مادر توجه کن
اگر من زیارت #امام_رضا میرفتم مگر شما نگران بودید⁉️ بلکه خوشحال بودید، حال اصلا نباید نگران باشید
چرا که به زیارت خدایم، #معشوقم میروم، پس مثل مادران شهیدپرور محکم باش . . .
#شهید_سیداحمد_پلارک🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حق تا ابد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰 حاج حسین یکتا؛
بچهها !
بگردید یه رفیقِ خدایی پیدا کنید
یه دوست پیدا کنید
که وسط میدون مینِ گناه
دستمونُ بگیره....
۴ آبان ماه ۱۳۶۶
آخرین عکس یادگاری با رفیق شهید
تخریبچی "شهید #مجتبی_اکبری_نسب " 🌷
روی قلههای سردشت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
10.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نحوه مذاکره آمریکایی ها یک فرمول داره
این فرمول رو از زبان امام خامنه ای گوش کنید.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸در محضـر شهیــد
مڪتب مـا ...
مڪتب عاشوراست
مڪتب انقـلاب است
مڪتب آزادگـــی ست
در این مڪتب باید آزادگی آموخت
و جلـوی هر ظلـم و ڪفری ایستـاد
حتی به قیمت جان و ریخته شدن خـون.
#شهید_حجت_اصغریشربیانی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 وداع قابل تامل خانواده شهید مدافع حرم #فاطمیون «سید محمد حسینی»
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
8.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محل دفن موقت پیکر شهید نصرالله کجا بود؟
جواد نصرالله فرزند شهید سیدحسن نصرالله:
🔹برخی از خواهرانم محل خاکسپاری موقت را بهخاطر اینکه محفوظ بماند، زیارت نکردند، حتی عمهها، خالهها و پدربزرگم همینطور؛ گفتند اگر امنیت مکان به این شکل حفظ می شود، لازم نیست برویم.
🔹 من از روضه الشهدا (گلزار شهدای لبنانی در بیروت) که رد می شدم، اصلا به آنجا نگاه نمی کردم. افرادی که آنجا بودند منتظر بودند ببینند که من حین رد شدن از آنجا به کجا نگاه می کنم [تا محل دفن موقت شهید نصرالله را حدس بزنند] من در حالی که بهسمت مزار هادی [برادرم] حرکت میکردم، همزمان برای هادی و پدر فاتحه میخواندم.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شک ندارم گر به جایی می رسم در زندگی
علتش تنها دعای سجده های مادرست
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❤ #عاشقانہ_دو_مدافع❤ #قسمت_بیست_و_دوم _چاره اے نبود باید میرفتم... _اوایل مهر بود کلاس هاے دانشگا
❤ #عاشقانہ_دو_مدافع❤
#قسمت_بیست_سوم
_با صداے سجادے از خاطراتم اومدم بیروݧ....
خانم محمدے❓
بہ خودم اومدم با تعجب داشت نگام میکرد
نگاهش کردم تا چشمام بہ چشماش افتاد نگاهشو دزدید سرشو انداخت پاییـݧ و گفت گوش دادید بہ حرفام❓
خجالت زده گفت راستش نہ تا یہ جاهاییشو گوش دادم اما...
لبخند زد و گفت خوب ایرادے نداره تا کجا گوش دادید❓
_باصدایے کہ انگار از تہ چاه میومد همونطور کہ سرم پاییـݧ بود گفتم:
داشتید میگفتید نمیتونستم نسبت بہ شما بے تفاوت باشم
پووووووفے کرد و آهے از تہ دل کشید و ادامہ داد:
بلہ نمیتونستم نسبت بہ شما بے تفاوت باشم خیلے خودمو کنترل میکردم.
_خانم محمدے❓
ایـݧ شهید شماست دیگہ❓
ینے منظورم اینہ کہ هر هفتہ میاید سر ایـݧ قبر❓
سرمو بہ نشانہ ے تایید تکوݧ دادم
با دست بہ چند تا قبر اونطرفتر اشاره کردو گفت اونم شهید منہ منم هر هفتہ میام پیشش
اتفاقا هر هفتہ هم شما رو میبینم چند بار خواستم بیام جلو و باهتوݧ حرف بزنم اما نشد.
_هفتہ ے پیش میدونستم کہ بخاطر خواستگارے چهارشنبہ میاید منم اومدم،حتے اومدم جلو کہ باهاتوݧ صحبت کنم اما شما تا متوجہ شدید یکے داره میاد سمتتوݧ رفتید
خانم محمدے شما هرچیزے کہ مـݧ از همسر آیندم انتظار دارم رو دارید تا اینجا متوجہ شدم اعتقادات و عقیدموݧ هم بہ هم میخوره ما باهم میتونیم زیر سایہ ے امام زمان خوشبخت باشیم
_البتہ اگہ شما هم قبول کنید ...
خیلے داشت تند میرفت
خندم گرفت و گفتم:
اجازه بدید آقاے سجادے شما براے خودتوݧ بریدید و دوختید مـݧ هنوز جواب خیلے از سوالاتامو نگرفتم علاوه بر اوݧ شما از کجا میدونید مـݧ چیز هایے کہ شما میخواید و دارم همیشہ اوݧ چیزے کہ فکر میکنید و میبینید درست نیست
جدا از اوݧ مـݧ هم براے خودم معیار هایے دارم از کجا میدونید شما همشو دارید❓
اخم هاش رفت تو هم وبا ناراحتے گفت:
معذرت میخوام اسماء خانم
اولیـݧ بار بود کہ اسممو صدا میکرد
یجورے شدم.
انگار اولیـݧ بار بود کہ صداشو میشنیدم
لپام قرمز شد از خجالت سرمو انداختم پاییـݧ حالا خوبہ قربوݧ صدقم نرفتہ بوووود عجب بی جنبہ اے بودمااا
_متوجہ حالتے کہ بهم دست داده بود شد و پرسید چیزے شده❓خودمو کنترل کردم کہ صدام نلرزه و گفتم ݧ چیزے نشده
_دستشو گذاشت رو دهنش کہ معلوم نشہ داره میخنده و گفت:
خوب تا الاݧ مـݧ حرف زدم حالا شما بگید
سرفہ اے کردم تا اومدم حرف بزنم گوشیم زنگ خورد...
کاملا فراموش کرده بودم ماماݧ زنگ زده بود
گوشے هنوز دست سجادے بود
گوشے و گرفت طرفم
گوشے و ازش گرفتم جواب دادم
_ماماݧ اجازه نداد حرف بزنم
الو❓
اسماء❓
معلوم هست کجایے❓چرا جواب نمیدے❓نمیگے،نگراݧ میشم❓چرا انقد تو بی فکرے❓
انقد بلند حرف میزد کہ سجادے صداشو میشنید...
بلند شدم رفتم اونور تر
سلام ماماݧ جاݧ ببخشید دستم بند بود نمیتونستم جواب بدم آنتـݧ هم نداشتم
مگہ کجایےکہ آنتـݧ ندارے❓
بهشت زهرا.
چے بهشت زهرا چیکار میکنے❓برداشتت بردتت اونجا چیکار
اومدم جواب بدم کہ آنتـݧ رفت و قطع شد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh