🌷شهید نظرزاده 🌷
یکی از دوستان او خواب #حضرت_زهرا(سلام الله علیها) را دیده بود. حضرت به او گفته بودند: «مرحله اول عمل
7⃣6⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰همیشه به من میگفت که او را از زیر قرآن📖 رد کنم. تصمیم گرفتم تا برای #آخرین_بار او را از زیر قرآن رد کنم.
🔰وقتی #تربت امام حسین(علیه السلام) را در قبر گذاشتند و پرچم گنبد #حضرت را روی مصطفی انداختند، قرآنم📖 را درآوردم و به عموی مصطفی که داخل قبر بود دادم.
🔰گفتم که این قرآن را روی صورت #مصطفی بگذارند و بردارند. به محض اینکه قرآن را روی صورت مصطفی گذاشتند، شاید به اندازه دو یا سه دقیقه⏰ نشده بود که #دهان و چشم😌 مصطفی بسته شد.
🔰همانجا گفتم: «میخواستی در #آخرین لحظه،♨️ "عند ربهم یرزقون" بودنت را نشانم دهی و بگویی که #شهدا_زنده_هستند؟
🔰همه اینها را میدانم. #من_با_تو زندگی میکنم مصطفی😍».
راوی:همسر شهید
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
وداع آخر شهید رضا حاجی زاده با خانواده😭 🔹قابل توجه اونایی که میگن ما واسه پول میریم.. 🔻قیمت این لحظ
خیلی بهش حساس بودم.
دوست داشتم فقط برای من باشد.
#آخرین دفعه هم بهش گفتم: میخواهی بروی اجازه میدهم ولی باید یک #قول بدی☝️.
پرسید: چه قولی⁉️
گفتم: عروس اول و آخرت #من باشم.
خندید گفت: باشه.
#شهید_رضا_حاجی_زاده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
بعد از شهادت تکفیری ها روی بدن و سینه شهید #نفت ریختند و #آتش زدند، اما فقط لباس های شهید سوخت و بدن
2⃣4⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰پنج صبح بود ! روز 5 بهمن 96 ...
خبر رسید ،دشمن از #بادیه به یکی از پایگاه ها حمله کرده،سریع آماده شدیم، با #آقامصطفی (فرمانده) رفتیـم خط
🔰بچه های #فاطمیون محاصره شده بودن و جاده مسدود⛔️ شده بود !
با یک تانک و یک پی ام پی و دو تا بیست و سه رفتیم تا محاصره رو بشکنیم و جاده رو باز کنیم
🔰قرار بود #عماد به ما ملحق بشه ⚡️اما متوجه ما نشد و از موقعیت ِما عبور کرد وبه کمین #دشمن خورد.زخمی شده بود
🔰صداش توی شبکه پیچید📣 ؛
(( دشمن به پنجاه متری من رسیده، سلام منو به #رهبرم برسونید.سلام منو به #حاج_قاسم برسونید.لبیک یا حسین ... لبیک یا زینب ...)) صدای بی سیم📞 قطع شد🔇 ...
🔰و این #آخرین صــــدای ماندگار ِ عماد بود که میشنیدم🎧.و آروم زیر لب گفتم :
تو هم سلام ما رو به #ارباب برسون. سلام ما رو به #بی_بی برسون😢
🔰عماد جان !به برکتِ #خون_تو ،
محاصـــره ی بچه های #فاطمیون رو شکستیم و جاده باز شد ...
لبیک یا حسین...لبیک یا زینب ... ✌
راوی: #ابویحیی
همرزم شهید
#شهید_غلامرضا_لنگری_زاده 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مردی بزرگ که رفتار ...کردار ... و منش او نشان گر این بود که این فرد زمینی نبود و به #آسمانها تعلق
8⃣4⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔹سردار #همدانی نمونه واقعی یک انسان کامل به شمار میرفت 👌و چه با دشمنانش و دوستانش #بزرگمنشانه برخورد میکرد و اگر کسی اشتباه و خطایی میکرد سردار همدانی به راحتی از آن چشم میپوشید🗯.
🔸نگاه #پدرم به دنیا نگاهی نبود که درگیر دنیا باشد🚫 و چیزی را برای خود نخواست و معتقد بود دنیــ🌍ـا محل گذر و عبور است و در زندگی و رفتار خود این مسئله را همیشه #رعایت میکرد.
🔹مدتی قبل از #رفتنشان با پدرم دیدار داشتم و ایشان به خانواده گفتند که شاید این #آخرین ماموریتم باشد😔.
🔸مادرم هم به ایشان گفت من به شرطی با این ماموریت موافقم که اگر #شهید شدی من را نیز #شفاعت کنی🙏.
🔹پدرم در آخرین دیدار خود حتی #تاکید کردند اگر من شهید شدم🌷 من را #همدان به خاک بسپارید و ما نیز با دلخوری به وی میگفتیم سردار نزد ما حرفی از رفتن نزن❌.
#شهید_حاج_حسین_همدانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در طول زندگی یکی از #مهمترین آرزوهای ایشان #شهادت بود و همیشه در دعاهایش از خدا شهادت🌷 را طلب میکر
4⃣5⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰محرم عاشقـ💞 مجالس مذهبی بود. دهه اول #محرم هر شب در هیئت🏴 بودند حتی یک هیئت به نام #فاطمیون به نام خودش ثبت کرده بود. و پنجشنبه ها هر هفته در #هیئت خودشان مراسم داشتند.
🔰سالی چند بار مشهد را حتماً می رفتیم. از وقتی که وارد #مشهدالرضا میشدیم تا برگردیم گریه می کردند 😭و سلام با آقا می دادند. در محرم عشق و علاقه به #رهبری موج میزد و پیرو رهبری بود. همه صحبتهای ایشان را دنبال میکردند.
🔰حتی یکی از اهدافش🎯 برای دفاع از حرمین صحبتهای #حضرت_آقا بود. به نظر من که این عشق و علاقه دو طرفه بوده💕 و این برداشت را از این جمله رهبر معظم انقلاب دارم، که فرمودند شهدای #مدافع_حرم هم ✓مجاهد هستند و هم ✓مهاجر
🔰و این #ارجحیت را به شهدای حرمین دادند که نشان از عشق دو طرفه #رهبر_انقلاب به شهدا🌷 و شهدا به رهبر معظم انقلاب است👌. وقتی حضرت آقا جملهای میگفتند برای محرم #هدف بود و حجت را تمام میکرد⛔️. چه در عرصه داخلی و چه در عرصههای خارجی.
🔰یکی از #بهترین و شیرینترین لحظات طول عمر محرم این لحظاتی بود که می گفت: در یکی از ملاقاتهایی که با #حضرت_آقا داشتم و در صفهای جلو بودم من به ایشان احترام گذاشتم و ایشان برای من دست تکان دادند😍. همیشه این لحظات تا #آخرین روزهای زندگی جلوی چشمشان بود.
🔰عاشق قرآن خواندن 🎤بود همه کارهایش را با قرآن📖 خواندن شروع میکرد. #فاطمه که به دنیا آمد نوار قران را بلای سرش روشن میکرد و میگفت: دوست دارم #دخترم وقتی بزرگ شد قرآن را هم خوب بخواند و هم خوب یاد بگیرد و به خوبی هم #در_زندگی اش به کار ببندد👌.
#شهید_محـرم_ترک
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
0⃣2⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 #پدر_شهید بابک نوری هریس نقل میکند : 🔹"نه اینکه #بابک پسرم باشد و این را
از وقتی عکس هایش یکی یکی در فضای مجازی📱 منتشر شدند و روی قضاوت خیلی ها خط کشیدند📵،
قضاوتی که معیار و اندازه اش #چشم آدم ها بود,خط کشی که نمی توانست عکس #آخرین سلفی بابک در #سوریه را کنار عکس های قبل از اعزامش بگذارد و بپذیرد که قهرمان هر دو عکس یک نفر☝️ است.
#شهید_بابک_نوری_هریس
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
من اصلا فکرش را هم نمیکردم. ولی #پدرش چرا. میگوید: "وقتی علی داشت میرفت احساس کردم که #شهید میشو
آخرین تماس☎️ ایشان 22 دی ماه بود کلی در مورد #امیرحسین صحبت کردیم به شوخی می گفت این بار بیام بریم خواستگاری 😅این #آخرین تماس علی بود.
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#شهید_مفقودالاثر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آقای خلیلی به مناسبت هفته دفاع مقدس،حاج حسین #یکتا رادعوت کردموسسه حاج حسین درباره⇜(انقطاع الی الله)
5⃣2⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
📚برشی از کتاب #سربلند
شرح زندگی #شهید_محسن_حججی
📝شبی که #محسن میخواست برود از چهره اش فهمیدم که دیگر برگشتنی نیست🚫. من این چهره ها را توی جبهه #شبهای_عملیات زیاد دیده بودم.
📝قیافه هایی که می دانستی #آخرین بار است نگاهشان میکنی. خداحافظی👋 آخر محسن هم آب پاکی را روی دست ما ریخت. زیاد بغلش نکردم. وقتی #پایم را بوسید سریع جدایش کردم.
فاصله را حفظ کردم.
📝همه برای بدرقه اش رفتند ترمینال🚎؛ ولی من نرفتم❌. وقتی زنگ میزد📞 باهاش حرف نمیزدم. وقتی هم #اسیر شد دعانکردم که برگردد.
📝توی باجه #بانک بودم که پدرخانمش زنگ زد گفتم توی بانکم. طاقت نیاورد. آمد پیشم👥 و گفت:این بچه رو گرفتن
از #سپاه آمدند خانهمان. گفتند:چون عکسش📸 رو پخش کردهن احتمال #مبادله هست. گفتم:خودتون رو خرج نکنید. ما راضی نیستیم🚫.
📝می دانستم محسن آمدنی نیست. #سرباز نبود که بالاجبار ببرندش. کسی که دنیـ🌍ـا را دوست ندارد نمیتوانی به زور نگهش داری. دعاکردم #شهید شود.
📝مادر و خواهرهایش بیقراری میکردند. همان شب🌖 خبر #شهادتش آمد. وقتی گفتند پیکرش قرار است بیاید رفتیم #تهران. من و خانم و پدرخانمش. #پنجشنبه بود.
📝منتظر بودیم. گفتند که امروز نمی آید. امشب توی #سوریه برایش مراسم میگیرند. گفتم:اگه میشه #ما رو ببرید سوریه حتی اگه شده با هواپیمای باربری✈️.قبول کردند.وقتی رفتیم خبری ازش نبود🚫. فهمیدیم برای اینکه دل ما نشکند💔 اینطور گفتهاند.
📝گفتند باید آزمایش #دیانای انجام بدهیم. شاید تکههایی که به ما تحویل دادهاند مال یک بدن نباشد و #دروغ گفته باشند.بعد از آن هم چندبار شایعه شد که آورندش؛ ولی حاج قاسم #سلیمانی گفته بود به کسی اعتماد نکنید 📛تا خودم زنگ بزنم📞.
📝حاجقاسم زنگ زد و گفت:وقت آمدنه. چی صلاح میدونید❓گفتم:اگه میشه ببریمش #مشهد برای طواف. چون اذن شهادتش🌷 رو از #امامرضا گرفته.
📝مشهد که رفتیم قضیه لو رفت و مراسم باشکوهی🌸 برایش گرفتند. روز بعد در حسینیه امام خمینی #آقا به تابوتش #بوسه_زد و بعد هم آن تشییعهای باشکوه⚰.میدانستم محسن #شهید میشود؛ اما این اتفاقات را پیش بینی نمیکردم.
📝فیلم اسارتش📹 را که دیدم توقع نداشتم #محسن آنطوری ظاهر بشود. اگرچه محسن خودش نبود. داشت از جایی هدایت میشد. هدفی داشت🎯 و داشت میرفت #سمتش. حتی به اطرافش نگاه نمیکرد. هیچوقت برای شهادتش حسرت نخوردم فقط حسرت این را خوردم که چرا نشناختمش😔 و خوبی هایش را بعد از #شهادتش از این و آن شنیدم.
(به روایت پدر)
#شهید_محسن_حججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
دستم نمیرسد به بلندای آسمان #شهادت🌷. اما دست به دامان تو میشوم #ای_شهید تا شاید ضمانتم را بکنی.
2⃣3⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
📚برشی از کتاب قصه دلبری
(شهید محمدخانی به روایت همسر)
🔰دلـداده ی اربـاب بـود
درِ تابـوت⚰ را بـاز ڪردند ایـن #آخـرین فرصـت بـود.بـدن را برداشتنـد تا بگـذارند داخـل #قبـر.
🔰بدنـم بیحـس شـده بـود، #زانـو_زدم ڪنار قبـر دو سـه تا ڪار دیگر مانـده بـود . بایـد #وصیـتهای محمـدحسیـن را مـو بہ مـو👌 انجـام میدادم.
🔰پیـراهـن #مشڪی اش را از تـوی ڪیـف👜 درآوردم.همـان که #محـرم_ها می پوشیـد. یڪ #چفیـه مشـکی هم بـود ، صـدایـم میلرزیـد .
🔰بہ آن آقـا گـفتـم ڪہ ایـن لبـاس👕 و ایـن چـفیـه را قشنـگ بڪشد روی #بدنـش ، خـدا خیـرش بـدهد توی آن قیـامت ؛ پیراهـن را با #وسـواس ڪشیـد روی تنـش و چـفیـه را انـداخـت دور #گردنـش.
🔰جـز زیبـایی چیـزی نبـود🚫 بـرای دیـدن و خـواستـن ! بہ آن آقـا گفتـم:« میخواسـت بـراش #سینـه_بزنـم ؛ شـما میتونید⁉️یا بیـاید بالا ، خـودم بـرم بـراش سینـه بـزنم » بغضـش ترڪید😭.
🔰دسـت و پایـش را گـم کـرد. نمیتوانست حـرف بـزند؛چـند دفعـه زد رو سینـه #محـمـدحسـیـن. بهـش گفتـم:« نوحـه هـم بخونیـد🎤.» برگـشت نگاهـم کـرد. صورتـش خیـس خیـس بـود😭.
🔰نمیدانم #اشـک بـود یـاآب باران🌧. پرسیـد:« چی بخونـم❓» گفتـم :« هرچـی به زبونتـون اومد. » گفـت:« #خودت بگـو » نفسـم بالا نمیآمد .
🔰انگار یڪی چنـگ انداختـه بود و #گلـویم را فـشار میداد😓 ، خیلی زور زدم تا نفـس عمیـق بکـشم.گفتــم :
🍂از حـرم تـا قـتلگـاه
#زینـب صـدا میزد حسـیـن
دسـت و پـا میزد #حسـیـن ؛
زینـب صـدا میزد حسـیـن😭 ...
🔰سینـه میزد برای محمـدحسیـن،شانـه هایـش تکـان میخورد. برگـشت با اشـاره بہ مـن فهمـاند ؛همـه را #انجـام_دادم ؛ خـیالـم راحـت شـد . پیـشِ #پـای_اربـاب تـازه سینـه زده بـود ...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎤پادکست صوتی شهید علمدار چرا به مقام نور رسید؟ #شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷 #جانباز_شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidN
#آخرین_جملات...
شبی که حال #سید بسیار وخیم و تنفس او بسیار تند و مشکل شده بود، او را به اتاقی که دستگاه #تنفس_مصنوعی بود بردیم؛
در حالیکه تنفس بسیار سریعی داشت و تشنه هوا بود، پزشک دستور داد که داروی #بیهوشی به او تزریق شود تا لوله جهت تنفس گذاشته شود!
و من #آخرین جمله ای که از سید شنیدم و بعد از آن تا زمان #شهادت🌷 بیهوش بود،این بود:
#یا_عمه_سادات
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
9⃣0⃣1⃣ به یاد #شهید_سجاد_دهقان🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
6⃣5⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔸سجاد مهندس #تخریب بود. من همیشه در استرس کارها و فعالیتهای او بودم😥. چون مسئولیتش #خطرناک بود. مرتبه دوم که سجاد قصد داشت به #سوریه برود به من اطلاع داد و من هم فقط گریه میکردم😭.
🔹آن زمان باردار بودم و از او خواستم بماند تا #فرزندمان به دنیا بیاید و بعد راهی شود. میگفت: پناه میبرم به #خدا! یعنی تا آنموقع باید صبر کنم❗️ قبول نکرد و راهی شد.
🔸این بار #45روز رفتنش طول کشید. من هم مدام دعا میکردم که سالم بازگردد و التماس #حضرت_زینب(س) را میکردم که بیاید و دخترش را ببیند. شکر خدا سجاد به سلامت برگشت و فرزند دوممان #هانیه به دنیا آمد😍.
🔹سجاد خیلی بچه دوست بود. همیشه میگفت: آدم باید قد یک #تیم_فوتبال بچه داشته باشد. فرقی نمیکند دختر باشد یا پسر فقط صالح و سالم باشند👌. هانیه هشتماه داشت که سجاد برای #بارسوم راهی سوریه شد.
🔸نگران #شهادتش بودم. خودم میدانستم که او به آرزویش یعنی شهادت🌷 خواهد رسید. بار سوم رفت و بعد از دو هفته آمد. بار چهارم به من گفت: قرار است یک ماهی برود #سوریه و این #آخرین اعزامش بود😔.
🔹نمیدانم یک حس عجیبی در وجودم به میگفت: این #با آخر است که او راهی میشود و بازگشتی برایش نیست❌. آخرین اعزامش 29 آذرماه 1394 #شب_یلدا بود.
🔸هر بار که یکی از دوستانش #شهید میشد خیلی غصه میخورد و میگفت: من از دوستانم جا ماندم😞. همیشه میگفت: دعا کن که من #شهیدشوم. من هم میگفتم: الان نه در 50 سالگی☺️. او هم میگفت: شهادت باید در #جوانی باشد.
🔹میگفتم: بعد از #شهادتت من چه کنم با دو بچه⁉️ سجاد میگفت: تو هم مثل باقی همسران شهدا😇. یک روز به سجاد گفتم: سجاد جان چند بار رفتی دیگر بس است نرو📛. گفت: جواب #حضرت_زینب(س) را در قیامت چه میدهی❓
راوی:همسر شهید
#شهید_سجاد_دهقان
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh