eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
31.2هزار عکس
9هزار ویدیو
220 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
⬛️امشب، شب امام موسی کاظم (ع) است امامی که به اسارت معروف است 🏴 ◼️ماهم سراغ داریم اسارت هایی که زیاد دور نیستند، مثل اسارت شهید سرلشکر حسین لشکری🌷 که اسارتش مدت ۶ هزار و ۴۱۰ روز در کنار ها بود. او در سال ۱۳۵۹📆 به اسارت نیروهای عراقی درآمد و تا سال ۱۳۷۷ در اسارت عراق ماند.   ◾️راه و رسم ما مثل امامان بود همین راه بود که نگذاشتند یک‌ وجب، تنها هم از خاک ما جدا شود❌ 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨گزیده‌ای از وصیت نامه شهید رحیم عزیزخانی: 🍃مادر آنچنان باش که فردای قیامت افتخار همنشینی با حضرت زهرا(س) را داشته باشی‌. 🍃شهید رحیم عزیز خانی بیستم فروردین ۱۳۴۸ در روستای ارکین از توابع شهرستان ابهر و در یک خانواده کشاورز مذهبی و ساده زیست متولد شد و دوران ابتدایی را در روستا به پایان رساند و دوران راهنمایی را بخاطر نبود مدرسه در روستا به ابهر رفت و درس را شروع کرد. 🍃هنوز مدرسه را تمام نکرده بود که جنگ شروع شد و او به همراه دوستش مهدی محمدی که دامادشان نیز محسوب می‌شد ترک تحصیل کردند و دفترچه آماده به خدمت گرفتند و راهی شدند. 🍃عشق و علاقه به جبهه و شهادت هر روز بیشتر از پیش او را تشنه خود می‌کرد. هر چه او را از رفتن منصرف می‌کردند نتیجه نمی‌داد و در نهایت با شوقی بسیار پس از دلاوری های زیاد در ششم تیر ماه سال ۶۷ در منطقه عملیاتی مهران به شهادت رسید. و دامادشان مهدی محمدی هم به دشمن بعثی درآمد و بعد از ۲۷ ماه به آغوش خانواده بازگشت. 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٧ خرداد ۱٣۵۰ 📅تاریخ شهادت : ۶ تیر ۱٣۶٧ 📅تاریخ انتشار :۵ تیر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : منطقه مهران 🥀مزار شهید : زنجان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
"میخواهم برایت از حسرت به زبان راندن کلمه ی بگویم " 🍃مگر نمیشنوی؟! صدای دخترکی که چندین سال است بابای خود را ندیده و در حسرت آغوش پدریش عکس مرحم دل مجروحش شده است. دختری که پدر است. دختری که به قول خودش از وقتی که پدر رفت او و خواهرش را به همراه برد😞 🍃دخترها خوب میدانند که دلتنگی برای پدر چگونه است. اما نه، با وجود همه ی دلتنگی ها، دختران چنین پدرانی وار زندگی میکنند و همچنان به وجود پدرشان افتخار میکنند🌹 🍃آرامش کنونی ما مدیون پدر دخترانی است که از خودشان گذشتند تا نگذارند دری آتش بگیرد و پهلوی بشکند و پدری شکافته شود و جگر برادری در تشت بریزد و سر برادر دیگر به روی نیزه رود و خواهری به در بیاید😭 🍃آری ، به همراه برادرش مجتبی را بر ماندن ترجیح دادند چرا که روح بلند و ملکوتیشان نتوانست در این دنیای خاکی بماند🕊 🍃 مصطفی و مجتبی، دو ستاره ی به نور حق پیوسته ی خانواده ی بختی بودند که در طول حیاتشان حسین وار زیستند این را میشود از سخنان به تصویر کشیده ی اطرافیان حس کرد. 🍃به قول " کسی میتواند در پای بمیرد که پیش از آن زند گی در پیش چشمهای وی باشد." 🍃شهدا این گونه بودند ... آیا ما نیز این گونه ایم؟😔 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز شهدای مدافع حرم و 📅تولد مجتبی : ۱۲ فروردین ۱۳۶۷ 📅 تولد مصطفی : ۵ مرداد ۱۳۶۱ 📅تاریخ شهادت : ۲۲ تیر ۱۳۹۴. تدمر سوریه 📅تاریخ انتشار : ۲۱ تیر ۱۴۰۰ 🥀مزار : بهشت رضا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃چه کرده ای؟ نه تنها آدم ها بلکه را به هم ریخته ای....چند روز است نیت می کنم چند خطی از تو بنویسم، دفتر روسیاه می شود و قلم لام تا کام حرفی برای نوشتن ندارد. حتی پای عقربه های ساعت هم برای رسیدن به چنین لحظه ای می لنگد. تو با رفتنت همه را خودشان کردی😔 🍃در نامت را جست و جو کردم، آن تصویر معروف دلم را به بازی گرفت. در کودکی مقاتل خواندی و در روزهای جوانی ارباب شدی. 🍃چشم های شجاعت در لحظه اسارت، فروغ چشم هایم را گرفت. آن بیابان و آن خیمه ها برایم عصر را تداعی می کند. نمی دانم خارمغیلان در آن بیابان بوده است یا نه اما خداراشکر که خانواده ات طعم اسارت را نچشیدند. 🍃از هر چه بگذرم لب های خشکیده ات ای است پر از درد، اشک، داغ😭 🍃نمی دانم چه گذشت بر تو از تا شهادت اما پیکر جراحت دیده و سر جداشده ات برایم و زینب مضطر را زنده کرد. 🍃چه شد این چنین شبیه ارباب شدی. چه شد که دل ها را زیر و رو کردی. چه کرده ای که هرگاه به تو می اندیشم مهمانم می شود و زانوهایم می لرزند🥺 🍃به قول خودت جامعه روز به روز سخت تر شود و روز به روز پیشرفت می کند و پاک بودن سخت است. تو برای رسیدن به چیزهای خوب تر از خوب هایت گذشتی. برای ما که بین بد و بدتر دست و پا می زنیم دعا کن. 🍃حافظ آیه های نور، تو را قسم به آن ، برای شفای دل های مرده ما اندکی یا من اسمه دوا بخوان. درد داریم و درمان گم کرده ایم😔 🍃راستی خادم المهدی. دعای فرج بخوان تا برسد فرشته نجات این روزهای . ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۱ تیر ۱۳۷۰ 📅تاریخ شهادت : ۱۸ مرداد ۱۳۹۶.منطقه التنف مرز بین سوریه وعراق 📅تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : نجف آباد اصفهان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
▪️حسین علی هایش را دانه به دانه به میدان فرستاد تا بدانند سرباز دین است نه بنده . اما حسین یک علی را باقی گذاشت تا همان دینی که برایش همه خون هایش را به قربانگاه کشاند و هدایت گر داشته باشد. ▪️از سوال کردند یابن رسول الله چرا اینقدر بی‌تابی می‌کنید مگر در خاندان شما وجود نداشته گفتند: چرا وجود داشته اما نه....😭 ▪️ خون دل‌هایی که علی پسر حسین خورد از جسارت و اسارت شعله‌ایی را فروزان کرده که تا و قیامت لا بارد ابدا... ▪️ خون دل‌ها خورد علی‌بن‌حسین تا ناله‌ی غریبش در تن و جان ما بنشیند و ما را در غم خود کند😞 ▪️ در امام غریبم همین بس در دعا می‌کرد تا بگوید آنچه امت رسول‌الله باید بداند، از خفقان همین را فهمیدم که عارفی باید در به مهر راز بگوید. 🕊شهادت تسلیت🖤 (به روایتی) ✍نویسنده: تاریخ انتشار : ۱۲ شهریور ۱۴۰۰ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍁‍ دلم تنگ، زبانم قفل و چشم هایم بارانی است. زندگی نامه اش روضه ای بود ، برای دل گمشده من و تاریخ تولدش، تلنگری برای من که روزهایم بی هدف، شب می شوند. 🍁هم نام الغربا است. شاید هم ضامن آهو، ضامن عاقبت بخیری اش شد. ورزشکار قهرمانی که غیرتش اجازه نداد، بماند و خبر تهدید حرم را بشنود. 🍁وقتی ۱۹ ساله بود، سربند یا بر پیشانی بست و به هیئت فاطمیون پیوست و راهی سوریه شد. حتی خبر پدر شدنش هم نتوانست، قدم هایش را برای رفتن به سست کند. 🍁نمی دانم از عمه سادات و بچه های حسین چقدر دلش به درد آمده بود که می گفت، دعا کنید اسیر نشوم. اما، خواب ارباب بی کفن، شد تسکین ساعات اسیری اش و با ذکر و یاعلی، سرش را از تن جدا کردند و باز هم ماجرای سری که در طبق گذاشتند. گویی هنوز هم شمشیر کینه علی، بر دست این اهالی کور دل است. 🍁ای خدا کند، فرزندت که بعد از شهادتت، چشم به دنیای بدون پدر گشود. اگر بهانه ات را گرفت؛ کسی عکس سر بریده شده ات را نشانش ندهد. 🍁راستی، چه به حال آمد وقتی فیلم ذبح کردنت را دید. همان مادری که داغ برادر شهیدش را هم بر دل شکسته اما با ایمانش دارد. 🍁گویی تاریخ از این داغ ها بسیار بر دل دارد. در هم، خواهری از روی تَل، شاهد لحظه ای بود که سر حسینش را از تن جدا کردند و مادری که در یا بُنَیَّ گفت.. 🍁ای شهید، تورا قسم به اسیران عصر عاشورا، سفارشمان را به مادر کن و پیش ارباب کمی دعایمان کن، دعا کن شویم، راه را گم کرده ایم... ✍نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۶ مهر ۱۳۷۱ 📅تاریخ شهادت : ۸ بهمن ۱۳۹۲ 📅تاریخ انتشار : ۲۸ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت رضا مشهد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃مدافعان حرم که راهشان است و در آن شکی نیست، اما حرفم با مردمی است که را ذکر لب کرده اند و خودشان تماشاچی میدان شده اند. 🍃خوابِ غفلت و منطقمان را بیخیال کرده است. برای حسین سینه می زنیم اما نمیدانم پاسخ به اینکه آیا حسین وار زندگی می کنیم یا نه چیست؟ 🍃شب اگر کربلا بودیم و در تاریکی شب، امام می فرمود هرکس میخواهد می تواند برگردد. نمیدانم چه می کردیم!! 🍃مدافعان حرم، یارانی هستند که به پای ماندند و حال برای دفاع از حرم خواهرش گویان راهی می شوند. محمود رادمهر از جمله محبّانی است که پرستوی دلش در هیئت حسین بال و پر گرفت. وقتی روضه و بازار را شنید، کوچ کرد سوی حرم و بال هایش را نذر دفاع از حرم بی بی کرد. 🍃 دلی که با ارباب خو بگیرد، نمی تواند را تنها بگذارد. از محمود فقط مژده شهادتش آمد و پناهگاهِ پیکرِشهدا، جسمش را در آغوش گرفت. خانطومان نمی توانست از محمود دل بکند که سالها پیکرش را میزبان بود. 🍃 بعد از ۵ سال به حرمت بیقراری های مادرش، برای چشم های منتظر همسرش و فرزندانش، برای هوشیاری دلهای به خواب رفته و به قول خودش برای برگشت. 🍃 با آمدنش، دل ها زیر و رو شد. بغض ها شکست و اشک ها، روح خسته از گناه را شست. توبه کردند و ها، تشنه تر شدند برای اما آن ها که خود را به خوابِ غفلت زده و قصد بیداری ندارند تیر طعنه هایشان بر قلب داغدار خانواده شهدا می نشیند. کاش اگر مرهم نیستیم، نمک روی زخم نباشیم. ✍️نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۳ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ 📅تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : مازندران، ساری، آرامگاه مجدالدین 🕊محل شهادت : خانطومان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃کم آورده‌ام برای نوشتن چون حس میکنم که قطره‌ام و باید توصیف دریا کنم. 🍃سال به سال و لحظه در لحظه دورتر می‌شویم از آنچه باید می‌بودیم از آنچه برای ما رسم کرده‌اید و ما در طول زندگی داریم خط خطی می‌کنیم و از رسم چیزی نمی‌دانیم. 🍃رسیده‌ایم به درس هفتم، درس و فرو بردن خشم درس و بندگی، درس و تاریکی، درس و غل و زنجیر، درس زندان‌بان و تازیانه و 15 سال سیاه‌چال😔 🍃امام گیر کرده‌ام میان باید‌هایی که نکرده‌ام میان رسم‌هایی که حل نکرده‌ام و فقط سر کلاس درس خواب بوده‌ام و ؛ عمر کلاس دارد تمام می‌شود و ترس مردود شدن دارم کمک کن تا بگذرم از این سیاه‌چال دنیا، از غل و زنجیر ، از زندان‌بانی چشم، از لرزیدن دست و دل😞 یاعزیزُ یا عزیزُ یا عزیز ✍🏻نویسنده: 🖤به مناسبت سالروز شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💞☘بِسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و 🇮🇶 💣قسمت شاید اگر میماند، برایش میگفتم تا این بار طوری عدنان را ادب ڪند ڪه دیگر مزاحم ناموسش نشود. اما رفت تا من در ترس تنھایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یڪ تنه تحمل ڪنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشی‌ها بود. با رفتن حیدر، دیگر جانی به تنم نمانده بود ونماز مغربم را با گریه‌ای ڪه دست از سر چشمانم برنمیداشت، به سختی خواندم. میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویه‌های مظلومانه زن عمو و دختر عموها میلرزید و ناگھان صدای عمو را شنیدم ڪه به عباس دستور داد : _برو زن و بچه‌ات رو بیار اینجا،از امشب همه باید ڪنار هم باشیم. و خبری ڪه دلم را خالی ڪرد: _فرمانداری اعلام ڪرده داعش داره میاد سمت آمرلی! مردان و به بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین ڪه قامتم شڪست و ڪنار دیوار روی زمین زانو زدم. دستم به دیوار مانده و تنم درگرمای شب آمرلی، از سرمای ترس میلرزید و صدای عباس را شنیدم ڪه به عمو میگفت : _وقتی موصل با اون عظمتش یه روزم نتونست مقاومت ڪنه، تڪلیف آمرلی معلومه! تازه اونا بودن ڪه به بیعتشون راضی شدن، اما دستشون به آمرلی برسه، همه رو قتل عام میڪنن! تا لحظاتی پیش، دلشوره زنده ماندن حیدر به دلم چنگ میزد و حالا دیگر نمیدانستم تا برگشتن حیدر، خودم زنده میمانم و اگر قرار بود زنده به دست داعش بیفتم، همان بهتر ڪه میمُردم! حیدر رفت تا فاطمه، به دست داعش نیفتد و فڪرش را هم نمیڪرد داعش به این سرعت به سمت آمرلی سرازیر شود و همسر و دو خواهر جوانش اسیر داعش شوند. اصلا با این ولعی ڪه دیو داعش عراق را میبلعید و جلو می‌آمد، حیدر زنده به تلعفر میرسید و حتی اگر فاطمه را نجات میداد، میتوانست زنده به آمرلی برگردد و تا آن لحظه، چه بر سر ما آمده بود؟ آوار وحشت طوری بر سرم خراب شد، ڪه ڪاسه صبرم شڪست و ضجه گریه‌هایم همه را به هم ریخت. درِ اتاق به ضرب باز شد، و اولین نفر عباس بود ڪه بدن لرزانم را در آغوش ڪشید، صورتم را نوازش میڪرد و با مهربانی همیشگی‌اش دلداری‌ام میداد : _نترس خواهرجون! موصل تا اینجا خیلی فاصله داره، هنوز به تڪریت و ڪرڪوڪ هم نرسیدن. ڪه زن عمو جلو آمد و با نگرانی به عباس توصیه ڪرد : _برو زودتر زن و بچه‌ات رو بیار اینجا! عباس سرم را بوسید و رفت و حالا نوبت زن عمو بود تا آرامم ڪند : _دخترم! این شهر صاحب داره! اینجا شهر امام حسنِ﴿؏﴾! و رشته سخن را به خوبی دست عمو داد ڪه او هم ڪنار جمع ما زنها نشست و دنبال حڪایت را گرفت : _ما تو این شهر مقام امام حسن ‌﴿؏﴾رو داریم؛ جایی ڪه حضرت ۱۴۰۰سال پیش توقف ڪردن و نماز خوندن! چشم‌هایش هنوز خیس بود و حالا از نور ایمان میدرخشید ڪه به نگاه نگران ما آرامش داد و زمزمه ڪرد : _فڪر میڪنید اون روز.... ادامه دارد.... 💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد ☘ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_محمود_رادمهر #شهید_مدافع_حرم🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃مدافعان حرم که راهشان است و در آن شکی نیست، اما حرفم با مردمی است که را ذکر لب کرده اند و خودشان تماشاچی میدان شده اند. 🍃خوابِ غفلت و منطقمان را بیخیال کرده است. برای حسین سینه می زنیم اما نمیدانم پاسخ به اینکه آیا حسین وار زندگی می کنیم یا نه چیست؟ 🍃شب اگر کربلا بودیم و در تاریکی شب، امام می فرمود هرکس میخواهد می تواند برگردد. نمیدانم چه می کردیم!! 🍃مدافعان حرم، یارانی هستند که به پای ماندند و حال برای دفاع از حرم خواهرش گویان راهی می شوند. محمود رادمهر از جمله محبّانی است که پرستوی دلش در هیئت حسین بال و پر گرفت. وقتی روضه و بازار را شنید، کوچ کرد سوی حرم و بال هایش را نذر دفاع از حرم بی بی کرد. 🍃 دلی که با ارباب خو بگیرد، نمی تواند را تنها بگذارد. از محمود فقط مژده شهادتش آمد و پناهگاهِ پیکرِشهدا، جسمش را در آغوش گرفت. خانطومان نمی توانست از محمود دل بکند که سالها پیکرش را میزبان بود. 🍃 بعد از ۵ سال به حرمت بیقراری های مادرش، برای چشم های منتظر همسرش و فرزندانش، برای هوشیاری دلهای به خواب رفته و به قول خودش برای برگشت. 🍃 با آمدنش، دل ها زیر و رو شد. بغض ها شکست و اشک ها، روح خسته از گناه را شست. توبه کردند و ها، تشنه تر شدند برای اما آن ها که خود را به خوابِ غفلت زده و قصد بیداری ندارند تیر طعنه هایشان بر قلب داغدار خانواده شهدا می نشیند. کاش اگر مرهم نیستیم، نمک روی زخم نباشیم. ✍️نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۳ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ 🥀مزار شهید : مازندران، ساری، آرامگاه مجدالدین 🕊محل شهادت: خانطومان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰 🔸مجروح😓 که شد، به دشمن در آمد و در آنجا به شهادت رسید. او را دفن کردند و شانزده سال بعد هنگام تبادل جنازه شهداء با اجساد عراقی، جنازه محمدرضا شفیعی و دیگر شهدای دفن شده را بیرون می‌آورند تا به گروه تفحص شهداء تحویل دهند. اما جنازه محمدرضا است، سالمِ سالم. 🔹صدام گفته بود این جنازه این طور نباید تحویل داده شود. او را سه ماه زیر آفتاب سوزان☀️ می‌گذارند، اما تفاوتی نمی‌کند. روی پیکرش می‌پاشند، ولی باز هم بی تأثیر است❌ 🔸مادر شهید می‌گوید: موقع دفن ، حاج حسین کاجی به من گفت: شما می‌دانید چرا بدن او سالم است⁉️گفتم: چرا؟ گفت: راز سالم ماندن ایشان چهار چیز است: هیچ وقت ایشان ترک نمی‌شد؛ دائماً با وضو بود، هیچ وقت زیارت عاشورایش📖 ترک نمی‌شد. مداومت بر داشت. 🔹هر وقت برای (ع) گریه می‌کرد، اشک‌هایش😭 را به بدنش می‌مالید. مادرش می‌گوید: به امام زمان (عج) ارادت خاصّی داشت و هر وقت به قم می‌آمد، رفتن به را ترک نمی‌کرد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
گرفتن در جرم سنگینی بود بچه‌ ها غذای ظهر را می‌ گرفتند و در یک پلاستیک می‌ ریختند چهار گوشه آن را جمع کرده و گره می‌ زدند سپس این غذا را در زیر پیراهن خود پنهان می‌کردند و می‌ خوردند اگر موقع تفتیش از کسی غذا می‌ گرفتند او را شکنجه می‌ دادند!! یادشهدا رو در فراموش نکنیم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh