بایـد به نظاره بنشینم لحظــــه ی #عروجت را!
شاید کمی #غیرت کنم...
آی مردم ِرد شده از هفت شهر ِ #عشـق!
اینجا
#پرستویی، غـــــریبانه جان داد...
گاهـــــی باید یادآوری کنیم خاطراتی #تلخ را...
تا یادمان بمانـــــد؛
#مردانه ایستادند...
تا امروز #عزتمندانه بایستیم...
خدایــــــا؛
ما را شرمنده ی #شهـــــــــــــــدا نمیران ...
#آمیــــــــن
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#تلنگــــــــــر 🔔🔔
💠ازدنیــ🌏ـا که بگذریم....
ازهمان دلبستگی هایمان💞...
همان خود #خودمان!
💠ازهمه ی اینها که گذشتیم...
تازه می شویم لایق👌...
#لایق_شهادت.
💠شهید🌷 کسی ست...
که جز خدا...دیگرکسی رانمی بیند❌.
وما کسانی هستیم، که #جزخود کسی رانمی بینیم...
💠همه ی اینها حرف های #تکراری ست...
بارها نوشته ایم📝...
بارها درجاهای مختلف خوانده ایم📖...
چقدر در #گوشمان اینها را گفته اند...
💠خسته شده ام 😞از این همه تکرار...
تکرار حرف هایی که باید عمل شوند
⚡️ولی جایشان می شود؛همان #پشت_گوش...
💠 #من_چقدر_محتاجم...
محتاج یک نگاه👀...
محتاج یک تلنگر💥 ناب...
محتاج یک عشق #واقعی...
عشق به حضرت عشقـ❤️...
💠 #خدایا....
از این تکرارها به تو پناه می برم😔...
#پستهایم را که مرور میکنم...
آنجاست که می فهمم💭...
چقدرعقب هستم😔...
خودم از حرف هایم😭...
💢خدایا ما را به #کاروان_عشق ملحق کن...
#آمیــــــن..
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
7⃣0⃣1⃣ به یاد #شهید_امین_کریمی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
3⃣2⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠او را در خواب میبینم
🔹زمانی که در# معراج_شهدا چهره آرام😌 او را دیدم که خوابیده، او را #بوسیدم. یک هفته بعد خواب امین را دیدم
🔸که گفت "مامان من که #خواب نبودم🚫. وقتی من را بوسیدی تو را #نگاه میکردم." خیلی وقتها چشمم را که میبندم و باز میکنم #امین را پیشرویم میبینم.
🔹وقتی #روضه ✓امام حسین(ع) و ✓حضرت زینب(س) را گوش میدهم🎧، #داغ_فرزندم را فراموش میکنم.
🔸روزی بر سر مزارش روضه میخواندم که صدای امین را از پشت سرم شنیدم که گفت " #مامان". پشت سرم را نگاه کردم. هیچکس در گلزار🌷 نبود. امین برای من #زنده_است.
راوی:(مادرشهید)
#شهید_امین_کریمی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺همسر شهید مدافع حرم گفت: امین خبر داد «فقط 3 روز به #مأموریتم اضافه شده و 18 روزه برمیگردم.» د
7⃣2⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠همسفرانه
⚜قبل ازدواج هر خواستگاری که میومد به دلم نمےنشست🙁.اعتقاد و #ایمان همسر آیندم خیلی واسم مهم بود♨️.دلم میخواست ایمانش واقعی باشه نه به #ظاهر و حرف..
⚜میدونستم مؤمن واقعی واسه زن و زندگیش ارزش قائله.شنیده بودم🎧 چله #زیارت_عاشورا خیلی حاجت میده👌.این چله رو آیت الله حق شناس توصیه کرده بودن.با #چهل لعـن و چهل سلام.
⚜کار سختی بود، اما به نظرم #ازدواج موضوع بسیار مهمی بود. ارزششو داشت☺️واسه رسیدن به بهترینا سختی بکشم. ۴۰ روز به نیت همسر💞 معتقد و #باایمان.
⚜۴،۳روز بعد اتمام چله،خواب #شهیدی رو دیدم. چهره ش یادم نیست🗯 ولی یادمه، لباس سبز تنش بود و رو سنگ مزارش نشسته بود. دیدم مَردم میرن سر مزارش و #حاجت میخوان ولی جز من کسی اونو نمی دید👀 انگار...
⚜یه تسبیح سبز📿 رنگ داد دستم و گفت:"حاجت روا شدے...😃"به فاصله چند روز بعد اون خواب، #امین اومد خواستگاریم.
⚜از اولین سفر #سوریه که برگشت گفت: زهرا جان، واست یه هدیه مخصوص🎁 آوردم..."یه #تسبیح_سبز رنگ بهم داد و گفت: زهرا، این یه تسبیح مخصوصه👌
⚜به همه جا #تبرک شده وبا حس خاصی واست آوردمش این تسبیحو به هیچکس نده❌! تسبیحو بوسیدم و گفتم: خدا میدونه این مخصوص بودنش چه #حکمتی داره.
⚜بعد #شهادتش،خوابم برام مرور شد.
تسبیحمـ📿 سبز بود که یه شهید🌷 بهم داده بود.
راوی:همسرشهید
#شهید_امین_کریمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#مادرشهید یکبار که باهم صحبت می کردیم از امین پرسیدم من اگر بمیرم چه کار می کنی⁉️ گفت: "مادر نتر
5⃣5⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠نحوه شهادت
به روایت #همرزم_شهید
🔰امین در سوریه به عنوان #مسئول_تخریب و انفجارات💥 آمده بود. قرار نبود🚫 که در عملیات #محرم با نیروها وارد عمل شود ⚡️اما با اصرارهای #امین قبول کردند که او هم شرکت کند.
🔰به منطقه که اعزام شدیم در حین #درگیری یکی از نیروها تیری به پایش اصابت کرد. امین مشغول #مداوایش بود تا او را به عقب🔙 بیاورد.
🔰در اوج درگیری متوجه شدیم که تعداد نیروهای #دشمن بیشتر شده است. امین در حالی که از کوله پشتیاش #تجهیزاتی که همراهش بود را خارج میکرد، دشمن با رگبار به سمتش شلیک کرد💥 و امین به #شهادت رسید.
🔰من هم که #مجروح شده بودم خودم را به امین رساندم و سرم را بر #سینه_اش گذاشتم. از فرط خستگی سرم را بر سینه اش گذاشتم و چند ساعت⌚️ خوابیدم.
🔰منطقه که آرام شد و دشمن عقب نشینی کرد، #نیروهای_خودی به سمتمان آمدند. پیکر امین⚰ بعد از سه روز به #حلب و از آنجا به دمشق منتقل شد🌷.
#شهید_امین_کریمی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
رهبر انقلاب: خداوند این واقعیت را با #شهیدحججی به همه اثبات کرد و با بزرگ و عزیز کردن او و نماد ساخ
3⃣7⃣7⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
📚برشی از کتاب #سربلنــد
📝تا نشستم توی ماشین🚙 دیدم یک عالمه ماشین آمده برای #عروسکشان. بااینکه ماشین را گل نزده بودیم🚫. شب از خانه پدرم🏡 تا خانه خودمان پیاده میرفتیم. آمده بودند برای #جبران مافات.
📝دل محسن به این کار #رضا_نمیداد. وقتی دید خیلی جیغ جیغ میکنند و بوق میزنند گفت:پایهای همشون رو بپیچونیم⁉️ گفتم:گناه دارن! گفت:نه #باحاله.😁
📝لای ماشینها پیچید توی یک #فرعی. دوتا از ماشینها خیلی سیریش بودند. کم نیاورد. پارا گذاشت روی #گاز. با سرعت وسط شلوغیها قالشان گذاشت😄. تا #اذان مغرب پخش شد کنار خیابان ایستاد که بیا برای هم #دعاکنیم!
📝زرنگی کرد. گفت من دعا میکنم تو #آمین بگو. همان اول #آرزوی_شهادت و روسفیدشدن کرد. توی"اشهد ان علیا ولی الله" طلب شهادت🌷 کرد. اشکم جاری شد😢. دستمال از جیبش بیرون آورد و با شوخی گفت:این همه پول💰 #آرایشگاه دادم تو داری همه رو خراب میکنی! گفتم:انشاءالله چیزی که میخوای برات رقم بخوره ولی #شرط_داره.
📝گفت:یعنی چی⁉️ردیف کردم:اگه دعاکردم #شهیدبشی ✓باید بیای ببینمت... ✓باید بتونم حست کنم... ✓باید دستام رو بگیری...سرش را خاراند و کمی فکرکرد:اگه شد #چشم...
گفتم: یعنی چی اگه شد☹️؟!
📝گفت:خب من که از #اون_طرف خبر ندارم.گفتم: تازه هنوزم هست. باید #بعدشهادت سالم برگردی باید #صورتت رو ببینم.بعد خیلی جدی نشستم و چشم انداختم توی چشمش😍: حوری موری هم ممنوع📛! نیام #بهشت ببینم دور هم گرم گرفتین و بگوبخند راه انداختین! نیای تو خوابم ببینم با #لباس_سفید دست تو دست #حوری قدم میزنی!
📝غش غش میخندید😂. گفتم:میخندی؟ دارم جدی میگم!صدایش را نازک کرد: دلم میخواد تو بهشت هم #عروس_خودم باشی. اونجام مال من باشی😍.دعاکردیم خدا بهمان یک #پسر بدهد👶. نهیب زدم بر سرش: ببین اگه بچهمون #دختر بشه نمیذارم بری شهید بشی ها! باید برام یه مرد بذاری و بری.
📝دعاکرد پسرمان #صالح و سالم باشد که آخر و عاقبت با یاری #امامزمان(عج) شهید شود🕊. سرِ اینکه قیافه و رنگ و رخسارش به کداممان برود کلی مسخره بازی درآوردیم☺️.
#شهید_محسن_حججی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh