#تلنگـــــــــر🔔🔔
با #عشقـ❤️ زنده ایم چرا که بدون آن
چیزی که مفت هم نمی ارزد👈جوانی است...!!
🔰عاشق که باشی
تاب نمی آوری...
بی تابی و بیقرار💗 ...
خودت آرام و قرار دلی برای بعضی ها
اما انگار #آرام_نداری!
🔰عاشق که باشی
تحمل نمیکنی #غربت را...!
آن هم غربت حریم #اربابت را!
نمیتوانی تحمل کنی💔 که به حرم ناموس اربابت، #ناموس_مولایت ذره ای👌 بر حرمتی شود...!
🔰عاشق که باشی
میشوی پاره ی تن💕 !
پاره ی تن #امام_حسین!
وعزیز حضرت مادر😌!
🔰عاشق که باشی
میشوی #مدافع_حرم...!
مدافع حرمی که اربابت تا آخرین نفسهایش👌 ، چشم از آن بر نداشت🚫!
میشوی #مدافع_حریم ارباب
که مبادا حرمت حریم ارباب شکسته💔 شود
🔰عاشق که باشی
#عباس علمش را به تو میسپارد؛چرا که تو ثابت کرده ای که پر از عشقیـ❤️ پر از ادبی...تو در خانه ات🏡 در امن و امن باشی و #حرم دختر مولا در خطر😵
❌هرگز❌....!
و.تو اینگونه #ادب را نشان دادی!
خلاصه بگویم؛
نمیتوانی این ها را تاب بیاوری💗!
🔰عاشق که باشی
میشوی " #شهید"🌷
وسرانجامت میشود آغوش #امام_زمانت
🔰عاشق که باشی
میشوی سر به دامان #مولایت ،و سر هوایی ات را میگذاری روی پای صاحب الزمان😍 و سودای سرت را نشانش میدهی...!
🔰عاشق که باشی
بیقراری میکنی برای آنکه #علی_اکبر آغوش بگشاید برایت...که بیا☺️!
🔰 #عاشق_که_باشی
جان که سهل است....
از همه چیز میگذری 😊👌.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
پشت #ماشینش نوشته بود ... #حسیـــن_جـــان ... تا تـو زمیــن سجــــــده ای #ســر_به_هــوا نمیشــوم
💞برای خرید #عقد برای آقاجواد #ساعت خریدم
بعد از چند روز دیدم ساعت دستشون نیست. پرسیدم چرا ساعت را دستت #نبستی؟
گفت: راستش رو بگم ناراحت نمی شی؟!
گفت: توی #قنوت_نماز نگاهم به ساعت
می افتاد و فکرم می اومد پیش تو...
✅می دونی که باید اول #خدا باشه بعد #خانواده
#مدافع_حرم
#شهید_جواد_محمدی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
خواب شهادتشو🌷 دیده بودم.میدونست پیمانه اش پره.کفن خریده ومتبرک کرده بود.⚡️امایه مدت بوددائماسفربه #س
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
زین پس شما ماندین...
و قاب #عکس های زیبایتان...🕊
و یک دنیا دوری و #حسرت....
و چه سخت است... #دوری عزیزی از جنس #بابا را تحمل کردن
#محمدمهدی
#شهید_ابوالفضل_شیروانیان🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 زین پس شما ماندین... و قاب #عکس های زیبایتان...🕊 و یک دنیا دوری و #حسرت.... و چه سخت اس
4⃣7⃣4⃣ #خاطرات_شهدا🌷
✍مادر شهید #ابوالفضلشیروانیان
🌷یکبار ابوالفضل #مدرسه بود و صف #نانوایی هم شلوغ. خیلی معطل شدم؛ یک دفعه دیدم کسی زد روی شانه ام و #چادرم را کشید.
🌷سرم را خیلی زود برگردانم عقب. دیدم ابوالفضل است با ابروهای گره خورده. اشاره کرد که بیایم #عقب. وقتی از #صف آمدم بیرون، با ناراحتی گفت: «مگه من مُردم که شما اومدین صف نونوایی؟ اون هم جلوی این همه #نامحرم!» بابت #غیرتش خدا را شکر کردم ...
🌷ابوالفضل همیشه به ما سفارش #حجاب می کرد، می گفت:«اگه می خواید قیامت جلوی حضرت زهرا علیه السلام #روسفید باشین نباید گوش به حرف دیگران بدید و روی مد رفتار کنین.
🌷نباید بگید #عرف جامعه فلان حرف رو می گه یا فلان چیز رو می خواد. باید نگاه کنین به آیات #قرآن و زندگی #حضرتزهرا علیه السلام ببینی اونها چی می گن، همون کار رو بکنین...»
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
به شوخی به یکی از دوستانم گفتم:
من ٢٢ ساعت متوالی خوابیده ام!
گفت: بدون #غذا؟!
همین سخن را به دوست دیگرم گفتم:
گفت: بدون #نماز؟!
واین گونه خدای هرکس راشناختم...
#مصطفی_چمران
#حاج_حسین_یڪتا مےگفت: درعالم رویا، به #شهید گفتم:
چرا براے ما #دعا نمیڪنید ڪه شهید بشیم؟! مےگفت ما دعا میڪنیم
براتوڹ #شهادت مینویسن ...
ولی #گناه ڪه میڪنید پاڪ میشه...
به خاطر شهـــ❤️ــــدا #گناه نڪنیم
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
وقٺے همہ #تعلقاٺتــــــ را بگذارے و بروے یعنے از میان همــــہ #داشٺہهایتــــ فقط #شہادتــــ را ڪم
شهدای ما با عشـ❤️ـق به #بانو_زینب(س) زیستند و رفتند . خوشا به حالشان.
♨️معبودم میشود ما را هم جزو #سربازان زینب بنویسی🙏؟؟؟
#شهید_احمد_مشلب🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از پستهای روز
fadaeian-haftegi951226 (5)-2.mp3
زمان:
حجم:
10.13M
🎧🎤🎧
تو #زینبیه قیامته
پس کی نصیبم #شهادته😭😭 ..
🎤🎤 #سید_رضا_نریمانی
🌺التماس دعای شهادت🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
ڪاری ڪن اے شهید🌷 بعضے وقتـ ها نمیـدانم در گـرد و غبار #گنـاه این دنیـا چه ڪنم مـرا جدا ڪن از زمیـن
🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙
شب هایم🌔 رابه چه تعبیرکنم؟
که #شب آرامش نگاه تو را برایم زمزمه می کند
آرام بخواب که من بی قرارم
بیدارم تا تو آرام بخوابی🌷
#شهید_وحید_نومی_گلزار
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه 7⃣9⃣ 💠پسر فداکار😂 🔸موقع #خواب بود كه یكى از بچه ها سراسیمه آمد تو #چادر و رو به دیگران
🌷 #طنز_جبهه 8⃣9⃣
💠مـــرغ هـای تـخـریـبـچـی😂
🌿اوضاع #غذا بد جوری بهم ریخته بود. هرچه بیشتر میگذشت #دعاها سوزناکتر میشد.
دو ماه بود که در خط مقدم بودیم و ماشین #تدارکات یا دیر به دیر به خدمتمان مشرف میشد یا نان و پنیر و انگور و هندونه برامون میاورد.
🌿جوری شد بود که طعم غذای #پختنی داشت از یادمون میرفت.
داشت یادمون میرفت که #مرغ چه شکلی است یا ران مرغ کدام است و سینه اش کدام.
چلو کباب چه مزه ای دارد و با لیمو ترش چه طعمی پیدا میکرد.
🌿در آن شرایط #نان_خشک که میخوردیم به پیشنهاد یکی از بچه ها سعی میکردیم با رجوع به خاطرات گذشته یاد غذاهای #خوشمزه و پرچرب و چیلی را زنده کنیم و روحیمون ضعیف نشود
🌿تا اینکه خدای مهربان نظری کرد و در عین #ناباوری ماشین تدارکات از زیر اتش توپ و خمپاره دشمن سالم به مقصد رسید و ما با دیدن پاتیل های #پلو و از همه مهم تر #مرغ به خودمان سیلی می زدیم که خوابیم یا بیدار.
🌿اما وقتی سر سفره نشستیم با دیدن مرغ های بی ران و بال به فکر فرو رفتیم که آنها را از کجا گیر آوردند.😂😂قدرت خدا از هر ده تا مرغ یکی ران نداشت.😁
🌿گر چه بچه ها دو قاشوقه می خوردند و دم نمیزدند.
اما همین که شکم ها #سیر شد دهن ها به کار افتاد.
من رودروایسی را گذاشتم کنار و به #راننده ماشین که مهمونمون شده بود گفتم:
«ببینم حاجی جون می شود بپرسم این مرغ های بی ران و بال مادر زاد معلول بودند یا در جنگ به این روز افتادن؟» 😁😉
🌿بچه ها که داشتند #چایی بعد از ناهار میخوردن خندیدن.
راننده کم نیاورد و گفت:
«راسیاتش اینا رو از #میدون_مین جمع کردن!»
زدم به پرویی و گفتم:
حدث میزدم #تخریبچی هستن چون هیچکدوم ران درست و حسابی ندارند!» 😂😂
کمی خندیدیم و باز خدارو شکر کردیم که مارو از نعمتاش #محروم نکرده.
منبع: کتاب رفاقت به سبک تانک.📚
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh