اینجاست که علمای ما حداقل هفتهای یهبار قبرستون میرفتن و توصیه میکردن...
مثل آیتالله قاضی در نجف، تو دل شب، میرفتن قبرستون وادیالسلام و اینکارو توصیه میکردن و اصن الله الله از اون فضا!
Ronesha | رُنِشا
یه قبرستون کوچولو نزدیک مقبره دو شهید گمنام بود. شب بود و به این قسمت هم اومدیم تا به شهدای اینجا ه
میگما! نظرت چیه الان که این شخص، زیاد رفتنش از بین ماها نمیگذره و هنوز نیازمند کمکِ ماهاییه که وقتمون تموم نشده، بیایم و واسهی بهتر شدن اوضاعش، چند کلام نور بدرقهی راهش کنیم تا مسیرش روشنتر و آسونتر شه؟ (:
پس، یه فاتحه از طرف بروبچ رنشا، تقدیم این شخص گمنام کنیم.🍃
پ.ن: ولی حالشو خریدارم...
یهو از گوشهگوشهی ایران، بهش نور برسه و غافلگیر شه! (:
کمی برای شرحِ حالِ دل...
| https://daigo.ir/secret/26550851 |
اگه خوندی، نظرتو بهم میگی؟🌱
1.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گرچه اندازهی یک کوه، گنه سنگین است
آشتی با تو، همیشه مزهاش شیرین است❤️
مــــاه رمضـــــان مُبــــارک🌙✨
• @Ronesha_ir •
هدایت شده از از دیار باکریها
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ چرا روزه میگیری؟!
شهید بهشتی جواب میدهد...
🌐 @azdiarebakeriha
حین شستن ظرفها گفتم: «خب... الان چی بذارم؟ آها! برنامهی اون شب(۲۴اسفند) زندگی پس از زندگی خوبه!»✅
گوشی رو گذاشتم بالای جای مایع ظرفشویی.🧴
برنامه شروع شد...
تجربهگر با چند سوال و شبهه شروع کرد.
حقیقتاً باحال بود! :)
انگار کلاً زندگی ما با شبهه آمیخته شده؛ حتی زنگ تفریحهاش! 😅
به هرحال، متوجه شدم تجربهگر یه شکاکِ مسلمون بوده.
وقتی گفت: «با شک مسلمونی میکردم.» یاد زمان شبههزدگی خودم افتادم که با شک نمازمو میخوندم؛ با شک به قرآن نگاه میکردم؛ با شک، با شک و با شک... ولی بازم انجام میدادم و دنبال جواب شبهاتم بودم. :)❤️🩹
ادامه داد و رسید به قسمتی از تجربهش که تو اون عالم خواستن جواب یکی از شبهاتش رو بدن...
بردنش پیش ائمه؛ پیش همون نورهای عالم!... :)✨
یاد تجربهگر شنود افتادم که میگفت اون اوایل هروقت مردم ازم سوال و شبهه داشتن و من بلد نبودم، تو یه مکاشفه جوابشو بهم میدادن و من به مردم میگفتم.🥲
(مردم چجوری جواب میگیرن، ما چجور و با چه بدبختی!😐😂)
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی به امام صادق (سلام الله علیه) رسید و اومدن سمت راستش، ایشون به شخص تجربهگر( آقای حسین حاتمیان) گفتن که: «سلام حسین داننده!» و آقای حاتمیان با یه حالت تعجب میگن: من؟ حسین داننده؟ چرا داننده؟ مگه من کیام؟ و امام در جواب میگن: «تو تنهایی نشستی درباره ما تحقیق میکنی، همین که تحقیق میکنی، خوبه.» و رضایت داشتن.❤️🔥
همین یه جمله و رضایت دربرابر تلاشت در عین سختی، برای تموم دو دنیات بس نیست؟ به خدا هست!🌱
انگار حاضری بازم زیر شک و شبهات له شی، ولی خروجیش همون رضایت باشه. :)💓
وقتی بدونی تو همون حال بد و تنهاییت که کسیو نداری کمکت کنه و یه شبهه اذیتت میکنه و در به در دنبال جوابشی، به حالت آگاهن و آخرشو خوب برات میچینن و حتی اگه هنوز شک داشته باشی، از تلاشت راضین، دوست داری از شوق جون بدی که اینقدر حواسشون بهت هست.💫
خودشون میان و مطمئنت میکنن
تا دلت آروم بگیره و آروم آروم به یقین برسی و جایی که ببُری، خودشون مستقیماً وارد میدون میشن و جوابو بهت میدن!
الله اکبر از این رقت قلب و مهر و محبت این خاندان نسبت به ما...🥲💛
🔻وقتی امروز دوباره این دغدغه و اهمیتش مرور شد که چقدر مسلمون شکاک داریم که باید به دادشون برسیم، یاد زمان جنگ با بعثیها افتادم.
اون موقع تکتک بچهها با دست خالی، تو هر سن و با هر مهارتی پای کار بودن و برای این که بهشون کار بسپرن، سر و دست میشکوندن.🔥 چرا؟ چون عمیقاً درک کرده بودن که موقعیت اضطراریه و باید به جنگ کسی که به خونه هجوم آورده و میخواد غارتش کنه رفت.
دیگه «حال ندارم!»، «بلد نیستم!»، «حالا وقت هست»، «وظیفهی من نیست؛ افراد دیگهای باید انجامش بدن.» و... معنا نداشت!❌
تو اون شرایط با این بهونهها، به چشم خودت پرپر شدن عزیزات و هموطنات رو میدیدی...🥀