم و به صندلی تکیه دادم، که یهو ای واییییی.. مُردم از دل پیچه.....دل و رودم اومد تو دهنم..سرگیجه داشتم.. داشتم میترکیدم. دویدم رفتم جلو و به راننده وضعیت اورژانسی خودم را گفتم. راننده با غرغر تو یه  کافه وایساد. عین سوپر من پریدم و رفتم دستشویی برگشتم واز راننده تشکر کردم و نشستم روی صندلی. اتوبوس راه افتاد. هنوز ۱۰ دقیقه نگذشته بود که درددل شروع شد. طوری شده بود که صندلی جلوی خودم را گاز میگرفتم. از درد میخواستم داد بزنم‌.چه دل پیچه وحشتناکی..تموم بدنم را میکشیدند.. مُردم خدا.... دویدم پیش راننده و با عز و التماس وضعیتم را گفتم. راننده اومد اعتراض کنه؛ حالت چهره مو دید، زد بغل جاده و گفت: بدو داداش پریدم بیرون و دقایقی بعد برگشتم به اتوبوس. تشکر کردم.. از درد داشتم میمردم. دهنم خشک بود و چشام سیاهی میرفت. رفتم روی صندلی نشستم. گفتم چرا اینجوری شدم. غذای فاسد که نخورده بودم. دیدم دست بچه باز کاکائو هست. از پدر بچه پرسیدم: بچتون کاکائو خیلی میخوره؟ پدرش گفت: نه ؛ کاکائو براش بده. اومدم بپرسم پس چرا کاکائو بهش میدی؟ که مادرش گفت: حقیقت بچمون یبوست داره. روی کاکائو ،ملین زدم تا شاید افاقه کنه؛ تا حالام دو یا ۳ تا هم خورده؛ ولی بی فایده بوده. من بدبخت خواستم ادامه بدم که یهو درد مجددا اومد. میخاستم داد بزنم و کف اتوبوس غلت بزنم. رفتم پیش راننده؛ راننده با خشونت گفت: خجالت بکش؛ وسط بیابونه؛ ماشین که شخصی نیست. برو بشین. مونده بودم بین درد و خجالت. یه فکری کردم. برگشتم پیش پدر و مادر بچه و گفتم: منم یبوست دارم. میشه به من هم کاکائو بدید؟ ۳ تا کاکائو ملین گرفتم و رفتم پیش راننده عصبی و با ترس و خنده گفتم: عزیز چرا داد میزنی؛ نوکرتم؛ فداتم؛ دنیا ارزش نداره؛ شما ناراحت نشو؛ جون همه ما دست شماست. معذرت میخام. بیا و دهنت را شیرین کن‌. راننده هم که سیبیل کلفت و لوطی بود؛ گفت : ایول؛  دمت گرم؛ بامرامی؛ آخر مردای عالمی! خلاصه؛ ۳ تا کاکائو را کردم تو دهنش و رفتم سر جام نشستم و از درد عین مار به خودم پیچیدم. ۱۰ دقیقه نشده بود که راننده صدام کرد و گفت: داداش ؛ جون  بچت چی به خورد من دادی؟؟ ترکیدم. داستان کاکائو و بچه را براش گفتم. راننده زد بغل جاده و گفت بریم پایین. خلاصه تا شیراز هر نیم ساعت میزد کنار و میگفت: بریم رفیق... . مسافرها هم  اعتراض که میکردند؛ راننده میگفت: پلیس راه گفته که یه گروه تروریست و نامرد؛  تو جاده میخ ریختند؛ تند تند باید لاستیکها را کنترل کنم که نریم ته دره... ملت هم ساکت بودند و دعا به جون راننده میکردند. 😌😂😂😂 🔅پ ن: * بدانید برای انجام هر کاری؛ مسئولش باید همدرد باشه؛ تا حس کنه طرف چی میکشه. مسئول باید مثل بسیاری از آحاد جامعه ماهی بیشتر از۱۰ الی۱۲ میلیون حقوق نداشته باشد. آن وقت با خانه مستاجری،هزینه های سرسام آور زندگی ... می فهمید درد  مشترک یعنی چی* *ای کاش از این  شکلاتها  داشتیم و به هر مسئولی ۳ تا فقط ۳ تا میدادیم تا بگه داداش وایسا باهم بریم* 😊😊 ✾┄┅┅═❅❅💠@Raz_zendegiii
چیزی ندارم بگم ...😞 صادق ✾┄┅┅═❅❅💠@Raz_zendegiii
امارات چشم به جزایر ما داره ولی پزشکیان جلوی بن‌ زاید دست به سینه میشه. ترکیه تو سوریه ما رو فریب میده و TRT فارسی رو برای آشوب ایران راه میندازه اما پزشکیان جلوی اردوغانم دست به سینه میشه. انگار لات‌بازی آقای رئیس‌جمهور فقط برا ما ایرانیاست، به خارجیا که میرسه کلا مودب میشه! ✾┄┅┅═❅❅💠@Raz_zendegiii
تقویم دروغ میگه؛ طولانی‌ترین شب سال وقتی بود که منتظر خبر پیدا شدن عزیزملت بودیم:) ✾┄┅┅═❅❅💠@Raz_zendegiii
بزرگی می گفت یک وقت جلوی شما یک سبد سیب می آورند ، شما اول برای کناریتان بر میدارید ، دوباره بعدی را به نفر بعدی میدهید دقت کنید !!! تا زمانی که برای دیگران بر میدارید سبد مقابل شما می ماند ولی حالا تصور کنید همان اول برای خود بردارید ، میزبان سبد را به طرف نفر بعد می برد. نعمتهای زندگی نیز اینطور است با بخشش ، سبد را مقابل خود نگه دارید ... زیستن با استانداردهای "انسانیت" بسیار زیبا خواهد بود . ✾┄┅┅═❅❅💠@Raz_zendegiii
🌿 اگر فکر میکنی توی تاریکی هستی به خدا توکل کن ! چون خودش گفته: اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْهَا وَمِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ(انعام۶۴) بگو: خداست که شما را از آن تاریکیها نجات می‌دهد و از هر اندوهی میرهاند، باز هم به او شرک می‌آورید. ✾┄┅┅═❅❅💠@Raz_zendegiii
🌤منتظر لحظه ظاهر شدنت هستيم و به شوق آن لحظه ی شیرین، خانه دل را هر روز آب و جارو ميكنيم ... وقتی که بیایید به انتظار هایی که کشیده ایم افتخار خواهیم کرد. ✾┄┅┅═❅❅💠@Raz_zendegiii
جاهلیت مدرن برخی نادان های مدعی فهم و شعور😊 ✾┄┅┅═❅❅💠@Raz_zendegiii