eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
31.5هزار عکس
9.3هزار ویدیو
222 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
2.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[🌙] دامن‌الوده‌و‌روی‌سیاه‌اوردم... بہ‌کسی‌مربوط‌نیست... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
6.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نه غزه نه لبنان ... از زبان شهید ردانی‌پور.. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. فیلم دیده نشده از عبادت فردی رهبری در مسجد مقدس جمکران ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
5.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استاد دانشگاه تو فرانسه عکس رهبری رو زده... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا چجوری اینهمه درد رو میبینم و هنوز زنده ام 😭😭😭 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کور می مانم ببر پیراهنش را ای نسیم من خودش را خواستم بینا شدن بی فایده است.... 🌷شهید مدافع حرم 🌷 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
1.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند آیه بخوانیم ثواب آن هدیه به روح مطهر شهدا ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
3.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️بازش کنید دیدن اش خیلی باارزشه روحش شاد🌺 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
لحظه به اسارت در آمدن ▪️شهید ماشاءالله پیل افکن، در ادامه عملیات چزابه شش شبانه روز در مقابل و پشت جبهه دشمن بدون وقفه برای نجات تیپ ۷۷خراسان از محاصره، با دشمنان جنگید و آنقدر از مهمات ذخیره و دپو شده دشمن استفاده کرد تا مهمات آن محدوده به پایان رسید، آنگاه با لب تشنه و بدن خسته و گرسنه، و چشم ترکش خورده ایی که ۶ شبانه روز نخوابیده، در محاصره دشمن قرار گرفت و تنهایی به اسارت دشمن در آمد. ▪️اين قهرمان نا شناخته به تنهایی دو شبانه‌روز گردان‌های زرهی و پیاده دشمن را زمین گیر کرد تا تیپ مشهد از محاصره، رهایی یابد. دشمنان شکست خورده، خشم خود را با شکنجه‌های متعدد، از جمله بریدن دو دست توان مندش از بازو، و بیرون آوردن دو چشم او، و شکستن دندان‌هایش، و پوست کندن سر و جمجمه‌اش و همچنین محاسن شریفش با پوست و گوشت صورتش، و با نشاندن صد‌ها گلوله در پیکر پاکش، اینگونه از او انتقام گرفتند. و چه عاشقانه به ديدار حق شتافت🕊 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❤️#عاشقانہ_دو_مدافع❤️ #قسمت_چهل_هشتم _چیزے و کہ میدیم باور نمیکردم اردلاݧ بود ریشاش بلند شده بود.
❤️ ❤️ _بعد از قضیہ ے امروز کہ ماماݧ فکر کرده بود اردلاݧ و دیده بحث شد... اردلاݧ تعجب زده نگاهمو میکردو سرشو میخاروند _بعد هم دستشو انداخت گرد ماما و گفت:ماماݧ جا ، مارو او جلو ملو ها کہ راه نمید کہ ، ما از پشت بچہ ها رو پشتیبانے میکنیم لبخند پررنگے رو لب ماما نشست و دست اردلاݧ و فشار داد یواشکے بہ دستش اشاره کردم و بلند گفتم:پشتیبانے دیگہ چشماش گرد شد ، طورے کہ کسے متوجہ نشہ ، دستش و گذاشت رو دماغش ،اخم کردو آروم گفت:هیس _بعد هم انگشت اشارشو بہ نشونہ ے تحدید واسم تکوݧ داد خندیدم و بحث و عوض کردم:خوب داداش سوغاتے چے آوردے❓ دوباره چشماشو گرد کرد رو بہ علے آروم گفت:بابا ایـ خانومتو جمع کـ ، امشب کار دستموݧ میده ها... _زدم بہ بازوشو گفتم چیہ دوماهہ رفتے عشق و حال و پشتیبانے وایـ داستانا یہ سوغاتے نیوردے❓ خندیدو گفت چرا آوردم بزار برم کولمو بیار داداش بشیـݧ مـݧ میارم رفتم داخل اتاقشو کولہ ے نظامیشو برداشتم خیلے سنگیـݧ بود از گوشہ یکے از جیب هاش یہ قسمت ازیہ پارچہ ے مشکے زده بود بیرو کولہ رو گذاشتم زمیـݧ گوشہ ے پارچہ رو گرفتم و کشیدم بیروݧ یہ پارچہ ے کلفت مشکے کہ یہ نوشتہ ے زرد روش بود _چشمامو ریز کردم و روشو خوندم "لبیک یا زینب" کہ روے ایـ نوشتہ ها لکه هاے قرمز رنگے بود پارچہ رو بہ دماغم نزدیک کردم و بو کردم متوجہ شدم اوݧ لکہ هاے خونہ لرزه اے بہ تنم افتاد و پارچہ از دستم افتاد احساس خاصے بهم دست داد نفسم تنگ شده بود _صداے قلبم و میشندیدم نمیفهمیدیم چرا اینطورے شدم چند دیقہ گذشت اردلاݧ اومد داخل اتاق کہ ببینہ چرا مـݧ دیر کردم رو زمیـݧ نشستہ بودم و بہ یہ گوشہ خیره شده بودم متوجہ ورود اردلاݧ نشدم و اردلاݧ دستش و گذاشت رو شونمو صدام کرد:اسماء❓❓❓ _بہ خودم اومدم و سرمو برگردوندم سمتش چرا نشستے❓مگہ قرار نبود کولہ رو بیارے❓ بلند شدم و دستپاچہ گفتم إ إ چرا الاݧ میارم کولہ رو برداشت و گفت: نمیخواد بیا بریم خودم میارم کولہ رو کہ برداشت اوݧ پارچہ از روش افتاد _یہ نگاه بہ مـݧ کرد یہ نگاه بہ اوݧ پارچہ اسماء باز دوباره فوضولے کردے❓ سرنو انداختم پاییـݧ و با صداے آرومے گفتم:ببخشید داداش ایـݧ چیہ❓ چپ چپ نگاهم کردو کوله پشتے و گذاشت زمیـݧ آهے کشیدو گفت: بازوبند رفیقمہ شهید شد سپرده بدم بہ خانومش _داداش وقتے گرفتم دستم یہ طورے شدم خوب حق دارے خوݧ شهید روشہ اونم چہ شهیدے هر چے بگم ازش کم گفتم _داداش میشہ بگے❓خیلے مشتاقم بدونم درموردش الا نمیشہ مامانینا منتظرݧ باید بریم ادامه دارد.... ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh