eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
31.2هزار عکس
9.1هزار ویدیو
220 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
13.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹این فیلم با اختلاف تاثیر گذارترین فیلمی بود که تا الان می‌تونستم برای تبلیغ آقای جلیلی پیدا کنم ... 🔹لطفاً اینو خیلی انتشار بدین .. خیلی اثرگذاره 🔸مطئنم‌ این دم آخری نظر خیلیارو تغییر میده.. ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
29.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هم اکنون مراسم تعویض پرچم مسجد مقدس جمکران 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚در شهر نشانه ای ز تبلیغ تو نیست ای عشق ، ستاد انتخاباتت کو؟؟! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی قرعه کشی نمی شه فقط اونایی می رن جلو که تو جنگ بدر شرکت کردن و علیه کفارو منافقین بدتر از کفار،شمشیر زدن با آن بینش و با آن سطح فکر حق هم داشت گریه کند به حال خودم افسوس می خوردم وقتی همه اسم ها را نوشتند قرعه کشی شروع شد.اسم او و بیست و چهار نفر دیگر در آمد. من هم جزو آن هایی بودم که توفیق پیدا نکردند. سی و چهار پنج روز بعد برگشتند با بقیه ی بچه های عملیات رفتیم پیشواز ،اول بنا نبود عمومی باشد. کم کم مردم جریان را فهمیدند خیابان تهران هر لحظه شلوغ تر می شد و رفتن ما مشکل تر ،به هر زحمتی بود رسیدیم صحن امام، دیگر جای سوزن انداختن نبود. یکدفعه دیدم عبدالحسین رفت تو جایگاه سخنرانی. کلاه آهنی سرش بود. از این بند حمایل ها هم سرشانه انداخته بود با لباس سبز سپاه، بچه های صدا و سیما هم آمده بودند برای فیلمبرداری ،شروع کرد به صحبت حرف هاش بیشتر از قرآن بود و احادیث، همان ها را خیلی ،مسلط ربط می داد به جریان کردستان. مردم عجیب خیره اش شده بودند هر چه بیشتر حرف می زد آدم را بیشتر جذب می کرد اوضاع کردستان را خوب جا انداخت از خیانت بعضی ها پرده برداشت و آخر کار مردم را تشویق کرد به رفتن کردستان و جنگیدن با ضد انقلاب و قطع کردن ریشه فتنه. تقریباً بیست دقیقه طول کشید صحبتش. جالبی اش این جا بود که آقای هاشمی نژاد و چند تا دیگر از علما هم تو آن سخنرانی بودند. 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی حربه حجت الاسلام محمد رضا رضایی یک روز با هم بودیم خاطره ای از کردستان برام تعریف کرد می گفت تو سنندج سرپرست نگهبانی ایستاده بودم هوای اطراف را درست و حسابی داشتم، یکدفعه دیدم از روبرو سر و کله یک دختر پیدا شد.داشت راست می آمد طرف من روسری سرش نبود وضع افتضاحی داشت. با خودم گفتم شاید راهش رو بکشه بره. نرفت قشنگ آمد چند قدمی ام ایستاد به اش نگاه نمی کردم شش دانگ حواسم جمع بود که دست از پاخطا نکند با تمام وجود دوست داشتم هر چه زودتر گورش را گم کند چند لحظه گذشت هنوز ایستاده بود، از مگس سمج ترا یک آن نگاهش کردم صورتش غرق آرایش بود انگار انتظار همین لحظه را می کشید به ام چشمک زد و بعد هم لبخند! حس کردم رنگ چهره ام کبود شده دندان هام را به هم فشار دادم صورتم را برگرداندم. این طرف غریدم: « برو دنبال کارت.» نرفت کارش را بلد بود یک بار دیگر حرفم را تکرار کردم باز هم نرفت این بار سریع گلن گدن را کشیدم به اش چشم غره .رفتم داد زدم برو گم ،شو وگرنه سوراخ سوراخت می کنم!» رنگ از صورتش پرید یکهو برگشت و پا گذاشت به فرار " 1 ". پاورقی ۱- گروه های ضد انقلاب در کردستان از راه های مختلفی می خواستند در صف آهنین رزمندگان اسلام نفوذ کنند. از جمله این راه ها یکی همین بود که دختران زیبا را برای رسیدن به مقاصدپلیدشان، این گونه در یوغ می کشیدند. 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی فرشته واقعی همسر شهید هر وقت آن عکس را می بینم یاد خاطره ی شیرینی می افتم تو نگاه عبدالحسین مهربانی موج می زند. دست هاش را انداخته دور گردن دو تا پسربچه کرد با یکی شان دارد صحبت می کند دور و برشان همه یک گله گوسفند است. سردی هوای کردستان هم انگار توی عکس حس می شود، خاطره اش را خود عبدالحسین برام تعریف کرد شب اولی که پسر بچه ها را دیدم زیاد بهشان حساس نشدم برام عجیب بود ولی زیاد مشکوک نبود. بقیه بچه ها هم تعجب کرده بودند. «دوتا چوپان کوچولو. این موقع کجا می رن؟!» شب بعد دوباره آمدند دو تا پسر بچه با یک گله گوسفند و از همان راهی که دیشب آمده بودند! باید کاسه ای زیر نیم کاسه باشد. سابقه کومله ها را داشتیم پیر و جوان و زن و بچه براشان فرقی نمی کرد همه را می کشیدند به نوکری خودشان، اکثراً هم با ترساندن و با زور و فشار. به قول معروف پیچیدیم به عمل دو تا چوپان کوچولو. جلوشان را گرفتم دقیق و موشکافانه نگاهشان کردم چیز مشکوکی به نظرم نرسید متوجه گوسفندها شدم حرکتشان کمی غیر طبیعی بود. یکهو فکری مثل برق از ذهنم گذشت نشستم به تماشای زیر شکم گوسفندها چیزی که نباید ببینم دیدم: نارنجک! 🌴🌷🌴🌷🌴🌷🌴 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم بزرگواران لطفا تردید را کنار بگذاریم و دست یک نفر دیگه رو هم بگیریم و بریم پای صندوق‌های رای نذاریم لحظات آخری هجوم کنند و خدایی ناکرده انتخاب شما همون نشه و شرمنده خون پاک شهدا و شرمنده امام زمانمون باشیم. یوقت رهبر عزیزمون رو تنها نذاریم یا علی✋🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
seda.mp3
5.55M
شما صدای شهید جمهور را می‌شنوید: (با استفاده از هوش مصنوعی) ✅ تو این دقایق پایانی در انتشارش یاری برسونید. 🌿🌸 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh