🌷شهید نظرزاده 🌷
🌺🌸🌺🌸🌸🌺🌸🌺 🔰یکی از دوستانش #جملهای عربی را برایم پیامک کرده بود و اولش نوشته بود: این سخنی از #محمو
💢 #محمودرضا هرچه داشت از فرهنگ ایثار و شهادت🌷 بود. میراث فرهنگی دفاع مقدس را دوست داشت💞، مجموعه کتابهایش📚 را خوانده بود. « #همپای_صاعقه» را واو به واو خوانده بود.
💢تقریباً همه کتابخانهاش📚 به جز چند کتاب، کتابهای #دفاع_مقدسی بود. 📗«خاکهای نرم کوشک» را با علاقه بسیاری خواند، سری ✓«به مجنون گفتم زنده بمان»، ✓«ویرانی دروازه شرقی»، ✓«ضربت متقابل»، ✓«سلام بر ابراهیم» و این کتابهایی که در دسترس همه است.
💢تقریباً تا #آخرین کتابهایی را که در حوزه دفاع مقدس منتشر شده داشت و گرفته بود👌. « #کوچه_نقاشها» را به من توصیه کرده بود که بخوانم و من هنوز آن را نخواندهام❌ خواندن این کتاب را چند بار به من #توصیه کرد. خیلی او را به وجد آورده بود😃 به لحاظ روحی ارتباط تنگاتنگی با #شهدا داشت. علاقه خاصی به بهشت زهرا(س)🌷 و #مزارشهدا داشت.
راوی :برادر شهید
#شهید_محمودرضا_بیضایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌾خورشید به آسمان #پنجشنبه که می رسد دلشوره💗 هم با خودش می آورد. و این دلشوره برای یک روز و یک هفته و یک سال نیست❌ #عمریست با این دلشوره زندگی کرده است😔
🌾عمریست با این #دلشوره از خواب برخواسته، نفس کشیده❤️ و تا به امروز را #طاقت آورده است.
🌾مثل همان دلشوره ای که روز اول #مادر شدن آمده بود سراغش، همان روزی که قنداقه #تنهاپسرش را به دستش دادند. همان روزی که وقتی چشمش به روی ماه نوزادش👶 افتاد چهار قل و آیت الکرسی✨ از روی لبش کنار نرفت
🌾راستش را بخواهی دلـ❤️ـش عجیب دوباره هوای آن #روی_ماه را کرده است. #هرپنجشنبه کارش همین است، اصلا تمام دلخوشی زندگی اش همین پنج شنبه هاست. نمی داند چرا⁉️
🌾اما همین که #چادر سیاهش را بر سر می کند یاد #آخرین_روز رفتن جگرگوشه اش می افتد😢 یاد آن روزی که چادرش را دودستی گرفته بود و قسمش می داد تا #اجازه رفتن را بگیرد، اجازه پر کشیدن را🕊
#یادشان_باصلوات🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#پرواز بال و پر نمیخواهد #عشق میخواد عشقی که از درون وجود شعله کشیده باشد عشقی که از #پروانگی آغاز ش
راوی:دوست شهید🌷
🔸چندباری با ماشین پدرم🚙 به محمدرضا #رانندگی یاد دادم. یکبار موقع خداحافظی👋 مرا بوسید و #تشکر کرد.
🔸آن روز به من گفت اگر من #شهیدشدم امروز را به خاطر بیاور💭
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در حال حرکت به سمت #سوریه موقع #اذان مغرب و عشا به هم رزمانش گفته بود که به راننده بگن بایسته؛ بعد
همسرشهیدمدافع حرم محمدشالیکار🌷 گفت:
یک #مشکلی برایم پیش آمد و بعد از ظهر داخل اتاق حاج محمد خوابم برد که...
#خواب_دیدم ایشان به منزل🏡 ما آمد و یک زیارت عاشورا در دست دارد و گفت این #زیارت_عاشورا را چهل روز🗓 بخوان حاجتت برآورده میشود✅
#شهید_محمد_شالیکار
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
همسرشهیدمدافع حرم محمدشالیکار🌷 گفت: یک #مشکلی برایم پیش آمد و بعد از ظهر داخل اتاق حاج محمد خوابم
4⃣8⃣8⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰محمد شالیکار 1349 در خانواده ای متدین و معتقد به احکام شیعی از اهالی شهرستان #فریدون_کنار چشم به جهان گشود. چند سال پس از آغاز #جنگ_تحمیلی عراق علیه ایران🇮🇷 از ادامه تحصیل📚 انصراف داد
🔰و با پیگیری و تلاش سخت, در سال 1364 زمانی که هنوز #15سالش نشده بود🚫 وارد عرصه دفاع شد. در #عملیات های ✓کربلای 4 ✓کربلای 5 در ✓کربلای 10 و ✓والفجر 10 نیز حاضربود.
🔰در والفجر 10 تیری💥 به #سر او اصابت کرد اما از این مجروحیت سخت😣 و خطرناک جان سالم به در برد. در سال 69 ازدواج💍 کرد. مسائل #سوریه او را بی تاب کرده بود تا اینکه راهی شد. در سوریه هم پرتلاش و ایثارگر✊ حاضر شد.
🔰شبی که نیروهای ما عملیات کرده بودند محمد با فریاد #الله_اکبر , روحیه نیروها را تقویت می کرد.حین پیشروی تیری💥 راه نفس را در قاب سینه اش بست و او را نقش زمین #وادی_ترک کرد. #آخرین صدای او ذکر #شهادتین بود. 5 روز بعد او به حسین برادر شهیدش🌷 پیوست .
#شهید_محمد_شالیکار
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه بخاطر پول نیست
به خاطر عشقِ......❤
#کلنا_بفداك_یاعقیلهالعرب_س
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💥روزهای دلتنگی دگر #باران نبارد ای کاش 🌨🌨 آری برای جان سپردن #دوری ات ڪافیست ... #شهید_عبدالمهدی_ک
راز و رمز تحمل آن همه #سختی های جنگ
همین عبارت ساده بود:
👈کار برای خدا #دلسردی ندارد.
👈خودمان را برای خدا #خالص کنیم....
#شهید_عبدالرضا_مجیری🌷
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh