eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
31.3هزار عکس
9.1هزار ویدیو
221 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلش را راضی از ما کن خدایاااا😭🍃 ابا صالح ابا صالح کجایی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب شهادت امام حسن عسکری علیه السلام 🎙حاج سید مجید بنی فاطمه اجرک الله یاصاحب الزمان عجل الله تعالی والفرج الشریف 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
⭕️هنوز هم که هنوز است، چشمش به راهیست که پسرش رفته و دعایش پشت کسانیست که راه پسرش را ادامه می‌دهد... 🔸و چقدر ما مدیون مادران شهدا هستیم... ارواح مطهرشهدا،والدین اسمانیشون صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ.  🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🕊⚘هُـــــــــــوَالشَــــــــهید🕊⚘ امروز دوازدهم_مهرماه سالروز طلوع چند_آسمون_نشین_کشورمون تولدتان مبارک 🕯شهیدان_عزیز ⚘پاسدار شهید حسینعلی حیدری(یداله) ⚘بسیجی شهید حسنعلی جمشیدیان (یعقوب) ⚘بسیجی شهید محمدرضا ایمانیان(محمد) ⚘بسیجی شهید رضا خدمتگذار(حسن) ⚘ بسیجی شهید علیرضا خزائیلی(قربانعلی) ⚘بسیجی شهید مهدی ستاری(حیدرعلی) ⚘شادی_روحشون ⚘صــــــلوات 🤲اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد و_عجل_فرجهم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
بسم رّبّّّ اّلّشّهّـّבّاّءّ פּّّ اّلّصّـّבّیّقّیّنّ"ّ فرزند: ابراهیم : 🗓 1344/09/25 🗓 محل تولد : نجف آباد وضعیت تاهل : مجرد شغل : آزاد : 🗓 1364/07/12 🗓 مسئولیت : بسيجي محل : جزایر مجنون نام عملیات : خط پدافندی مزار : شادی روحش 🍃صــــــــــــلوات🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
بسم رّبّّّ اّلّشّهّـّבّاّءّ פּّّ اّلّصّـّבّیّقّیّنّ"ّ فرزند: حسین : 🗓 1316/11/03 🗓 وضعیت تاهل : متاهل شغل : آزاد : 🗓 1359/07/12 🗓 محل : اهواز نام عملیات : بمباران هوایی مزار : شادی روحش 🍃صـــــــــــــــــلوات🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ *پدر و دخترے ڪه آسمانے شدند*🌙 *شهید ایرج ایلانی*🌹 تاریخ تولد: ۱۸ / ۴ / ۱۳۶۴ تاریخ شهادت: ۲۵ / ۴ / ۱۳۹۵ محل تولد: فارس،کازرون محل شهادت: فارس،کازرون *🌹همسرش← پدر آقا ایرج کشاورز و در روستا زندگی می‌کرد و از اقشار کم درآمد جامعه به حساب می‌آمد.🥀خودش تعریف می‌کرد که هر وقت ایرج برای دیدن ما به روستا می‌آمد مقداری پول توی جیبم می‌گذاشت🌷به شکلی که من متوجه نشوم.»🌙یکی از خصوصیات اخلاقی ایرج که خیلی مهم بود رازداری ایشون بود،🍃بارها می‌شد بستگان درمورد مشکلشان از من می‌پرسیدند🥀و از اینکه ایرج به من چیزی نگفته بود تعجب می‌کردند.‼️رازداری را جزو وظایف خود می‌دانست🌙نسبت به شغلش هم خیلی رازدار بود،💫راوی← به خانه‌شان که می‌رفتیم، می‌دیدم همیشه در کارها کمک حال همسرش بود🌙هروقت حال همسرش خوب نبود می‌گفت: «اصلا نگران نباش. نیاز نیست غذا درست کنی. من از بیرون غذا می‌خرم.»🍲یکبار که خانه‌شان بودیم، همسرش مشغول پاک‌کردن سبزی بود.🥬بدون آنکه از چیزی خجالت بکشد رفت کنار همسرش و با او سبزی‌ها را پاک کرد.🥬همین ظرافت‌های اخلاقش در زندگی، او را محبوب کرده بود🌙شهید ایرج ایلانی از پرسنل نیروی انتظامی که در تعقیب وگریز قاتل فراری در دشت ارژن فارس💥به ضرب گلوله مجروح و بعد از 25 روز تحمل درد و رنج،🥀 ۲۵ تیرماه 1395 به شهادت رسید🕊️یکسال بعد از شهادت ایرج، تنها دخترش دختر ۷ ساله🥀که به عروسی رفته بود بر اثر اصابت شلیک گلوله ساچمه‌ای به او💥در مراسم جشن عروسی🎊با این رسم و رسوم غلط تنها یادگار شهید قربانی شد🥀و او هم به پدرش پیوست*🕊️🕋 *شهید ایرج ایلانی* *شادی روحش صلوات* 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
. . . با مامان و بابا صحبت کردیم خیلی دلتنگ شده بودن همش میپرسیدن دقیقا کی برمیگردین من اصلا دلم نمیخواست به برگشت فکر کنم اینجا آرومم به اون شهر پر هیاهو که فکر میکنم دلم میگیره . . پدر جون و مادرجون خودشون رفتن حرم ماهم رفتیم بازار برای خرید قرار شد بریم پیش یکی از دوستای حسین برای خرید انگشتر حلما_بنظرت منم برای زینب یه انگشتر بخرم؟ حسین_اره خوبه رفتیم داخل مغازه حسین یه انگشتر با رکاب خوشگل و سنگ عقیق برای علی خرید منم یه انگشتر ظریف برای زینب برداشتم یکی هم برای خودم خریدم . . نماز رو جماعت خوندیم بعد یه زیارت از راهه دور رفتیم سمت هتل برای ناهار . . احساسِ کرختی دارم بدنم خیلی بی حال شده گلومم درد میکنه فکر کنم دارم مریض میشم خیلی نتونستم ناهار بخورم . . مادر جون_حلما مادر رنگ به صورت. نداری یکم غذا بخور حلما_مادرجون گلوم درد میکنه نمیتونم چیزی بخورم حسین_سرماخوردی دیگه😕 یه قرص سرما خوردگی بخور تا شب یکم حالت بهتر بشه اینجوری نمیتونیم بریم کاظمین و سامرا حلما_نههه یعنی چی نمیتونیم بریم من حالم خوبه الانم میرم تو اتاق یکم استراحت میکنم تا شب خوبه خوب میشم حسین_اره یکم استراحت کن بهتر بشی . . مادر جون برام دم کرده درست کرد گلوم یکم بهتر شد یه قرص سرماخوردگی هم خوردم بدتر نشم سعی کردم بخوابم تا شب سرحال باشم . . . ساعت یک شب بود همه تو لابی هتل جمع شده بودن که ماهم به جمع ملحق شدیم فاطمہ رو دیدم رفتم سمتش حلما_سلام☺️ فاطمہ_سلام حلماجون بهتره حالت حلما_یکم بهترشدم محمد حسین چطوره فاطمہ_اونم سرما خورده بردیمش دکتر شربت داد بهش حلما_ای وای سخته که اینجوری میخوایم بریم فاطمہ_خدا کمک میکنه😍اینجا همه بیمه ایم اتفاقی نمیوفته حلما_بعله درسته😌 همه سوار اتوبوس شدیم و به سمت کاظمین راهی شدیم .