دو نظر متفاوت هم درمورد بیان
موضوعات روز (اجتماعی و سیاسی و...)
فرستادین که یکی میگفت کلاً از سیاست
گفته نشه؛ یکی میگفت اتفاقاً باید روشنگری بشه
چون افراد پر از شبهه بودن و بهترین موقعیت برای جا انداختن یه سری موضوعات بود!📝
نظر خودم اینه که اگه واقعاً یه شخص
کاربلد و باسواد این حوزه بیاد که منطقی
و بدون لاپوشونی حقایق رو بگه و به زور
نخواد همه رو انقلابیِ جانبرکف (!😅)
کنه، خوبه که قسمتی از برنامه به این
موارد اختصاص داده بشه.🤓
یعنی کل برنامه موضوعات سیاسی-اجتماعی نباشه،
کل برنامه هم فقهی و بیان احکام نباشه.
خلاصه فضا تکبعدی نباشه.
از بزرگترین رویاهای من
اینه که تو این فضاها، واسه
نوجوونها یه نفر باسواد، با فن
بیان قوی، باحال و شوخ بیارن که با
پروژکتور و کلیپ و... به صورت جذاب،
شبهاتشون رو درست و حسابی جواب بده؛
نه کسی که بره بالا منبر، یه سری حرف خستهکننده بزنه و بیاد پایین!
(یعنی میرسه اون روز که ببینیم سین
همهی برنامهها این مدلی شده؟🥲)
طبق آماری که از تلگرام و ایتامون گرفتیم،
یه تعدادی اعتکاف دانشآموزی میرن.
الآن روی صحبتم با این عزیزانه.🌷
تو اون جمع که میرین، لطفاً اگه
یه سری کلاً تو فضای مذهبی نیستن
(روزه نمیگیرن و قایمکی چیزی میخورن؛
نمازشون ایراد داره و بلد نیستن؛ شبها
نمیخوابن و پچپچ میکنن؛ یه سری احکام
رو رعایت نمیکنن یا...) جون من باهاشون
تند رفتار نکنین!
اخم نکنین؛ داد نزنین؛ چشم غره نرین و
بد نگاه نکنین! به جاش واسهشون با
لبخند و دوستانه توضیح بدین.
باور کنین وقتی دوستانه باهاشون راه
بیایین اونام اکثراً راه میان و رعایت میکنن...
نشه که دعوا شه بین مذهبی و غیر مذهبی!🥲❤️🩹
این فرصت غنیمته! نمیدونم چطور بگم... 😂😭
دیدم فضاشو...
یه ساله لحظهشماری میکنم که دوباره
برم تو اون فضا و اون لحظات عجیب...!
اصلاً همهچی اونقدر پرشور و هیجان،
دلی و پاکه که اصن الله الله!🔥
اما ضعفی که خودم دیدم و میشه که
خادمهایی که اینجا هستن (ذوقم برای
اینجا بودنتون: ♾) به مسئولهاشون
انتقال بدن:
از سخنرانی دعوت میشه که محتوا و نوع بیانش، واسه حوزویها و بزرگسالانه؛ نه نوجوونها!🥲
برای نوجوون باید (به قول خودمون) رنشایی حرف زد!😄
ساده، بدون استفاده از کلمات تخصصی سخت و...
اونم حرفهایی که نیاز واقعی نوجوون باشه. -مثل جواب شبهاتش- نه فقط احکام و چیزایی که نیاز روزش نیست!
نوجوون نباید پای صحبتهای سخنران خوابش ببره! =)
باید جذب بشه!💥
مثلاً "حجت الاسلام سید رضا موسوی والا" نمونهی خوبی از یه سخنران با زبان بدن، شوخی، ادبیات و محتوای نوجوونپسند هستن.
پس
سخنران خیلی مهمه!
من از ضعیف بودنشون
تو همچین فضای آمادهای،
واقعاً خیلی زیاد حرص میخورم.
لطفاً اگه معتکف یا خادم هستین به
مسئولینتون انتقال بدین که سخنران
خوبی دعـــوت کنن و اگه غیــر این بود،
حتماً مطالبه کنین و ساده از کنارش رد
نشین!
اگه هم سخنران خوب نمیشناسین،
پرسوجو و به بالادستیهاتون معرفی
کنین. چون شاید این سخنرانها بهنظر
کم باشن، اما هستن! بگردین، پیدا میشن.
نکتهی بعدی این که... دانشآموزهای
رنشا که توفیق دارید معتکف بشید!
اگه تـوانایی، فن بیان قوی، تمایل و
اطلاعات زیاد برای افزایش ارتباط و
همکلام شدن (یا پاسخ به شبهات)
غیرمذهبیها یا خنثیها رو دارید،
بهترین فرصت پیش روتونه!
شبههزدههای قوی هم اونجا پیدا میشن.
مثل کسی که یکی از خادما پارسال باهاش
مواجه شد: احتمالاً دانشآموز راهنمایی بود ولی یهودشناس! حسابی شبهههای
مختلف مطرح و دربارهشون
بحث میکرد.
البته کسایی که شبهات خیلی سادهای دارن
هم هستن که نرمی رفتار و همون اطلاعات
اولیهتون هم برای جوابشون کافیه!
آره خلاصه... جدا از معنویت و خلوت و...
این بستر واسه کار کردن ما و دیدن تحول
افراد خیلی مناسبه!🌻
جوری که هم من، هم دانشآموزهای
حتی اندکی دور از فضای مذهبیِ اعتکاف
پارسال که باهاشون گروه زدیم مشتاقیم
که دوباره اعتکاف برسه!
خلاصه که فضای اعتکاف دانشآموزی رو جایی که افرادش فقط از صبح تا شب دارن عبادت میکنن، تصور نکنین.
فضاش یه فضای فوقالعاده عجیبِ ترکیبی
و خفنیه که تا تجـربـهش نکنی، شیـــرینیشو
درک نمیکنی. :)
کسی که دغــدغــه، تــوان و تـمایـلِ کــار کـردن
داره و فقط دنبال یه فضــا و افــراد آمــــاده
میگرده، این سه روز براش عــالــیه!
خیلی خیلی خیلی عالی!
کاش، کاش، کاش، وسیع واسهش همفکری و کار میکردیم! کاش الکی ازش رد نمیشدیم!
مشخصه چقدر دارم حرص میخورم؟😂
آخرش کار خودمو کردم و رفتم مسجدی که
حدود ۲۰۰ نفر دانشآموز دختر اومده بودن. :')
راستش نمیدونم از کجای این سه روز بگم!
از جو بهشدت مستعد آماده و پاک بچهها
یا از همه مدل آدمی که اومده بودن...؟ قسمت جذابش اونجا بود که بخش قابل توجهی از نوجوونای زیر ۱۶ سال، کلاً تو این فضاها نبودن، یعنی وضو و نماز و تشهد و سلام بلد نبودن؛ معنی کلمه طلبه رو نمیدونستن؛ تو روابط دوستی دختر-پسری بودن؛ بدون روسری وارد مسجد شدن؛ برخی روزه نمیگرفتن و نماز نمیخوندن؛ اگه به نماز جماعت نمیرسیدن، میگفتن من تشهد رو قاطی میکنم و یا ازم میپرسیدن یا از روی گوشی میخوندن (کلا نماز خوندنشون خیلی باحال بود.(: )
درکل بیشترشون برای دور شدن از جو متشنج خانواده، یا یهجور اردو یا فرار از درس و مدرسه اومده بودن که با دوستاشون خوش بگذرونن. :)
ولی همینا، بهشدت آماده پذیرش معارف دینی بودن. بهشدت باطنشون پاک بود.
به دوستام میگفتم که من تو عمرم، یه جو
اینقدر آماده و پاک و پر جنب و جوش یه جا ندیده بودم. :)
با نصفشون رفیق شدم. شماره رد و بدل
کردیم و "داوشم زهرا" سیوم کردن. 😂
(تا این حد صمیمی شدیم و گفتیم و خندیدیم.)
وقتی میگفتم طلبهام، نمیدونستن یعنی چی... بهم میگفتن: «"طیبه" بودی؟» همینقدر دور از این فضا! =)))
تو جمعشون یه دختر با موهای هفت رنگ
بود که به میل خودش، رفت حجاب گرفت و چادر نماز سر کرد.
چقــدر مــاه شده بود و بهش میاومد!... :)🌙
یه عده مدام نماز و دعا میخوندن.
یه عده مدام از دوست مذکرشون میگفتن.
یه عده آهنگای BTS گوشمیدادن.
یه عده...
واقعا جَوی اینقدر متناقض اما صمیمی
و باطناً پاک ندیده بودم! :)
بعضیهاشون شبهه داشتن و از یکی از
خادمها (رفیقم) اثبات خدا رو خواستن.
اون هم بهشون گفته بود: «بیایین ببرمتون
پیش کسی که این موضوعات خــوراک خودشه.»
آوردشون پیشم.
۱۴-۱۵ ساله بودن و انگار دوبـاره خـودمـو
تو اون سن که شبههزدگیم کمکم شروع
شده بود میدیدم.
خیــلی خــوب تونستیم ارتباط برقــرار کنیم.
میگفتن: «چطور میتونی ذهنمون رو بخونی؟»
«دقیـــقااااً هـمـیــن سوال رو داشتم هـمـیـشـــه!»
و من هی پرتاب میشدم به ۱۶ سالگیم...
خلاصه که از اثبات خدا گفتیم تا اجنه و روابط دختر و پسر!
آخریه خیلی واسهشون جذاب بود و اینقدر حرف زدیم ازش که دیگه
اکیپی نصف شب میاومدن و میگفتن زهرا بیا حرف بزنیم.
از یهجایی به بعد اینقدر اکیپها زیاد شدن
که وقت کم میاومد و نمیدونستم پیش
کدوم برم!
هر کدوم از یه جا حرف داشتن.
یکی تصمیم گرفت چـــادری شه
و با دوست مذکـرش کـــات کنه؛
یکی حجـــاب؛ اونیکی شـــبهــات
اعــتقــــادی و... اصلـاً الله الله! :)
اینقدر از دوستی دختـر و پسـر حرف زدم که یکی
اومد گفت: «یعنی خودت تا حالا "رل" نداشتی؟»
مونــدم یه لحظه... خندهم گرفت و با خودم گفتم
من اینقدر از ضررهاش میگم و تو این رابطهها باشم؟ جواب دادم: «نه!» دلیل هم آوردم.
نگفتم چون اسلام و شرع حرام کرده!
چون تاثیری نداشت و متوجه نمیشدن.
گفتم نداشتم چون عقل و منطقم قبول
نمیکنن احساس و وقتم رو برای آدم موقتی
که معلوم نیست ته قصهم باهاش چی میشه
صرف کنم. و هزار چیز دیگه...
آخرش هم میگفتم عقلم میگه نه؛ اسلام هم
بهخاطر جلوگیری از آسیبهاش و مراقبت از روحم گفته حرامه که بازم به نفع خودمه.
خودشون هم که تو این روابط
بودن، تایید میکردن و تو فکر
میرفتن.
یکیشون پرسید: «یعنی طـــلبههـا
رل نمیزنن؟» جــواب دادم: «یـه
طـلبهی واقعـی نـــه بــابــا!» دوباره
پرسید: «یعنی با حــاجآقـاهـا هم
رل نمیزنن؟؟؟»😕
دیگه اینقدر خندیدم که یکی باید
میاومد و جمعم میکرد!😂
با خندهی زیاد گفتم: «نهبابا حاجآقا
یه راست میره ازدواج میکنه. تو
روابط بیسر و ته و پرضرر نمیره!»
(دیشب از بس خسته و کوفته بودم و از این روابط حرف زدم که خواب دیدم تو همون مسجد داریم عقد بچهها رو میگیریم!😂🔥
یعنی چهار صبح بلند شدم هی میخندیدم به خوابم.😂)
بعضیهاشونم با روایتگری از شهدا متحول
شدن و اونقدر گریه کردن که با خودم گفتم
یکیشون الان بیهوش میشه.
اونقدر حالش بد شده بود که گرفتمش تو بغلم و پابهپای هم گریه کردیم و مداحی گوش دادیم.
صبحشم یه شهید گمنام اوردن که دیگه
تیر آخر بود! :)💘
خلاصه که اینقدر همه با خادمها (که خودمونم
یه اکیپ بودیم) رفیق شده بودن که مدام ابراز
محبت میکردن و میگفتن خیلی خوش گذشت.
به یه اکیپ گفتم: «سال دیگه اعتکاف
میاین؟» گفتن: «اگه تو هم میای، آره
حتماً. پس لطفاً بیای ها!» هیچی دیگه...
قند تو دلم آب شد و بعد با
بغض خداحافظی کردیم. :)
وقتی مسجد خالی شد، عجیب دلم گرفت.
چون تکتکشون واقعاً آماده و پاک بودن...
واقعاً حیف بودن. خیلی خیلی خوب! :)
الآن هم داریم یه اردوی خفن به
شلمچه و راهیان نور براشون جور
میکنیم و خیــلـی خوشحالن. :)
آهان راستی! اونی که بعد صحبت
قرار شد کات کنه و چادری شه، هی
تو پیوی درد دل میکنه و توی بد وضعیتیه.
براش دعا کنیم؟
برای روحیهی قوی، استقامت و
پاکیش، ۳ تا صلوات بفرستیم لطفاً. :)🍃
اعتکاف دانشآموزی_۱۴۰۱💛
#بماند_به_یادگار
Ronesha | رُنِشا
خودشون هم که تو این روابط بودن، تایید میکردن و تو فکر میرفتن. یکیشون پرسید: «یعنی طـــلبههـا ر
تمام...
اما حالا یه چیزی بگم؟
اون دختری که پارسال برای استقامتش دعا میکردیم، الان یه چادری و شهداییِ سفت و سخت شده که بقیه رو راهنمایی میکنه. :)💕
Ronesha | رُنِشا
و شهیدی که نجاتش داد و الان باهاش انس گرفته، ایشون بود!
این اسکرین شات رو هم یکی از دوستان از یه کانال پربازدید برام فرستاد. (بماند که چقدر ناراحت شدم که ادمین گرامی نقد دقیقی برای مخاطب محترمشون ننوشتن!😕🤦♀)
من مینویسم و امیدوارم این متن به کسایی که چنین تفکری دارن (خصوصاً والدین عزیز) برسه!
به عنوان کسی که کلاً دور از این فضا و آرمانی به موضوع نگاه میکنه نمینویسم؛
بلکه به عنوان کسی مینویسم که تو بطن ماجرا بوده و خبر داره که فضای اعتکاف (یا به قولی اردوی سه روزهی دانشآموزی) چطوره.
میدونم چه حرفهایی رد و بدل میشه چون باهاشون صمیمی شدم و صحبت کردم؛ میدونم چه افرادی اونجا میان چون خودم دیدمشون؛ میدونم خیلیها نه خونواده و نه خودشون، مذهبی نیستن و این سه روزو فقط برای دوری از خانواده میان!
ولی یه سوال از اشخاصی که همچین تفکری دارن، دارم:
شما (فرد مذهبی) بچهتون رو مدرسه نمیفرستید؟ تو اجتماع حضور نداره؟ همیشه تو خونه و در حال مناجاته؟ کل ورودی ذهنش از شبکه قرآنه؟ با گوشی و فضای مجازی آشنایی نداره؟ دوست و رفیق تو فامیل چطور؟ خب بزرگوار اگه جوابتون به هر کدوم از اینا بله هست، باید این رو بدونید که متأسفانه فرزندتون تو این فضاها هم با خیلی از این آسیبهایی که نگرانشون هستید، خواسته یا ناخواسته روبهرو میشه! :)