"رمان #اسطورهام_باش_مادر💞
#قسمت0⃣5⃣
احسان هر دو دست زینبش را در دست گرفت و دلجویانه گفت: خنده داشت! چون امروز به تویی حسادت کردن که جز مهربونی چیزی براشون نداشتی! خنده دار بود چون نفهمیدن ظاهری قضاوت نکنن! نفهمیدن شادی من بخاطر داشتن تو هست. نفهمیدن عشق چی هست. بهشون
گفتم نگران نباشن چون اومدم مهریه تو رو بدم. اونها هم فکر کردن فردای عقد پشیمون شدم و داشتن سعی میکردن خودشون رو قالب من کنن! من هم فرار کردم اومدم پیشت تا مواظبم باشی ندزدنم!
زینب سادات نق زد: احسان!
و این اولین بود و اولین ها زیبا هستند...
احسان: جانم! شوخی کردم عزیزم. اما اون قسمت اولش راست بود ها!
اما من گفتم نگرانش نیستم!
زینب سادات گلایه کرد: دیگه اونجوری برای دخترها نخند.
احسان سر کج کرد: چشم. اما باور کن شوق دیدن تو دلم رو اونقدر شاد کرده بود که حتی اگه فحش هم میدادن، من همینطور میخندیدم!
زینب سادات نق زد: اما اونها به من فحش دادن و تو خندیدی.
احسان اخم کرد: زینب جانم! اونها به تو حسادت میکنن، نه به خاطر من، بخاطر اینکه خواستنی هستی، بخاطر اینکه نمیتونن مثل تو باشن! به دل نگیر. شما همکار هستید. و یادت نره که من هرگز از تو و دوست داشتنت دست نمیکشم! دنیا دنیا جمع بشن، عشق اگه عشق باشه ثابت میمونه!
زینب سادات جوابش را داد: همونطور که زن باید نجیب باشه، مرد هم باید نجابت کنه! همیشه طوری رفتار کن که دوست داری با تو اونطور رفتار کنن! همونطور که زن باید عفت داشته باشه و خودش رو از نامحرم دریغ کنه، مرد باید نگاهش عفت داشته باشه! همه چیز دو طرفه است. نمیتونی خودت به زنها نگاه کنی و انتظار داشته باشی به زنت نگاه نکنن!
احسان به فکر فرو رفت
"🌷نویسنده:سنیه_منصوری "
ادامه دارد...
🇮🇷
#دستور_امام_زمان‼️
خادمی که به فرمایش امام زمان
عمل کرد....
و نذرش رو ادا کرد...
هرکس هم تو این کاناله
واقعا مهمان آقاست...🕊
👇👇🔰
https://eitaa.com/joinchat/3365077106Cdcd77b0f8b
تنهاکانالیکهمیتونی
باهاشتاصبحگریهکنی! :)😌
_بویخاکهویزهٔرومیده!..🌱
پرازپورفبسیجیوعکسمذهبی..☝️🏻🌸
کیبودفیلمهایعلیپورکاوهمیخاست؟!.😐
+بهچندعضوامامزمانینیازداریم.! ✨
https://eitaa.com/mohamadndjs
25.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍روایتی از بوی عطر بدن شهید سید احمد پلارک...
(راوی آقای سید هادی کسایی زاده)
💢گلزار شهدای تهران💢
🥀شادی روح پر فتوحش صلوات 🥀
🌺🌼💐☘🌺🌼💐☘🌺
لینک گروه:
🌹شهید سید احمد پلارک🌹
معروف به (شهید عطری)
┏━━🌹🍃🌷🍃━━┓
https://eitaa.com/joinchat/94306485Cd89ffe1bbd
┗━━🌷🍃🌹🍃━━┛
آیدی کانال:
🌹سردار شهید حمید قبادی نیا🌹
معروف به (شهید مستجاب الدعوه)
┏━━🌹🍃🌷🍃━━┓
@Shahid_Ghobadinia
┗━━🌷🍃🌹🍃━━┛
💐هرکس به شهدا توسل کند به بن بست نمی خورد💐
┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
بیا که صبر برایم چه خوب معنا شد🌱
در انتظار ظهورت دلم شكیبا شد🌱
تمام دفترعمرم سیاه شد اما🌱
امیدِ دیدنِ رویت دوباره پیدا شد🌱
چه جمعه ها كه گذشت و نیآمدی آخر🌱
دعای منتظرانت حدیث شبها شد🌱
چكیده قطره اشكی ز دیدگان زان پس🌱
فضای سبز نیایش پر از تمنا شد🌱
حصارِ یأس چه زیبا شكست با یادت🌱
ولی چگونه بگویم كه عقدهها وا شد🌱
هنوز مانده به دل آرزوی دیدارت🌱
بیا بیا كه بهارم خزان غمها شد...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
صدایی نظرم را جلب کرد ، برگشتم ، با خنده گفت " برادر ، یک عکس از ما بگیر "
گفتم : "شرمنده ، تعداد کمی فیلم برایم مانده ، دنبال سوژه ام"
گفت : "حتما باید شهید یا زخمی بشیم تا سوژه پیدا کنی ؟"
با شرمندگی گفتم : "نه برادر این چه حرفیست ؛ من در خدمتم."
نشست، چفیه اش را به سر بست و با زدن عطر " تی رز " به خودش ، صدای خنده بچه ها بلند شد . عکس که گرفتم کلی تشکر کرد ...
هنوز چند قدم از او جدا نشده بودم که خمپاره ای کنارمان خورد . با عجله برگشتم او را ببینم .
به خیل شهدا پیوسته بود ...
عکاس : سید مسعود شجاعی طباطبایی
عملیات کربلای یک _ منطقه مهران
#مردان_بی_ادعا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خرید عقدمان یک حلقهی نهصد تومانی بود برای من، همین و بس.
بعد از عقد، رفیم حرم، بعدش گلزار شهدا.
شب هم شام خانهی ما.
صبح زود مهدی برگشت جبهه.
راوی: همسر شهید مهدی زینالدین
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh