#خاطره_داداشاحمد
.🖤.
احمدبهواسطهیپشتوانهیمالے خانوادگی،اوضاعبسیارخوبےداشتو اگرتاآخرعمرفقطپولخرجمیکردبازهم نیازیبهکسبدرآمدنداشت.
اماازآنجاکهاهلکاروتلاشبودومثلخیلی ازثروتمندان نبودکهبهفکرکسب وکارنباشد.
لذادرکنارتحصیل،بهمصداقحدیث پیامبرمکرم اسلام حضرت محمد (ص) که می فرماید
<<کار کردن برای کسب مال حلال،برهر مرد و زن مسلمان واجب است>>
(جامع الاخبار صفحه ۳۸۹)
کاروتلاشمیکرد🌻🌱
#شَهید_اَحمَد_مُحَمَد_مَشلَب
کپی با ذکر یک صلوات بر امام زمان (عجل الله) آزاد است.🕊🥀
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
استاد شجاعیبینالطلوعین ظهور.mp3
زمان:
حجم:
10.9M
🎵 #پادکست
🎶 #صوتی
🔴 #مهدوی
📌 قسمت ۷۵
🎤 استاد #محمد #شجاعی
🔸«بین الطلوعین»🔸
🌺 #قرار_عاشقی
👌 #پیشنهاد_دانلود
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🕊هر روز با یاد و خاطره ی یک شهید🥀
#سیره عملی شهدا
نان سنگک گرفته بودیم و می آمدیم طرف خوابگاه. چند تا سنگ به نان ها چسبیده بود. مصطفی کندشان و برگشت سمت نانوایی.
می گفت «...بچه بودم، یه بار نون سنگک خریدم، سنگ هاش رو خوب جدا نکرده بودم. بهش چسبیده بود. خونه که رسیدم بابام سنگ ها رو جدا کرد داد دستم گفت برو بده به شاطر. نونواها بابت اینا پول می دن.»
يادگاران، جلد 22 كتاب شهيد مصطفي احمدي روشن ، ص 26
بـ وقتـ شهـدا
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
کپی با ذکر یک صلوات بر امام زمان (عجل الله) آزاد است.🕊🥀
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰 #شرح_در_تصویر | #عاشقان_شهادت
🔻 شهیدی که بدنش مطهرش را در دیگ آب جوش انداختند ...
حضور در کردستان ایمانیقوی و دلی چون
شیر را می طلبید ، در اردیبهشت سال ۱۳۵۹
و در جریان عملیات آزاد سازی شهر سنندج
بعد از نبردی دلاورانه، مجروح شد و توسط
کومله (ضد انقلاب) به اسـارت گرفته شـد.
هـمان لباس با آرمِ سپاهی که پوشیده بود ،
کفایت میکرد تا خونخواران کومله تا لحظهٔ
شهـادت بلاهایی بر سرش بیـاورند که بـاور
این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است
#شهید_احمد_وکیلی_ناطق🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📸 #عکس_روز | #محرم
🔻 نوشت: ما که رفتیم
با دلی سوخته
وچشم داغدار کربلا ندیده...
تو اما ای برادر! مسافر #کربلا اگر شدی
جای من
به مولا سلامی برسان...
ای شهید!
توخود زائر حسینی
سلام مارا هم به ارباب برسان...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❤ #عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_بیست_یکم
_با صداے سجادے از خاطراتم اومدم بیروݧ....
خانم محمدے؟
بہ خودم اومدم با تعجب داشت نگام میکرد
نگاهش کردم تا چشمام بہ چشماش افتاد نگاهشو دزدید سرشو انداخت پاییـݧ ، گفت گوش دادید بہ حرفام!؟
خجالت زده گفتم راستش نہ تا یہ جاهاییشو گوش دادم اما...
لبخند زد و گفت خوب ایرادے نداره تا کجا گوش دادید!؟
_باصدایے کہ انگار از تہ چاه میومد همونطور کہ سرم پاییـݧ بود گفتم:
داشتید میگفتید نمیتونستم نسبت بہ شما بے تفاوت باشم
پووووووفے کرد و آهے از تہ دل کشید و ادامہ داد:
بلہ نمیتونستم نسبت بہ شما بے تفاوت باشم خیلے خودمو کنترل میکردم.
_خانم محمدے؟
ایـݧ شهید شماست دیگہ؟
ینے منظورم اینہ کہ هر هفتہ میاید سر ایـݧ قبر؟
سرمو بہ نشانہ ے تایید تکوݧ دادم
با دست بہ چند تا قبر اونطرفتر اشاره کردو گفت اونم شهید منہ منم هر هفتہ میام پیشش
اتفاقا هر هفتہ هم شما رو میبینم چند بار خواستم بیام جلو و باهتوݧ حرف بزنم اما نشد.
_هفتہ ے پیش میدونستم کہ بخاطر خواستگارے چهارشنبہ میاید منم اومدم،حتے اومدم جلو کہ باهاتوݧ صحبت کنم اما شما تا متوجہ شدید یکے داره میاد سمتتوݧ رفتید
خانم محمدے شما هرچیزے کہ مـݧ از همسر آیندم انتظار دارم رو دارید تا اینجا متوجہ شدم اعتقادات و عقیدموݧ هم بہ هم میخوره ما باهم میتونیم زیر سایہ ے امام زمان خوشبخت باشیم
_البتہ اگہ شما هم قبول کنید ...
خیلے داشت تند میرفت
خندم گرفت و گفتم:
اجازه بدید آقاے سجادے شما براے خودتوݧ بریدید و دوختید مـݧ هنوز جواب خیلے از سوالاتامو نگرفتم علاوه بر اوݧ شما از کجا میدونید مـݧ چیز هایے کہ شما میخواید و دارم همیشہ اوݧ چیزے کہ فکر میکنید و میبینید درست نیست
جدا از اوݧ مـݧ هم براے خودم معیار هایے دارم از کجا میدونید شما همشو دارید؟"
اخم هاش رفت تو هم وبا ناراحتے گفت:
معذرت میخوام اسماء خانم
اولیـݧ بار بود کہ اسممو صدا میکرد
یجورے شدم.
انگار اولیـݧ بار بود کہ صداشو میشنیدم
لپام قرمز شد از خجالت سرمو انداختم پاییـݧ حالا خوبہ قربوݧ صدقم نرفتہ بوووود عجب بی جنبہ اے بودماااااا,,,
_متوجہ حالتے کہ بهم دست داده بود شد و پرسید چیزے شده؟
خودمو کنترل کردم کہ صدام نلرزه و گفتم ݧ چیزے نشده
_دستشو گذاشت رو دهنش کہ معلوم نشہ داره میخنده,و گفت:
خوب تا الاݧ مـݧ حرف زدم حالا شما بگید
سرفہ اے کردم تا اومدم حرف بزنم گوشیم زنگ خورد...
کاملا فراموش کرده بودم ماماݧ زنگ زده بود
گوشے هنوز دست سجادے بود
گوشے و گرفت طرفم
گوشے و ازش گرفتم جواب دادم
_ماماݧ اجازه نداد حرف بزنم
الو؟
اسماء؟
معلوم هست کجایے؟چرا جواب نمیدے؟نمیگے،نگراݧ میشم؟چرا انقد تو بی فکرے
انقد بلند حرف میزد کہ سجادے صداشو میشنید...
بلند شدم رفتم اونور تر
سلام ماماݧ جاݧ ببخشید دستم بند بود نمیتونستم جواب بدم آنتـݧ هم نداشتم
مگہ کجایےکہ آنتـݧ ندارے؟
بهشت زهرا.
چے بهشت زهرا چیکار میکنے؟!برداشتت بردتت اونجا چیکار
اومدم جواب بدم کہ آنتـݧ رفت و قطع شد
#نویسنده✍
#خانوم. #علی_آبادی
ادامــه.دارد
4.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلام_شهید | #شهادت
🔻 شهادت نوع #مرگ را عوض میکند
وقت مرگ را عوض نمیکند...
از مرگ نترسید؛
جوری در زندگی حرکت کنید که خداوند شهادت را نصیبتان کند و از دنیا ببرد.
#شهید_جواد_محمدی ❤️
📹 لحظه شهادت مصطفی صدر زاده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
بیا موعود هنگام قیام است
✨جهان مجروح یک جو التیام است
زمان لبریز شوقو#انتظار است
✨#زمین بر رجعتت امّیدوار است
بیا امروز روز عشق❤️است ما را
✨علمدار😍 تو در صدر است ما را
#السلام_علیڪ_یا_بقیة_الله❣️✨
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
جبهه!
گــردان!
و خاکـــریز!
#بهانه است...
ما با هم #رفیق شده ایم تا همدیگر را #بسازیم...
#شهید_حسن_باقری
#صبحتون_شهدایی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh